بازگشت

مدينه و ناله هاي جان كاه زينب كبري


چون اهل بيت عليهم السلام وارد مدينه شدند، زينب عليهاالسلام بر در مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد، و در مسجد را گرفت و فرياد زد:

«يا جداه! اني ناعية اليك لأخي الحسين عليه السلام»؛

اي جد بزرگوار، حسين تو را كشتند و من خبر شهادت او را به سوي تو آورده ام.

و مانند باران اشك از ديده مي ريخت.

از ورود اهل بيت عليهم السلام به روضه متبركه ي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شيوني از ايشان برخاست كه ديوار روضه ي شريفه، بلكه همه ي مدينه بر خود مي لرزيد و مي گريست، آنان قبر مباركش را به تزلزل درآوردند. از هر جانب ناله ي «واجداه! وامحمداه!» بلند بود.

چون به خانه هاي خود برگشتند، خانه هاي خود را بي صاحب ديدند، اندوه ايشان زياد شد، گويا در و ديوار آن خانه ها از مفارقت صاحبان خود، كه شب و روز به عبادت مشغول بودند، مي گريست.

ولله در من قال:



وقفت علي دار النبي محمد

فألقيتها قد أقفرت عرصاتها



[وأمست] خلاء من تلاوة قاري ء و عطل

منها صومها و صلاتها



بر خانه هاي پيغمبر و آل او واقف شدم، آنها را خالي از انيس ديدم، و آنها را به سبب رفتن صاحبان آنها، خالي از تلاوت قرآن و نماز و روزه يافتم.



و كانت ملاذا للأنام و جنة

من الخطب يعشي المنفقين صلاتها




اين خانه ها هميشه از هر بليه اي، پناه عالميان و كهف درماندگان بودند، اين منزل ها حاجات طالبين و منهل صادرين و واردين بودند كه در آنها بخشش ها به مساكين مي شد.



فافوت من السادات من آل هاشم

و لم يجتمع بعد الحسين شتاتها



اين منازل وحي و نزول ملائكه از سادات آل هاشم و حسين عليه السلام خالي گرديد، و خرابي آن معمور نخواهد شد و هرگز تفرقه آن، به جمعيت مبدل نخواهد شد.



فعيني لقتل السبط عبري و لوعتي

علي فقدهم ما تنقضي زفراتها



شهادت سبط مظلوم پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ديده ي مرا هميشه گريان دارد و سوزش دل من به جهت رفتن او هرگز فرونمي نشيند.