بازگشت

سرمطهر امام حسين در مجلس يزيد و ناله هاي جان سوز اهل بيت


سيد بن طاووس رحمه الله مي فرمايد:

يزيد ملعون دستور داد كه زنان و اسيران را در پشت سراپرده نشانيدند تا نظر ايشان بر سر مطهر منور سيدالشهداء عليه السلام نيفتد و آن سر شريف را بر طبقي گذاردند و در برابر آن شقي آوردند.


ناگاه چشم سيدالساجدين عليه السلام بر آن سر مطهر افتاد، سيلاب اشك خونين از ديدگان حق بينش جاري شد، آن حضرت بعد از آن هرگز كله ي گوسفند نخورد. [1] .

و به روايتي: هنگامي كه چشم اهل بيت عليهم السلام، بر آن سر شريف افتاد، خروش برآوردند، شيون بركشيدند و ناله ي وامظلوماه! بلند كردند، سكينه عليهاالسلام گفت:

«يا يزيد! أتسرك هذا؟»؛

آيا از اين كار خوشحال مي شوي؟ [2] .

ابن نما رحمه الله مي گويد: وقتي چشم حضرت زينب عليهاالسلام بر سر بريده ي برادرش كه در برابر يزيد گذارده بودند، افتاد؛ دست زد و جامه را دريد و به آواز حزين كه دل ها را بي تاب مي گردانيد، فرياد زد:

«يا حسيناه! يا حبيب قلب رسول الله! يابن مكة و مني! يابن فاطمة الزهراء! يابن سيدة النساء! يابن بنت المصطفي!».

به خدا قسم كه همه ي اهل مجلس آن لعين، به گريه درآمدند. زني از بني هاشم در خانه يزيد بود، وقتي از ناله ي اهل بيت عليهم السلام فهميد كه زنان هاشميه را در مجلس معاويه آورده اند، دانست كه سر منور سيدالشهداء عليه السلام را حاضر كرده اند، صدا را بلند كرد و مي گفت:

«واحبيباه! يا سيد أهل بيتاه! يابن محمداه! يا ربيع الأرامل و اليتامي! يا قتيل أولاد الأدعياء!»؛

اي حبيب دل افكار! اي بزرگ اهل بيت! اي فرزند محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم! اي فريادرس بيوه زنان و يتيمان! اي شهيد كشته ي اولاد زنا!».

از نوحه ي آن زن هاشميه باز اهل مجلس به گريه درآمده، و گريستند.


پاورقي

[1] اللهوف: 213، المنتخب: 308/2، بحارالانوار: 131/45 و132 و 149.

[2] رجوع شود به: الدمعة الساکبه: 103/5 و 104، ذريعة النجاة 403.