بازگشت

پيمان شكنان از امت هاي مختلفه


چون به مقتضاي اخبار كثيره آنچه در امم سابقه روي داده، در اين امت نيز واقع مي شود؛ «حذو النعل بالنعل».

پس بايد آنچه، آن يهودان امت كردند در امت واقع شود، و لهذا وارد شده:

هنگامي كه اين آيه ي شريفه نازل شد جناب رسالت مآب صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا خبر دهم به شما گروهي را كه شبيه اين جماعت از يهودند؟

عرض كردند: بلي يا رسول الله!

فرمود:

گروهي از امت من كه دين و ملت مرا بر خود مي بندند، افاضل ذريه ي من و پاكيزگان عترت مرا مي كشند و شريعت و سنت مرا تبديل مي كنند.

«و يقتلون ولدي الحسن و الحسين عليهماالسلام كما قتل أسلاف [هؤلاء] اليهود زكريا و يحيي»؛

آنان فرزندانم؛ حسن و حسين عليهماالسلام را مي كشند، همچنان كه اسلاف يهود زكريا و يحيي عليهماالسلام را كشتند.

آگاه باشيد! خدا اين گروه را لعنت مي كند، همچنانچه آن گروه يهود را


لعنت كرد، و به سوي بقيه ي ذريه ي ايشان، پيش از روز قيامت،هادي مهدي عليه السلام [از فرزندان حسين مظلوم عليه السلام] را خواهد فرستاد كه ايشان را با شمشيرهاي اولياي خود بسوزاند و به جهنم واصل نمايد.

[آگاه باشيد!] خدا كشندگان حسين عليه السلام را و دوستان و ياوران ايشان را و كساني كه از لعن ايشان بدون تقيه ساكتند، لعنت مي كند.

«ألا! و صلي الله علي الباكين علي الحسين عليه السلام رحمة و شفقة، و اللاعنين لأعدائهم»؛

[آگاه باشيد!] و صلوات و رحمت خدا بر كساني باد كه بر حسين عليه السلام از روي شفقت و مهرباني و ترحم مي گريند و بر دشمنان او لعنت مي كنند، سينه هاي ايشان مملو از غيظ و خشم بر ايشان است.

آگاه باشيد! كساني كه به قتل حسين عليه السلام راضيند، با قاتلان او در كشتن او شريك مي باشند.

آگاه باشيد! كشندگان و ياوران و پيروان ايشان از دين خدا بري مي باشند.

به راستي كه خداوند جليل به ملائكه ي مقربين امر مي فرمايد كه: اشك چشم گريه كنندگان بر او را ضبط كنند و به سوي خزان بهشت ببرند، پس آن را به آب حيوان ممزوج مي نمايند، شيريني و گوارايي آن [هزار برابر افزايش پيدا مي كند

و به راستي كه فرشتگان اشك چشم كساني كه براي كشته شدن امام حسين عليه السلام شادي كنند جمع نموده]؛ و آن را به هاويه مي برند و آن را به حميم و صديد و غسلين جهنم ممزوج مي كنند، پس حرارت آن را بر كساني كه از اعداي آل محمد عليهم السلام هستند، مي برند؛ هزار برابر عذابشان شديد مي شود. [1] .



پاورقي

[1] بحارالانوار: 304/44 ح 17.