بازگشت

مقايسه اي ميان امت هاي پيشين با امت مرحومه


آري، آنچه در آن امت ها واقع شد در اين امت نيز واقع گرديد، اگر چه بسياري از امور، كيفيت تطبيقش به عقل هر كس نمي رسد، و لكن در نظر عارفان هويداست. از جمله آن كه بعد از آن كه حضرت موسي عليه السلام از ميان قوم خود رفت، قومش از دين برگشته و گوساله پرست شدند و هارون عليه السلام را ضعيف نموده و بر او ستم و ظلم كردند. [1] .

در اين امت نيز بعد از رفتن پيغمبر آخرالزمان صلي الله عليه و آله و سلم بر هارون اين امت علي بن ابي طالب عليه السلام ستم و ظلم كردند و بعد از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم همه امت - مگر قليلي - از دين برگشته و گوساله پرست شدند، و گوساله ي اين امت، اعرابي اول بود.

در بني اسرائيل صفورا، دختر شعيب، زن موسي عليه السلام بعد از رحلت موسي عليه السلام با وصي او، يوشع بن نون محاربه نمود و به سوي او، لشكركشي نمود. [2] .

نظير آن در اين امت نيز واقع شد كه حميرا، زن پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم با وصي او، علي بن ابي طالب عليهماالسلام محاربه نمود، لشكر كشيد و شمشير به روي آن حضرت كشيدند؛ [3] .

آن امت پيغمبر خود را كشتند و گوشت او را پختند و خوردند.

در اين امت نيز، هند جگرخوار، جگر حمزه عليه السلام را به دهان گذاشت و خواست كه بخورد در دهنش سنگ شد تا گوشت ظاهر او، جزو بدن آن ملعونه نشود. [4] .

در آن امت ها، چند زن بد در حباله ي نيكان و پيغمبران بودند، مثل زن لوط و نوح عليهماالسلام.

نظيرش در اين امت نيز دو زن پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.

در آن امت ها بعضي از زنان نيك در تحت كفار بودند كه بدي شوهر به نيكي زن،


ضرر نداشت، مثل آسيه زن فرعون.

نظيرش در اين امت، ام كلثوم و رقيه كه در تحت فلان [و فلان] بودند و سكينه عليهاالسلام دختر سيدالشهداء عليه السلام كه در تحت مصعب بن زبير بود. [5] .

در آن امت ها، بعضي از پيغمبران مدت هاي طولاني غايب شدند.

نظير آن در اين امت، غيبت صاحب الامر - عجل الله فرجه - است.

در آن امت ها، بر حمل حضرت موسي و عيسي عليهماالسلام كسي مطلع نگرديد.

نظير آن در اين امت نيز، صاحب الامر عليه السلام است كه بر كسي حمل او مطلع نگرديد.

در آن امت ها، يحيي و عيسي عليهماالسلام را در كودكي پيغمبر گردانيده و در صباوت صاحب حكم گرديدند.

در اين امت نيز جناب جواد و صاحب الامر عليهماالسلام كه در كودكي صاحب خلافت و امامت گرديدند.

در اين امت ها حضرت يوسف عليه السلام مبتلا به محبت زليخا شد.

نظير آن جناب مجتبي عليه السلام كه مبتلا به محبت زن بدويه شد كه مانند آفتاب خوشرو بود و همين كه نظرش بر جمال آن حضرت افتاد، عاشقش شد و خود را در خيمه ي آن حضرت انداخت و دست از ايشان برنمي داشت. [6] .

در آن امت ها، بخت النصر، بيت المقدس را خراب نمود.

در اين امت نيز حجاج بن يوسف ثقفي ملعون، كعبه ي معظمه را خراب كرد.

در آن امت ها بعضي از نيكان، طول عمر داشتند، مثل نوح و خضر عليهماالسلام و بعضي از بدان نيز مثل «عوج بن عنق» عمر طولاني داشت.

در اين امت نيز چنين است، امام از نيكان جناب صاحب الامر عليه السلام است و از بدان، دجال ملعون است.

در آن امت ها، فزند شش ماهه متولد شده، مثل يحيي بن زكريا عليهماالسلام.


نظير آن در اين امت حسين بن علي عليهماالسلام بود كه شش ماهه متولد گرديد.

در آن امت ها، آسمان بر يحيي بن زكريا عليهماالسلام خون گريست.

در اين امت نيز آسمان بر حسين بن علي عليهماالسلام خون گريست.

در آن امت ها، گريه كنندگان چند گونه بودند، كه بعضي از آنها، از آب ديده ي آنان، گياه از زمين مي روييد و وقتي آه از سينه مي كشيدند، آن را مي سوزانيد.

دراين امت نيز بكائين چندگونه بودند: مثل فاطمه عليهاالسلام كه آن قدر گريست كه اهل مدينه به تنگ آمده و پيغام دادند كه: يا شب گريه كن، يا روز تا ما يكي از اين روز و شب، آرام گيريم. [7] .

و مثل علي بن الحسين عليهماالسلام كه چهل سال بر پدر بزرگوارش گريست تا اين كه از بسياري گريه، ترسيدند هلاك شود، تا اين كه روزي يكي از غلامان آن حضرت گفت: فداي تو شوم، مي ترسم خود را هلاك كني و گنه كار شوي.

فرمود: (انما أشكوا بثي و حزني الي الله و أعلم من الله ما لا تعلمون). [8] .

آنگاه فرمود:

«اني لم أذكر مصرع بني فاطمة عليهاالسلام الا و خنقتني العبرة»؛ [9] .

من كشته شدن اولاد فاطمه عليهاالسلام را ياد نمي آورم، مگر آن كه گريه، گلوي مرا مي گيرد.

در آن امت، يوسف صديقي را اسير كردند و در زندان انداختند؛

نظير آن در اين امت نيز علي بن الحسين عليهماالسلام و موسي بن جعفر عليهماالسلام بودند كه آن دو بزرگوار را اسير كرده و در زندان محبوس نمودند.

[در آن امت ها]، سر يحيي عليه السلام را به جهت زن زناكار به هديه بردند؛

و در اين امت نيز سر حسين عليه السلام را به جهت پسر معاويه بردند.

[در آن امت ها]، سر يحيي عليه السلام در مجلس آن زاني سخن مي گفت؛

و در اين امت نيز، سر حسين عليه السلام نيز بالاي نيزه سخن مي گفت و در مواقع


متفرقه تلاوت قرآن را شنيدند و مي گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم»، و به هنگام شب مي گفت: «لا اله الا الله».

سهل بن سعيد مي گويد: من در كوفه بودم كه سر مقدس سيدالشهداء عليه السلام را داخل كوفه مي كردند. من به باب بني خزيمه رفتم، ديدم مردم ايستاده و منتظر اسيران و سرهاي مقدسه هستند.

ناگاه سر مقدس سيدالشهداء عليه السلام را ديدم كه بر نيزه ي بلندي زده اند، آن سر مقدس سوره ي كهف را مي خواند، چون به اين آيه رسيد: (أم حسبت أن أصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا). [10] .

من گريه كردم و گفتم: يابن رسول الله! سر تو را كه بر نيزه زده اند، عجب تر از قصه ي اصحاب كهف و رقيم است. خداوندا! تو بر هر چيز قادري.

چون به اينجا رسيد، حالتي به من روي داد كه بي تاب شدم، پس مدهوش شده و غش كردم و به رو درافتادم و به هوش نيامدم، مگر آن كه سوره را تمام كرده بود. [11] .


پاورقي

[1] بحارالانوار: 209/13 ح 4.

[2] اثبات الوصيه: 65 و 66، بحارالانوار: 369/13 ح 15.

[3] رجوع شود به: بحارالانوار: 148-137/32.

[4] اعلام‏الوري: 180/1.

[5] شايان ذکر است که اين نقل قابل تأمل و دقت است و نياز به تحقيق و بررسي بيشتري دارد.

[6] المناقب: 14/4، بحارالانوار: 340/43 ح 14.

[7] بحارالانوار: 109/46 ح 2.

[8] سوره‏ي يوسف: آيه‏ي 86.

[9] بحارالانوار: 108/46 ح 1، با اندکي تفاوت.

[10] سوره‏ي کهف: آيه‏ي 9.

[11] رجوع شود به: الدمعة الساکبه: 47/5 و 48، ذريعة النجاة: 322.