بازگشت

در حديث ديگران


1. از «كعب الاحبار» نقل است كه مي گفت: «در كتاب ما (تورات)، وارد شده است كه مردي از فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله كشته مي شود و پيش از آن كه عرق اسبان يارانش خشك شود، به بهشت وارد مي شوند و با حورالعين هم آغوش مي گردند. در اين ميان حسن عليه السلام از پيش ما گذشت، گفتيم: آن كه گفتي اين است؟ گفت: نه، حسين عليه السلام از پيش ما گذشت، گفتيم: آن كه گفتي همين


است؟ گفت: آري.» [1]

2. از شيوخ بني سليم نقل است كه گفتند: «در بلاد روم مي جنگيديم كه به كليسايي درآمديم و نوشته اي در آنجا يافتيم كه در آن نوشته بود:

آيا گروهي كه حسين را كشتند، به شفاعت جدش در روز حساب اميد دارند؟! گويند، از آن ها پرسيديم چندي است كه اين نوشته در كليساي شماست؟ گفتند: سيصد سال پيش از آن پيامبر شما مبعوث گردد. [2] »

3. ليث بن سعد گويد: كعب الاحبار نزد معاويه بود كه به او گفتم. شما در كتابهاي مذهبيتان، ميلاد پيامبر صلي الله عليه و آله را چگونه مي بينيد، آيا براي عترت او نيز فضيلتي مي بينيد؟ كعب نگاهي به معاويه كرد تا هواي او را داشته باشد. با اين حال خداي عزوجل بر زبان معاويه بيانداخت كه گفت: رحمت خدا بر تو باد اي ابااسحاق [3] هر چه مي داني بگو!

كعب گفت: من هفتاد و دو كتاب كه همگي از آسمان فرود آمده اند، قرائت كرده ام و همه ي صحف دانيال نيز خوانده ام و ديده ام كه در همه ي آنها از ميلاد پيامبر و عترتش ياد شده و نامش به تحقيق شناخته شده است و به جز عيسي و احمد صلي الله عليه و آله در ميلاد هيچ پيامبري فرشتگان بر وي فرود نيآمده اند و به جز مريم و آمنه مادر احمد صلي الله عليه و آله بر هيچ مادري از آدمي زاد هنگام زايمان، پرده هاي بهشتي كشيده نشده است. و فرشتگان به زني غير از مريم مادر


مسيح و آمنه مادر احمد صلي الله عليه و آله گماشته نشدند تا پرستاري كنند. از نشانه هاي ميلاد او، يكي هم اين بود كه در آن شبي كه آمنه به او حامله شد، ندا كننده اي در هفت آسمان ندا در داد: مژده بادا كه امشب مادر احمد به او حامله شد. اين ندا همين طور در زمين و كرات ديگر حتي در درياها پيچيد و اينك در زمين هرگز جنبده يا پرنده اي نمانده است مگر اين كه ميلاد او را مي داند. به جانم سوگند شب تولدش در بهشت هفتاد هزار كاخ از ياقوت و هفتاد هزار قصر از لؤلؤ ناب ساخته شد كه به آنها «كاخهاي ميلاد» گفته مي شود. آن شب، بهشت نيز به جنب و جوش افتاد و خود را بيآراست و به او گفته شد كه به رقص آي و خود را بيآرا، زيرا كه پيام آور دوستانت، تولد يافت. از آن روز، بهشت بخنديد و تا روز رستاخيز همچنان خندان است.

نيز خبرش به من رسيده است كه يك ماهي از ماهيان دريا كه طمسوس نام دارد و بزرگ ماهيان است و او را هفتصد هزار دم باشد و بر پشتش هفتصد هزار گاو زندگي كنند كه هر يك از آنها بزرگتر از اين دنيا باشند و هر يك را هفتصد هزار شاخ از زمرد سبز باشد با اين همه راه رفتن آنها را اين ماهي احساس نكند، اين ماهي بزرگ در ميلاد پيامبرصلي الله عليه و آله چنان از شادي به جنب و جوش افتاد و رقصيد كه اگر خداي تبارك و تعالي او را نگه نمي داشت زير و رو مي شد.

و نيز خبرش به من رسيده است كه در روز ميلاد پيامبر صلي الله عليه و آله كوهي نماند مگر اين كه همسان خود را ندا كرد و بشارت داد. و مي گفت: لا اله الا الله به جانم سوگند همه ي كوهها به احترام محمد صلي الله عليه و آله به كوه ابوقبيس تعظيم كردند. و همه ي درختها با انواع شاخه ها و ميوه هايش به خاطر شادي و خوشحالي از


ميلاد او، تا چهل روز در تقديس و مقدس بودند و ميان آسمان و زمين هفتاد ستون از انواع نورها برافراشته شد كه هيچ يك نظير ديگري نبود. و آدم كه از تلخي مرگ پژمرده بود تا ميلاد او را به وي مژده دادند، جاني تازه گرفت و زيبايي اش هفتاد چندان شد.

همچنين به من خبر رسيده است كه رود كوثر در بهشت به جزر و مد افتاد تا آنجا كه هفتصد هزار كاخ از كاخهاي در و ياقوت، نثار ميلاد محمد صلي الله عليه و آله كرد. آن روز، روز سخت ابليس بود كه به زنجير كشيده شد و تا چهل روز زنداني شد و تا چهل روز تختش سرنگون بود. همه ي بت ها شكسته شدند و به غلغله و ولوله افتادند. از كعبه صدايي شنيده شد كه مي گفت: اي آل قريش! شما را مژده رسان و بيم دهنده اي آمد، عزت جاودانه و بهره ي بزرگتر با او است و او سرآمد پيامبران است. نيز در كتاب هاي آسماني مي بينيم كه پس از او عترتش، برترين مردمانند.

مادام كه از عترت او، شخصي در سراي اين جهان راه مي رود مردم از عذاب و بلاي آسماني در امان اند.

معاويه گفت: اي ابااسحاق! عترت او كيست؟ كعب گفت: فرزندان فاطمه، معاويه تا اين سخن را شنيد رخ درهم كشيد و لب گزيد و شروع كرد با ريش خود بازي كند. كعب افزود: ما در كتاب هاي آسماني، وصف دو فرزند دلبند او را كه به زودي شهيد شوند نيز مي يابيم، آن دو پسران عزيز فاطمه اند، آنها را بدترين مردم مي كشند. معاويه پرسيد چه كسي آنها را مي كشد؟ گفت:


مردي از قريش. [4] معاويه بلافاصله بلند شد و گفت: ما برخاستيم، اگر مي خواهيد شما نيز بلند شويد! [5] .


پاورقي

[1] همان، ص 203 - 204.

[2] همان، ص 193.

[3] کعب الاخبار با کنيت خويش «ابواسحاق» خوانده مي‏شد.

[4] کنايه از خود معاويه که به دستور مستقيم او امام حسن عليه‏السلام را کشتند و با نصب پسرش يزيد به خلافت هم زمينه‏ي قتل امام حسين عليه‏السلام را فراهم ساخت.

[5] شيخ صدوق، الأمالي، ص 698 - 700.