بازگشت

سر مطهر امام حسين و مسلمان شدن نصراني و...


و به روايتي: سهل مي گويد: من در اين سفر، رفيق نصراني داشتم كه با من به زيارت بيت المقدس مي آمد. او با من بود، چون سر مقدس جناب سيدالشهداء عليه السلام و سردار كشتگان و اسيران را ديد؛ ديده ي بصيرت او روشن شد و شنيد كه آن سر بريده قرآن تلاوت مي كند و مي گويد:

(فلا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون). [1] .

آن سعادتمند، از بركت آن سر مقدس نور هدايت بر دلش تافت، كلمه ي شهادتين را بر زبان جاري كرد و به شرف اسلام شرفياب گرديد.

آنگاه شمشيري در حمايل داشت آن را كشيده و بر آن قوم روسياه حمله كرد و با وجود اين حال، اشك از ديده اش مي باريد و مي گريست. وي جماعتي از آن اشرار را به بئس القرار رسانيد، پس دورش را گرفتند و هنگامه اي برپا شد.

ام كلثوم عليهاالسلام پرسيد: اين غوغا چيست؟


من حكايت را به او گفتم.

همين كه آن را شنيد گفت:

«واعجباه! النصاري يحتشمون لدين الاسلام و امة محمد الذين يزعمون أنهم علي دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم يقتلون أولاده و يسبون حريمه»؛

شگفتا! نصاري تعصب دين اسلام را دارند؛ ولي كساني كه خود را از امت پيغمبر مي دانند، فرزندان آن حضرت را مي كشند و اهل بيت او را اسير مي كنند، آنان بر ما ظلم نكردند، بلكه بر خود ستم نمودند.

باري، آن جماعت دور آن، تازه مسلمان را گرفته، آخر او را از ضرب شمشير و نيزه كشتند. [2] .


پاورقي

[1] سوره‏ي ابراهيم: آيه‏ي 42.

[2] رجوع شود به: مقتل الحسين عليه‏السلام: 197-193، مدينة المعاجز: 110-108/4، الدمعة الساکبه: 133/5.