امام حسين و كرم و بخشش آن حضرت
واما در مورد جود و كرم آن حضرت؛ روزي به ديدن اسامة بن زيد رفت و او در حال مرض بود، او را غمگين ديد، فرمود: چرا غمگيني؟
گفت: شصت هزار درهم قرض دارم.
فرمود: من آن را ادا مي كنم.
گفت: مي ترسم بميرم.
فرمود: پيش از مرگ تو ادا مي كنم.
آنگاه پيش از مرگ او، آن را ادا كرد. [1] .
عبدالرحمان سلمي به يكي از اولاد آن حضرت سوره ي حمد را تعليم كرد، آن حضرت، هزار حله ي زيبا داد و دهان او را پر از مرواريد كرد. [2] .
در حديثي آمده: روزي فقيري نزد آن حضرت آمد و سؤال كرد، فرمودند تا هزار دينار به او دادند. آن مرد نشست و صرافي آن مي نمود و نيك و بد آن را امتياز مي داد.
خزينه دار گفت: برخيز، چيزي نفروخته اي!
گفت: آبروي خود را فروخته ام.
حضرت فرمود: راست مي گويد، آنچه به سايل مي دهند درعوض آبروي اوست كه مي ريزد.
حضرت فرمود: هزار دنيار ديگر هم به او بده.
آنگاه دست در زير مصلي كرده هزار دينار ديگر خود به او داد و فرمود:
هزار دينار اول براي سؤال بود، هزار دينار دوم براي آبرو، هزار دينار سيم براي اين كه پيش ما آمدي، به نزد غير ما نرفتي.
در حديث ديگري آمده:
اعرابي وارد مدينه شد و از كريم ترين خلق سؤال كرد، سيدالشهداء عليه السلام را به او نشان دادند، به مسجد آمد، ديد آن حضرت نماز مي خواند، در برابر آن حضرت ايستاد و گفت:
لم يخب الان من رجاك و من
حرك من دون بابك الحلقة
كسي كه اميدوار به تو گرديده نااميد نمي گردد، كسي كه حلقه كوب باب جود تو گرديد، محروم برنمي گردد.
أنت جواد و أنت معتمد
أبوك قد كان قاتل الفسقه
لولا الذي كان من أوائلكم
كانت علينا الجحيم منطبقه
تو صاحب جود و بخششي و تويي محل اعتماد و اتكال من، و پدر تو، كشنده ي فاسقان و كفار بود.
اگر دين حقي كه از آباي شما بهم رسيده، نبود همه در جهنم بوديم.
وقتي آن حضرت از نماز فارغ شدند، به قنبر فرمود: آيا چيزي ازمال حجار مانده؟
عرض كرد: بلي، چهار هزار دينار باقي مانده است.
فرمود: بياور، [كسي آمده كه او بر آنها از ما سزاوارتر است].
پس به خزانه رفت و آن را در رداي خود پيچيد و دست مباركش را از جهت حياي اعرابي از شكاف در بيرون كرده و فرمود:
خذها فاني اليك معتذر
و اعلم بأني اليك ذو شفقه
بگير اين را و عذر ما را بپذير و معذور دار ما را و بدان كه ما با تو شفقت و مهرباني داريم.
لو كان في سيرنا الغداة عصا
أمست سمانا عليك مندفقه
لكن ريب الزمان ذو غير
و الكف مني قليلة النفقه
اگر ما هم در هنگام صبح عصايي در دست داشتيم - يعني دست ما هم به پاره ي چوبي بند بود - و حق ما را بالمره از ما نگرفته بودند، هر آينه آسمان مرحمت ما بر تو ريزش مي كرد.
لكن حوادث روزگار امور ما را متغير گردانيد و دست ما خالي و قليل النفقه است.
اعرابي آن را گرفت و گريست.
حضرت فرمود: شايد عطاي ما را كم شمردي؟!
عرض كرد: نه، و لكن گريه ام از اين است كه چگونه از دنيا مي روي؟ و چگونه اين دست به زيرا خاك پنهان و جود و كرامت برطرف مي گردد؟ [3] .
از جود و بخشش آن بزرگوار همين كافي است كه شعيب بن عبدالرحمان روايت مي كند و مي گويد:
روزي كه آن حضرت به شهادت رسيدند، در پشت مبارك آن حضرت پينه هاي چند ديدند، از سيد ساجدين عليه السلام پرسيدند: اين پينه از چه بوده؟
فرمود:
اين، از هميان هايي است كه شب ها به دوش مي كشيد و به خانه ي بيوه زنان، يتيمان و مساكين مي برد. [4] .
فداي آن بدن شريف، روح هاي شيعيان كه با وجود اين كه در راه بندگي خدا اين قدر زحمت كشيد، آخرالامر آن را برهنه و عريان كردند و از شمشير، سر نيزه، سنگ و چوب آن را پاره پاره كرده و اعضايش را درهم شكستند. واويلا!
و ان ظهرا غدا للبر ينقله
سرا الي أهله بالليل مكسور
بدني كه شب ها انبان طعام به دوش مي كشيد و به خانه ي فقرا مي برد آن را درهم شكستند و درهم كوفتند.
و ان رأسا هوي لله في سحر
يهد أسنانه بالعود مخمور
به راستي كه آن سري كه در دل هاي شب، هميشه به جهت ملك معبود در سجود بود، پسر معاويه ي شراب خوار، چوب بر لب و دندان او مي زد.
پاورقي
[1] بحارالانوار: 189/44 ح2.
[2] بحارالانوار: 190/44 ح 3.
[3] بحارالانوار: 189/44 ح 2.
[4] بحارالانوار: 190/44 ح 3.