بازگشت

سر مقدس امام حسين و قرائت قرآن


شيخ مفيد رحمه الله، سيد بن طاووس رحمه الله و طبرسي رحمه الله به اختلاف لفظ، روايت


كرده اند:

روز ديگر، آن لعين بن لعين امر كرد كه سر مطهر و منور ريحانه ي رسول صلي الله عليه و آله و سلم را بر سر نيزه كرده و در كوچه هاي كوفه و در ميان قبايل آن بگردانند.

واويلاه! به امر آن ولدالزنا سر مطهر را بر نيزه كرده و در كوچه هاي كوفه مي گردانيدند.

ابن حبيش مي گويد:

«ان أول رأس رفع علي رأس خشبة رأس الحسين»؛ اولين سري كه بر سر چوب كردند، سر مقدس حسين عليه السلام بود كه بر سر چوب زدند و در دور كوفه گردانيدند.

ابن جوزي در «مرآت الزمان» روايت كرده از سلمة بن كهيل كه مي گويد:

آن سر مطهر را ديدم كه بر نيزه زده بودند و آن سر مطهر قرآن تلاوت مي نمود، چون گوش دادم، مي گفت: (فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم). [1] [2] .

شيخ مفيد رحمه الله از زيد بن ارقم روايت كرده كه گويد:

چون آن سر مبارك را به نزديكي غرفه ي من آوردند، شنيدم اين آيه را مي خواند:

(أم حسبت أن أصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا). [3] .

چون اين آيه و معجزه را ديدم، موهاي بدنم راست شد، گفتم: يابن رسول الله! سرت را كه بر نيزه زده اند، از قصه ي اصحاب كهف و رقيم عجيب تر است. [4] .

ابن طاووس رحمه الله مي فرمايد: در اينجا سزاوار است كه به مثل اين اشعار تمثل جسته و آنها را بيان كنم. بعضي ذكر كرده اند:هاتفي در بالاي سر، به اين اشعار ندا داد:



رأس ابن بنت محمد و وصيه

للناظرين علي قنات يرفع



و المسلمون بمنظر و بمسمع

لا ضارع [5] منهم و لا متفجع



سر فرزند پيغمبر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و وصي را بر نيزه مي زنند به جهت اين كه مردم


بر او نظر كنند.

و جماعتي كه مي گويند: مسلمانيم مي بينند و مي شنوند، نه كسي بر او جزع مي كند و نه كسي دلش از اين بليه به درد مي آيد.



كحلت بمنظرك العيون عماية

و أصم رزءك كل اذن تسمع



كور شود ديده اي كه تو را ببيند و بر تو نگريد و كر شود گوشي كه مصيبت تو را بشنود و دلش بر تو نسوزد.



أيقظت أجفانا و كنت لها كري

و أنمت عينا لم تكن بك تهجع



ما روضة الا تمنت أنها

لك حفرة و لحظ قبرك مضجع [6] .



ديدگان دوستانت را كه از بركت وجودت در امن و امان بوده و در خواب راحت بودند، از مصيبت خود به زحمت انداخته و خواب از ايشان بردي؛

و ديدگان دشمنان خدا را كه از تشويش تو به خواب نمي رفتند، بعد از كشته شدن تو به خواب راحت رفته و در امن و امان شدند.

در حديث ديگر روايت شده:

جمعي نقل كرده اند: هنگامي كه سر مقدس آن حضرت را در بازار كوفه بر نيزه زدند، سوره ي كهف را خواند تا به اين آيه رسيد: (انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدي). [7] .

[پس اين اعجاز براي اهل كوفه، جز ضلالت و گمراهي چيز ديگري نيفزود]. [8] .

و از ديگري نقل شده كه گويد:

سر مقدس و مطهر آن حضرت را در كوفه بر درخت آويختند. من نزديك وي ايستاده بودم، نظر مي كردم، ديدم لب هاي مباركش حركت مي كند، چون گوش فرادادم اين آيه را مي خواند:

(فلا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون...) [9] (و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون). [10] [11] .


در بعضي از كتب معتبره از حارث بن وكيده روايت شده كه گويد:

من از كساني بودم كه سر مقدس را برداشته بوديم، شنيدم كه سر مقدس سوره ي كهف را تلاوت مي فرمود. من در شك افتادم و در تحير فرورفتم، از يك جهت مي شنوم صداي مباركش را و نغمه ي او را و از يك جهت تفكر مي كنم كه سر بي بدن چگونه تكلم مي نمايد، كه به يك مرتبه ديدم به من فرمود:

«يابن وكيدة! أما علمت أنا معاشر الأئمة أحياء عند ربنا نرزق؟»؛

آيا نمي داني كه ما معاشر ائمه، هميشه زنده مي باشيم و مرگ ما را فاني نمي كند؟

چون اين را شنيدم، تعجبم زيادتر شد، در دل گفتم: نبايد گذاشت كه اين سر مطهر در دست اين جماعت بدگهر باشد كه با او اين استخفاف روا دارند. اين سر را از ايشان مي دزدم.

ناگاه شنيدم كه به من خطاب فرمود:

«يابن وكيدة! ليس لك الي ذلك سبيل»؛

اي پسر وكيده! به اين فكري كه كرده اي راه نخواهي يافت و از جهت تو ميسر نخواهد شد. ريختن ايشان خونم را در نزد خدا عظيم تر از گردانيدن من است، بگذار هر چه مي خواهند بكنند، به زودي قبح عمل خود را خواهند دانست، (اذ الأغلال في أعناقهم والسلاسل يسحبون [12] [في الحميم ثم في النار يسجرون]). [13] .


پاورقي

[1] سوره‏ي بقره: آيه‏ي 17.

[2] رجوع شود به: تذکرة الخواص: 233.

[3] سوره‏ي کهف: آيه‏ي 9.

[4] الارشاد: 117/2، بحارالانوار: 121/45.

[5] در مصدر و بحارالانوار آمده: «لا منکر».

[6] اللهوف: 203، بحارالانوار: 119/45.

[7] سوره‏ي کهف: آيه‏ي 13.

[8] بحارالانوار: 304/45 ح 3.

[9] سوره‏ي ابراهيم عليه‏السلام: آيه‏ي 42.

[10] سوره‏ي شعرا: آيه‏ي 227.

[11] عوالم العلوم: 386/17، با اندکي تفاوت.

[12] سوره‏ي غافر: آيه‏ي 71 و 72.

[13] تظلم الزهراء عليهاالسلام: 150، رجوع شود به: ذريعة النجاة: 329.