هدف پژوهش
چنان كه هر پژوهشي در پي پاسخي براي پرسشي يا پرسش هايي است، اين پژوهش نيز در پي آن است كه به پرسش هايي پاسخ دهد:
1. آيا مقتل امام حسين عليه السلام را جز روايت «ابومخنف» - كه آن هم تنها توسط يك تاريخ نگار غير شيعي يعني مورخ بزرگ اسلام، ابوجعفر طبري نقل شده و به دست ما رسيده است - روايت ديگري نيست؟
2. آيا گزارش مدون فاجعه ي كربلا از طريق دانشوران شيعه، منحصر به دو كتاب الملهوف از «سيدابن طاووس» (664 ه.ق) و مثيرالاحزان از
«ابن نماي حلي» (645 ه.ق) است كه پس از گذشت شش سده از تاريخ عاشورا آن را نقل كرده اند [1] ؟
3. اگر كسي خواست وقايع و حوادث عاشورا را به نقل از دانشوران شيعي پي گيرد، بايد آن را در آثاري چون الارشاد، «شيخ مفيد» يا مناقب «ابن شهرآشوب» و روضة الواعظين «نيشابوري» جستجو كند؟ در حالي كه قسمت مقتل از كتاب الارشاد به صورت مجمل بيان شده و تنها مستند به اقوال «كلبي» و «مدائني» است و اقوال آن دو با اين كه يكي غير شيعه است از هم تفكيك نشده است [2] و دو ديگر (مقتل مناقب و روضة الواعظين) افزون بر اين كه هر دو مربوط به قرن ششم و متأخر از حادثه ي عاشورا هستند، بسيار آشفته، مجمل و مختصر، و غيرمستند مي باشند.
4. آيا در عصر تدوين اصول و ميراث شيعي، مقتل امام حسين عليه السلام به صورت مأثور و منقول از امامان معصوم عليهم السلام، توسط محدثان و راويان متقدم و راستين شيعه تدوين نشده بود؟
5. و اينك قرائت يا قرائت هاي متداول و مرسوم از عاشورا، با قرائت هاي نخستين و مأثور آن، چه تفاوت يا تفاوت هايي - بلكه چه تعارض هايي - دارد؟
مقتل شيخ صدوق، بي گمان مي تواند به پرسش هاي مطرح شده و حتي به ده ها پرسش ديگر درباره ي زندگاني و مقتل امام حسين عليه السلام پاسخ گويد.
پاورقي
[1] «ابن طاووس» شاگرد «ابن نماي حلي» بوده است و هر دو در قرن هفتم هجري ميزيسته اند.
[2] محدث نوري، لؤلؤ و مرجان، ص 178.