بازگشت

مصايب اهل بيت در راه شام


بدان كه بدترين احوال از اسيران وقايعي بود كه در شام و راه شام به آن اسيران روي داد و الحق تصور آن، دل ها را كباب مي كند، اگرچه در وقت ورود به كوفه،


اهل كوفه اجتماع كرده و بر ايشان نظر مي كردند و در آن شهر، ايشان را محبوس كرده و مشتهر نمودند.

لكن همين كه ديده ي اهل كوفه بر آن اسيران محنت زده و بر آن سرهاي مطهره افتاده و ديدند كه دختران فاطمه عليهاالسلام را اسير كرده و سر فرزند فاطمه عليهاالسلام را بر سر نيزه كرده اند؛ سيلي بر رو زدند، مو از سر و ريش خود كندند، جامه را چاك زدند، خاك بر سرشان ريختند، فرياد «واويلا! و واثبورا!» بركشيدند و بر برهنگي و گرسنگي اطفال ترحم مي كردند، چادر و مقنعه به آن اسيران مي دادند و نان و خرما به كودكان مي دادند.

اما در راه شام، و شام محنت انجام، هر جا كه وارد مي شدند، از ايشان استقبال مي كردند در حالي كه جامه هاي نو پوشيده بودند و مي خنديدند.

آه! كه ايشان را سب و لعن مي كردند، آيا ايشان را چه حال بود؟ و بر ايشان چه مي گذشت؟ و در اين منازل بعيده و تعجيلي كه آن جماعت داشتند، آرام و راحت از آنها گرفته بودند.

فياليت لفاطمة و أبيها عينا تنظر الي بناتها و بنيها ما بين قتيل يجري منه الصديد و أسير مكبل بالحديد.

فكأني والله! ألمح نحوهم و أراهم يستنصرون فلا ينصرون، و يستغيثون فلا يغاثون، فكأني بتلك الاساري مسبيات كالاماء والعبيد، مصفدات بالحديد، يشهرن فوق أقتاب المطيات، تلفح وجوههن حر الهاجرات، يساق بهن البراري و الفلوات، مغلوة الأيدي والأعناق، يطاف بهن السكك و الأسواق و هن ودائع خير الأنبياء و بنات فاطمة زهراء عليهاالسلام.

سيد بن طاووس رحمه الله مي فرمايد:

زنان و سرها را به سوي شام بردند، همچنانچه سباياي كفار را مي بردند، «يتصفح وجوههن أهل الأقطار»؛ ايشان را بر كجاوه هاي بي ساتر و جهازهاي بي روپوش سوار كردند كه اهل اقطار بر ايشان نظر مي نمودند. [1] .


و در «اقبال الأعمال» از حضرت باقر عليه السلام روايت مي كند كه مي فرمايد:

از پدرم علي بن الحسين عليهماالسلام از كيفيت بردن ايشان به شام، به نزد يزيد ملعون پرسيدم.

حضرت فرمود:

مرا بر شتر سوار كرده بودند، زنان ما را بر استرهاي برهنه نشانيده بودند و در عقب سرها بودند و سر پدر بزرگوار مرا بر نيزه زده بودند و در برابر ما مي بردند و اطراف ما را نيزه داران احاطه كرده بودند.

«ان دمعت من أحدنا عين، قرع رأسه بالرمح»؛ اگر يكي از ما گريه مي كرد و اشك از چشمش مي ريخت، نيزه به سر او مي كوبيدند، با اين حال ما را داخل شام نمودند، چون داخل آن شهر شديم ملعوني فرياد زد:

«[يا أهل الشام!] هؤلاء سبايا أهل بيت الملعون»؛

[اي اهل شام!] اينها اسيران اهل بيت ملعون مي باشند (!!!) [2] .

خدا دهنش را بشكند!



فأين رسول الله عن أهل بيته

الي الشام تسري في المهانة للوغد؟



كجا بود پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم تا ببيند اهل بيت خود و دختران خود را كه به خواري و ذلت ايشان را به شام مي بردند؟



فمنظورة شزرا و منزوعة ردا

و مخفوضة قدرا و ملطومة الخد



و منهوكة ضربا و مهتوكة خبا

و مجرورة غصبا و مشتومة الجد



آه! دخترانت را ببين يا رسول الله! ايشان را برهنه كرده و مقنعه از سر ايشان گرفته اند و از روي خشم و غيظ بر ايشان نظر مي كنند و ايشان را خوار كرده اند، سيلي بر روي ايشان مي زنند و از بسياري چوب و ته نيزه و آزار و اذيت، بدن هاي ايشان ضعيف و ناتوان گشته و به هر طرف ايشان را مي كشند و ايشان را دشنام مي دهند.



أفاطم! قومي من ثري القبر واندبي

بناتك أسري كاشفات بلا قدر



اي فاطمه! از قبر بيرون آي! و بر دختران بي كست كه به خواري و اسيري گرفتار شدند و


بي چادر و دستار مانده اند، نوحه كن.


پاورقي

[1] بحارالانوار: 124/45.

[2] بحارالانوار: 154/45 ح 2.