بازگشت

ورود اسراي اهل بيت به بعلبك


چون به نزديك «بعلبك» رسيدند، به والي آن نوشتند: به استقبال بيرون بيا كه سر حسين را مي آوريم.

او امر كرد تا علم ها برپا كرده و به استقبال بيرون رفتند، كودكان و جوانان تا شش ميل بيرون رفته و شادي مي كردند.

ام كلثوم عليهاالسلام چون اين منظره را ديد بر ايشان نفرين كرد و گفت:

خداوند، كثرت شما را هلاك كند و بر شما كسي را مسلط نمايد كه شما را به قتل برساند.

در اين جا بود كه سيدالساجدين عليه السلام گريه كرد و اين اشعار را خواند:



هو الزمان فلا تفني عجائبه

عن الكرام و مها تهدأ مصائبه



اين است مقتضاي بي وفايي روزگار و عجايب آن تمام نمي شود و هميشه بلاها و مصايب آن به سوي نيكان به هديه مي آيد.



فليت شعري الي كم تجاذبنا

فنونه و ترانا كم نجاذبه



كاش مي دانستم كه تا كي فتنه هاي روزگار ما را به هر طرف مي كشد و چنان مي داند كه ما او را به سوي خود مي كشيم.



يسري بنا فوق أقتاب بلا وطأ

وسائق العيش يحمي عنه عاربه



ما را بر بالاي شتران نشانيده و به اطراف مي گردانند و ساربانان و موكلان ما آسايش را از ما بريده اند، از اين كه شب و روز ما را مي دوانيدند به نحوي كه فرصت چريدن به شترهاي خود را نمي دادند.



كأننا من اساري الروم بينهم

كأنما قاله المختار كاذبه






كفرتم برسول الله (ص) ويحكم!

فكنتم مثل من ضلت مذاهبه [1] .



گويا ما از اسيران روم هستيم و از كفاريم، و گويا پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم دروغگو بود و از جانب خدا نبوده است.

واي بر شما كه به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم كافر شده و گمراه شديد.


پاورقي

[1] المنتخب: 467/2 و 468.