بازگشت

ورود اسراي اهل بيت به مجلس يزيد ملعون


هنگامي كه اهل بيت عليهم السلام و اسيران را وارد شام كردند، يزيد ملعون مجلسي آراست و با زينت بسيار بر تخت ميشوم خود نشست و امر به احضار اهل بيت رسول كبار عليهم السلام كرد.

چون آنان به در خانه ي آن لعين رسيدند، مخفر به ثعلبه ي عائذي ملعون فرياد زد: فاجران لئيم را به جهت اميرالمؤمنين (!!) آورديم.

در روايتي آمده: سيدالساجدين عليه السلام در راه شام كه كلمه اي با كسي سخن


نمي گفت، چون اين سخن را از آن فاجر لئيم شنيد فرمود:

«ما ولدت ام مخفر أشر و ألأم»؛

بر خدا و خلق ظاهر است كه فاجر و لئيم كيست. [1] .

چون آن سر منور را وارد مجلس يزيد بد سير كردند، آن ملعون فرح و شادي بسيار كرد و گفت: صاحب اين سر مي گفت: پدر من بهتر از پدر يزيد است، مادر و جدم بهتر از مادر و جد يزيد است و من از يزيد بهترم و اين سخن او را به كشتن داد. [2] .

آنگاه اهل بيت و اسيران و محنت زدگان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را وارد مجلس يزيد كردند.

آه! تعجب است كه چرا آسمان از هم نپاشيد، زمين سرنگون نگرديد كه حريم ختم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم را در مجلس آل زنا مي برند و بر ايشان استخفاف و استهزاء مي نمايند؟

ابن نما رحمه الله از سيدالسجدين عليه السلام روايت مي كند كه حضرتش فرمودند:

ما دوازده نفر بوديم كه به مجلس يزيد بردند، ما را به غل و زنجير بسته بودند. [3] .

از اين كلام معلوم مي شود كه زنان را نيز به غل و زنجير بسته بودند، زيرا كه دوازده مرد از ايشان نمانده بود، و اگر بعضي از اطفال بودند به اين عدد نبودند. بلكه سيد بن طاووس رضي الله عنه روايت كرده است كه:

بازماندگان واهل حرم امام حسين عليه السلام را وارد مجلس يزيد لعين كردند«و هم مقرنون في الحبال»؛ در حالي كه ايشان را با ريسمان به يكديگر بسته بودند. [4] .



فمن مبلغ الكرار ذا البأس و التقي

بأن بنيه بعد عز تذللوا




آيا كيست كه به حيدر كرار و وصي مختار، صاحب سطوات الهيه و حملات حيدريه، خبر دهد كه اولاد او و دختران او را بعد از آن كه هميشه در سايه ي عزت او بودند، از همه كس ذليل تر نمودند؟!



و أن الوجوه النيرات ذوي البها

تهادي الي رجس زنيم و تحمل



آيا كيست كه به علي كرار خبر دهد كه دختران او را كه صاحبان چهره هاي نوراني اند، به عنوان هديه نزد اولاد زنا مي برند؟!



و آل يزيد في المقاصير و الخبا

تناط عليهن الستور و تسدل



و ان بني الزهراء بنت محمد

وجوههم للناس تبدو و تبذل



زنان و دختران يزيد در قصرها رفيعه و خيمه هاي عاليه نشسته و بر آنها پرده ها آويخته اند و دختران فاطمه عليهاالسلام را در ميان مردم مي گردانند و بدترين خلق آنها را مي نگرند.



أما غيرة هذي بنات محمد

يلاحظهن الناس و الأعبد الرذل؟



آيا صاحب غيرتي نيست كه از درد فرياد زند و جامه چاك نمايد و بر سر و رو زند و اشك خونين از ديده روان نمايد؟ آخر اينها دختران پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و ناموس حيدرند كه مردمان رذل و غلام هاي گنديده و رذل بر آنان نظر مي كنند؟

و به روايت شيخ فخر الدين رحمه الله:

هنگامي كه اسيران محنت بلا را وارد بزم يزيد نموده و آنان را آوردند تا در برابر آن ولدالزنا نگاه داشتند، فاطمه عليهاالسلام دختر سيدالشهداء عليه السلام گفت:

«يا يزيد! بنات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سبايا»؛

اي يزيد! آيا رواست كه دختران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اسير باشند و در برابر تو بايستند؟

همه ي اهل مجلس آن ملعون از اين سخن به گريه درآمدند و صداي گريه از خانواده ي يزيد بلند شد.

سيدالساجدين عليه السلام مي فرمايد: من در غل و زنجير بودم، گفتم: اذن مي دهي من سخني بگويم؟

گفت: بگو، اما هذيان مگو (!!)

گفتم: از براي من سزاوار نيست در اين مجلس بيهوده گويي كنم.

آنگاه فرمود:


اي يزيد! «ما ظنك برسول الله صلي الله عليه وآله وسلم لو يراني في الغل»؛

آيا گمان تو بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چيست اگر مرا در غل و زنجير ببيند؟

چه خواهي كرد؟

آن ملعون گفت: زنجير از گردنش برداريد. [5] .

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

هنگامي كه سر مبارك سيدالشهداء عليه السلام را به مجلس يزيد بردند، علي بن الحسين عليهماالسلام در غل و زنجير بود.

يزيد گفت: يا علي! حمد خدا كه پدر تو را كشت (!!)

حضرت فرمود: خدا كشنده ي پدر مرا لعنت كند.

آن ملعون در غضب شد، امر به قتل آن حضرت كرد.

آن حضرت فرمود: اي يزيد! اگر مي خواهي مرا بكشي پس دختران پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را چه كسي به سوي وطنشان برمي گرداند؟ آنان بجز من محرمي ندارند.

آن ملعون گفت: تو ايشان را برگردان.

آنگاه سوهاني طلب كرد و قيدي كه در گردن شريف آن حضرت بود سائيد كه بردارد.

و به روايتي: گفت: مي داني كه چرا خود متوجه اين كار شده ام؟

آن حضرت فرمود: براي اين كه تو را بر من منت باشد. [6] .


پاورقي

[1] الارشاد: 119/2، مثير الاحزان: 98، بحارالانوار: 130/45 و 131.

[2] بحارالانوار: 131/45.

[3] اللهوف: 213، مثيرالاحزان: 98، بحارالانوار: 131/45 و132.

[4] مثيرالاحزان: 98، اللهوف: 226، بحارالانوار: 131/45 و 132.

[5] اللهوف: 213، المنتخب: 472/2 و 473، بحارالانوار: 131/45 و 132.

[6] تفسير القمي: 352/2، بحارالانوار: 168/45 ح 14.