بازگشت

شجره ي ملعونه ي بني اميه و جنايات آنان


بدان كه اگرچه اين جماعت بي دين، اين اساس را چيدند، لكن بني اميه آن را تمام كردند، و اگر چه اين منافقين اين باب را مفتوح نمودند، لكن بني اميه آن را به كمال رسانيدند و ظلمي نمودند كه ظلم هاي عاد و ثمود را پوشانيدند، و فسادي در اسلام بر پا كردند كه فساد نمرود و شداد را از ياد بردند و تفاصيل قبايح اعمال ايشان به كتاب و طومار استيفا نمي توان نمود.

معاويه، پدرش و فرزندش كه از بني اميه بودند، امري چند از ايشان صادر شد كه تقرير نتوان كرد.

زن ابي سفيان، مادر معاويه، زني بود زناكار و دشمن احمد مختار، همين بود كه در جنگ احد به چند نفر وعده ها داده بود كه جناب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم، يا اميرالمؤمنين عليه السلام يا حمزه عليه السلام را بشكند، و آخر به تحريص او، وحشي، حمزه عليه السلام را كشت و آن ملعونه آمد و شكم مبارك او را پاره كرد و جگر او را بيرون آورده و در دهن گذارده، تا آن را بخورد و از اين جهت مشهور به «آكلة الاكباد» شد. [1] .

ام الحكم، خواهر معاويه بود، معاويه با او زنا كرده بود. يزيد ملعون نيز با او زنا كرد و او را باكره نديد، سبب آن را پرسيد.


گفت: خدا روي معاويه را سياه كند (!!)

در يكي از غزوات، خبر كشته شدن پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را شايع نمودند، اين ملعونه از شعف و شادي، دف و نقاره مي زد. [2] .

ابوسفيان از سركرده هاي كفار بود كه با پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم جنگ مي كرد و در جنگ احد كرد آنچه كرد با جناب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و چون مسلمان شد، منافق بود و منافق مرد. [3] .

اما معاويه ي ملعون كه بدعت ها و ظلم هاي او از حد احصا تجاوز نمود.

علامه ي حلي رحمه الله در كتاب «نهج الحق» به طريق مخالفين نقل مي كند:

هند، مادر او، از مغلمات و زنان مشهوره ي به زنا بود و سياهان را بيشتر از ديگران دوست مي داشت و هر گاه اولاد سياهي مي آورد، او را مي كشت (!!) [4] .

آن شقي از چهار زاني بود: عمارة بن وليد بن مغيره، معافر بن عمر، ابوسفيان و يكي ديگر.

آن ملعون تا اواخر زمان پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم كافر بود و از مؤلفه بود و هميشه وحي را تكذيب مي كرد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را استهزاء مي نمود. پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خون او را حلال كرده بود و به اين جهت از مكه گريخته و در يمن بود و هنگام فتح مكه، در مكه نبود، به پدر ملعونش مي نوشت كه:

«صبوت الي دين محمد، بئس ما فعلت» و او را سرزنش مي كرد: كه چرا داخل دين محمد شده اي؟

بعد از آن كه امر اسلام قوت گرفت و از هر طرف كه مي رفت، در پي او بودند و مأوائي نيافت، مضطر گشت و مسلمان شد. پنج ماه پيش از وفات پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و دخيل عباس، عموي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شد و او شفاعت او را نزد آن حضرت كرد و آن حضرت چون نمي خواست مخالفت عموي خود كرده باشد، شفاعت او را قبول كرده و او را كاتب رسائل نمود، چنانچه بعضي ذكر كرده اند.


واما در ميان عامه ي عميا شهرت يافته كه او كاتب وحي بود؛ آن افتراي محض است و او يك كلمه از وحي ننوشت و كتاب وحي چهارده نفر بودند، افضل ايشان علي بن ابي طالب عليه السلام بود. [5] .

پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم معاويه را لعنت كرد و فرمود:

«لعن الله معاوية بن الطليق ابن الطليق». [6] .

در حديث ديگري فرمود:

«اذا رأيتم معاوية علي منبري فاقتلوه»؛ [7] .

هر گاه معاويه را بر منبر من ببينيد، او را بكشيد.

از عبدالله بن عباس روايت شده كه گويد:

روزي وارد مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شدم و آن حضرت در مسجد بودند، پس فرمود: اكنون بر شما مردي داخل مي شود كه بر غير ملت من مي ميرد.

هنوز كلام آن حضرت تمام نشده بود كه معاويه داخل شد و با ما نشست، آن حضرت برخاستند ومشغول به خطبه شدند. معاويه برخاست و دست يزيد را گرفته از مسجد بيرون رفت، آن حضرت چون اين حال را ديدند، فرمودند: «لعن الله القائد و المقود»؛ [8] خدا لعنت كند كشنده و كشيده شده را.

او اولين كسي بود كه خلافت را به شمشير گرفت و خلافت را به ميراث داد.

اولين كسي بود كه اهل اسلام را غارت كرد.

اولي كسي بود كه سر حجر بن عدي و ساير مسلمانان را بر نيزه كرد.

اولين كسي بود كه اسير مسلمانان را فروخت.


اولين كسي بود كه سعي صفا و مروه را سواره انجام داد.

اولين كسي بود از سلاطين اسلام، شربت نبيذ درست نمود، و در مجلس او ساز نواختند و خود را به اكاسره و فراعنه تشبيه نمود، ويساول و قهرمان قرار داد.

اولين كسي بود كه در اسلام سنت يهود را احيا كرد و ريش را تراشيد و شادي را بر گذارد.

اولين كسي بود كه مرتدان صحابه را مقرر داشت كه احاديث در مذمت اميرالمؤمنين عليه السلام و اهل بيت عصمت عليهم السلام وضع كردند.

اولين كسي بود كه در اسلام بت فروخت و آن را تجارت قرار داد و بت ها مي ساخت و به هند و ساير بلاد مي فرستاد و مي فروختند.

اولين كسي بود كه لعن اميرالمؤمنين عليه السلام را سنت قرار داد و به مردم امر كرد تا بعد از فرائض، بعد از اذان و در خطبه ها بر آن حضرت لعن كنند، وبه سيده ي زنان عالم - زبان او بريده باد! - چيزهاي قبيحي نسبت داد. (!!!)

و اولين كسي بود كه به موت مسلمانان شادي كرد و به جهت شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام امر كرد كه اهل شام عيد كنند و زينت نمايند و به اين وتيره [و طريقه] پسر ملعونش بعد از كشته شدن امام حسين عليه السلام در شام عيد نمود و امر كرد كه شهر را زينت بندند و مردم لباس نو پوشند و شادي كنند.

اين ملعون از اصحاب عقبه است كه در عقبه، هر شبي دبه ها انداختند كه شتر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم رم كند و آن حضرت را بيندازد.

وقتي كه به درك واصل شد، شراب در شكمش و بت در گردنش بود، زادالله عليه اللعنة العذاب و السخط و العقاب. [9] .

و اما پسر ملعونش با اين كه مجموع زمان سلطنتش سه سال و هشت ماه و چهارده روز بود، كاري چند از او بروز كرد كه هيچ كس چنان كارها را نكرد.

او مدينه را قتل عام كرد تا اين كه اسب در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بستند و سرگين در آن ريختند؛


پسر زياد را در عراق مسلط كرد، تا هر جا شيعه را مي يافت، مي كشت و بردار مي زد و سناباد را خراب كرد و جهت آن كساني كه با سر مقدس سيدالشهداء عليه السلام بودند، سنگ باران كردند، تا امروز خراب مي باشد و آن حرام زاده، قمار و خمار بود و دائم الشرب بود و از شعرهاي آن ملعون است كه:



فان حرمت هذي علي دين أحمد

فخذها علي دين المسيح بن مريم



آن ملعون با عمه اش زنا كرد و چون به مدينه آمد، يكي از بني هاشم را خواست، چون او را آوردند، گفت: اقرار به بندگي من كن.

گفت: نمي كنم.

امر كرد او را كشتند و كلمات كفرانه ي او صريح است در اين كه اصلا اسلام را قبول نكرده، چنانچه مي گويد:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل [10] .



بني هاشم با ملك و سلطنت بازي كردند وگرنه، نه وحي نازل شده و نه خبر آمده است.

همين طعن او را بس كه دختران پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را شهر به شهر گردانيدند و مجلس عام حاضر نمود و سر مقدس سيدالشهداء عليه السلام را بر نيزه زده، در بلاد گردانيد و در مجلس خود حاضر كرد، چوب ستم بر لب و دندان مطهر او - كه بوسه گاه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود - زد و از روي تكبر و تجبر اسيران اهل بيت عليهم السلام را در گوشه ي مجلس نشانيده با ايشان سخن نمي گفت و مشغول به قمار بود، هر گاه بر حريف خود غالب مي شد، پياله از شراب مي خورد و درد آن در كنار ظرفي كه آن سر مطهر در ميانش بود، مي ريخت (!!) [11] .

واويلاه!



و أراك تنقص يا يزيد اذا علت

يوم القيامة رنة الزهراء



اي يزيد! مي بينم تو را كه ناقص شوي و تجبر تو كم شود در روز قيامت كه ناله ي فاطمه زهراء - سلام الله عليها - بلند شود.




تفشي التظلم من هريق دم ابنها

صخابة للخرقة الحمراء



وقتي كه پيراهن خون آلود فرزند مظلومش را بر دوش داشته باشد و دست تظلم بر قائمه ي عرش الهي زند و فرياد برآورد كه: چرا خون فرزندم را ريختي؟


پاورقي

[1] بحارالانوار: 55/20.

[2] المنتخب: 214/1.

[3] اعلام‏الوري: 176/1.

[4] بحارالانوار: 198/33، به نقل از علامه‏ي حلي رحمه‏الله.

[5] رجوع شود به: بحارالانوار: 201/33.

[6] رجوع شود به: الغدير: 143/7.

[7] بحارالانوار: 196، 190/33 و 209.

[8] در روايتي آمده: ابوسفيان سوار بر مرکبي بود و معاويه با برادرش بود که يکي مرکب را مي‏کشيد و ديگري آن را از عقب مي‏راند که وقتي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آنها را بدين حال ديدند، فرمودند: «خداوندا! آن که سوار بر مرکب است و آن که آن را مي‏کشد و آن که از عقب مي‏راند، را لعنت کن» رجوع شود به: بحارالانوار: 187/33 و 190.

[9] براي آگاهي از جنايات معاويه رجوع شود به: کتاب نفيس الغدير: 253/10.

[10] مقتل الحسين عليه‏السلام: 199-197، رجوع شود به: بحارالانوار: 299/44 باب 36.

[11] عيون اخبار الرضا عليه‏السلام: 22/2 ح 50، بحارالانوار: 176/45.