بازگشت

سر مطهر امام حسين و انبياي عظام الهي


قطب راوندي از اعمش روايت كرده كه او از آن اشخاصي كه محارست آن سر مقدس را مي كردند، نقل مي كند، كه در طي روايت مفصلي گويد:

يزيد دستور داد تا سر مقدس را در حجره اي كه در آن شرب خمر مي كرد، بگذارند.


آن شخص گفت: ما چهل نفر بوديم كه مأمور محافظت آن بوديم، چون من غرايب بسيار و عجايب بي شماري از آن سر بزرگوار مشاهده كرده بودم، داخل آن قبه نشدم.

چون پاسي از شب گذشت از آسمان صداها مي شنيدم وغلغله ازآسمان به گوشم مي رسيد، صداي منادي را شنيدم كه مي گفت: «يا آدم! اهبط»؛ آي آدم! فرود آي.

آدم ابوالبشر با گروه زيادي از ملائكه فرود آمدند.

ناگاه منادي ديگري را شنيدم كه مي گفت: «يا ابراهيم! اهبط»؛ اي ابراهيم! فرود آي.

پس خليل الرحمان با گروه زيادي از ملائكه فرود آمدند.

آنگاه منادي ديگري ندا كرد: «يا موسي! اهبط»؛ اي موسي! فرود آي.

پس كليم الله با گروه بسياري از ملائكه مقربين بر زمين نازل شدند.

چون ساكنان حظاير قدس و چاووشان بار يافتگان محافل انس نازل شدند، غلغله اي عظيم به گوشم رسيد و منادي ندا كرد:

«يا محمد! اهبط»؛ اي حبيب الهي! اي محمد مصطفي! از براي زيارت سر فرزند عزيزت فرود آي.

ناگاه مسافر عرش برين و حبيب رب العالمين با خلق عظيمي از ملائكه ي مقربين نازل شدند، ملائكه دور آن قبه را احاطه كردند، پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم داخل آن قبه شد و آن سر مقدس را برداشت.

- و به روايت ديگر: چون نظرش بر آن سر مقدس افتاد، بي تاب شد، در پاي آن نيزه نشست، ناگاه آن نيزه خم شد تا آن سر مطهر در دامان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، آن حضرت آن سر مبارك را برداشت -.

و به نزد حضرت آدم عليه السلام آمده، فرمود:

«يا أبي آدم! ما تري ما فعلت امتي بولدي من بعدي؟»؛

اي پدر! آيا مي بيني كه امت من، بعد از من به فرزندم چه كرده اند؟

- و به روايت قطب راوندي: آن سر را به سينه چسبانيده و مي فرمود:


«يا قرة عيني! قتلوك أتراهم ما عرفوك، و من شرب الماء منعوك، و من قفاك ذبحوك»؛

اي نور ديده! تو را كشتند، مگر تو را نشناختند؟ اي نور ديده! تو را از آب منع كردند و از پشت گردنت، سرت را بريدند و مراعات جد و پدر تو را نكردند.-

آن شخص مي گويد: من از مشاهده ي اين حال به لرزه درآمدم، جبرئيل برخاست و عرض كرد: يا رسول الله! منم صاحب زلازل، بفرما كه زمين را به زلزه درآورم و صيحه بر آنان زنم تا همه هلاك شوند.

آن حضرت فرمود: آنان را واگذار، خدا آنها را نيامرزد.

باز جبرئيل عرض كرد: بگذار تا اين چهل نفر را كه موكل اين سر هستند، هلاك كنم.

حضرت فرمود: تو داني و آنها.

پس جبرئيل آنها را يك به يك به نفخه اي هلاك مي كرد، چون نزد من رسيد فرمود: تو مي بيني و مي شنوي؟

من فرياد زدم: يا رسول الله! الامان.

حضرت فرمود:

«دعوه! دعوه! لا يغفر الله له»؛

رهايش كنيد! رهايش كنيد! خدا او را نيامرزد.

پس دست از من برداشت و ايشان آن سر مطهر را برداشتند، غلغله و ولوله در ميان ايشان افتاده و صدا بلند شد و آن سر مطهر را با خود بردند و آن شب آن سر مطهر مفقود بود، خبري از آن نبود. [1] .

آري، همانا آنان سر را بردند تا اهل آسمان آن را زيارت كنند و زينت محافل ماتم كروبيان و مجالس مصيبت روحانيان گردد، تا اين كه ببينند كه چگونه سر زينت آسمان ها را بريده و بر نيزه كردند و در مقابل عشرت خانه ي يزيد، بر نيزه زدند؟!.

اي عزيز من! اگر يزيد آن را در محل تردد ناس بر نيزه بلند مي كرد، كه جلالش


زياد گردد و مردم ببينند و شادي كنند؛ ملائكه مي بردند كه زيارت كنند و ببينند و ناله ي واحسيناه! وامظلوماه! واذبيحاه! برآورند.

اي عزيز من! اگر اهل شام به جهت كشتن حسين عليه السلام، جگرگوشه ي فاطمه زهراء عليهاالسلام جامه هاي نو پوشيدند؛ واويلاه! وامصيبتاه! كروبيان جامه ي مصيبت و الم پوشيدند.

چه نيكو مي گويد يكي از شعرا:



و اقيم عيد في الشآم كما أقا

مت في السماء له الملايك مأتما



شاميان از براي كشتن امام حسين عليه السلام و آوردن سر او عيد كردند؛ و لكن كروبيان و روحانيان مجلس ماتم را برپا كردند.



الله أكبر يا له من حادث

أمسي له الافق المنور مظلما



الله اكبر! اين چه مصيبتي بود كه عالم را ظلماني و در نظر مقربان الهي، تاريك نمود؟!



الله أكبر يا له من حادث

أبكي المشاعر والمقام و زمزما



الله اكبر! داد از اين مصيبت كه اركان شريعت و آثار هدايت را به گريه درآورد و زمين و آسمان را متزلزل نمود.



بأبي الدماء السائلات و أرؤسا

في العاسلات تضاهي الأنجما



پدر و ماردم به فداي آن خون هاي ناحق ريخته و سرهاي بريده شده اي كه آنها را بر نيزه ي بلند زده بودند.



بأبي البطون الطاويات من الطوي

بأبي الشفاه الذابلات من الظما



پدر و مادرم و قبيله و عشيره ام به فداي آن شكم هاي گرسنه و لب هاي خشكيده اي كه از تشنگي و حرارت خشك و كبود شده بودند.



بأبي الوجوه الحائلات من الجفا

بأبي العيون الساهرات السهما



پدر و مادرم به فداي آن روهاي منوره اي كه از جفا پژمرده و چشم هايي كه بيدار و بي خوبي كشيده بودند.


پاورقي

[1] الخرائج: 582-578/2، بحارالانوار: 188-184/45.