مدينه و مرثيه هاي جان سوز ام كلثوم
باري، بعد از تلاقي قافله ي اندوه، كاروان الم روانه ي حرم محترم سيد امم گرديدند، در حين ورود ام كلثوم عليهاالسلام با دل پرخون مي گفت:
مدينة جدينا لا تقبلينا
فبالحسرات والأحزان جينا
اي مدينه! ما را قبول مكن و نگذار ما داخل شويم كه ما قافله ي اندوه و حسرت مي باشيم.
ألا فاخبر رسول الله عنا
بأنا قد فجعنا في أبينا [1]
و أن رجالنا بالطف صرعي
بلا رؤوس و قد ذبحوا البنينا
هان! رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را خبر كن كه يكجا ما را به مصيبت پدر مبتلا كردند، و يكجا
مردان ما را در زمين كربلا بي سر بر زمين انداختند.
ألا يا جدنا [2] انا اسرنا
و بعد الاسر انا قد سبينا
اي جد بزرگوار! ما را به اسيري مبتلا كردند و بعد از اسيري ما را به بندگي گرفتند.
و رهطك يا رسول الله! أضحوا
عرايا بالطفوف مسلبينا
يا رسول الله! اولادت را همگي در زمين كربلا برهنه و عريان كردند.
و قد ذبحوا الحسين و لم يراعوا
جنابك يا رسول الله! فينا
حسين عليه السلام تو را ذبح كردند و حرمت تو را در باب ما مراعات نكردند.
أفاطم! لو نظرت الي السبايا
بناتك في البلاد مشتتينا
اي مادر! اي فاطمه! كاش دخترانت و اسيرانت را مي ديدي كه ايشان را متفرق گردانيده اند.
أفاطم! لو رأيتينا سهاري
و من سهر الليالي قد عمينا
اي مادر! كاش مي ديدي كه در راه سفر شام، شب ها نمي گذاردند بخوابيم و از بي خوابي نزديك بود، كور شويم.
فلو دامت حياتك لم تزالي
الي يوم القيامة تندبينا
اي مادر! اگر زنده بودي تا قيامت بر حال ما ندبه و نوحه مي كردي.
و عرج بالبقيع وقف و ناد
أيابن حبيب رب العالمينا
و قل يا عم! يا الحسن المزكي
بنات أخيك أضحوا ضائعينا
كنار بقيع رو و بايست و حسن مجتبي عليه السلام را ندا كن و بگو كه: دختران برادر تو را اسير كرده و بي ياور نمودند.
أيا عماه! ان أخاك أصحي
بعيدا عنك بالرمضا رمينا
بگو: اي عموي بزرگوار! برادر بزرگوار تو را شهيد كردند و بدنش را بر روي ريگ هاي بيابان انداختند.
بلا رأس تنوح عليه جهرا
وحوش والطيور الطائرينا
برادر تو را بي سر بر زمين انداختند و وحشيان صحرا و مرغان هوا بر آن نوحه گر بودند.
و لو عاينت يا مولاي! ساقوا
حريما لا يجدن لهم معينا
علي متن النياق بلا وطاء
و شاهدت الرؤوس مكشفينا
كاش مي ديدي كه حرم برادر تو را كه با سرهاي برهنه سوار بر جهاز شترها نمودند.
اين اشعار طولاني است. [3] .
پاورقي
[1] در هر دو منبع آمده: «في أخينا».
[2] در هر دو منبع آمده: «و أخبر جدنا».
[3] المنتخب 486-484/2، بحارالانوار: 197/45 و 198، با اندکي تفاوت.