بازگشت

مجلس ابن زياد لعين و اعتراض زيد بن ارقم


شيخ مفيد رحمه الله روايت كرده:

چون سر مقدس سيدالشهداء عليه السلام را به مجلس پسر زياد آوردند و در برابر او گذاردند «فجعل ينظر اليه و يتبسم»؛ آن ولدالزنا به آن سر مقدس نگاه مي كرد - واويلاه - و تبسم مي نمود، چوبي بر دست داشت كه بر دندان هاي شريفش مي زد.

و به روايتي: با چوب خود، لب هاي مبارك آن جناب را از روي هم برمي داشت و نظر بر دندان هاي مبارك او مي كرد و مي گفت: «ان الحسين، حسن المضحك».

جان هاي عالميان به فداي لب و دندان تو باد اي ابي عبدالله! زود پير شده اي.

و به روايت ابن نما رحمه الله و ابن جوزي كه از انس بن مالك روايت كرده اند كه گويد:


آن ملعون بر لب و دندان سرور شهيدان چوب مي زد و مي گفت: «انه كان لحسن الثغر»؛ حسين خوش لب و دندان بود.

گفتم: به خدا قسم! چه بسيار قبيح و بد عملي است كه مرتكب شده اي، «لقد رأيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقبل موضع قضيبك»؛ من خودم ديدم كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم همين موضع را كه تو چوب مي زني، بوسه مي زد.

و به روايت ديگر: زيد بن ارقم در كنار آن ولدالزنا بود، او مرد پيري بود از اصحاب رسالت مآب، چون آن بي حيايي را از آن ولدالزنا ديد، گفت:

«ارفع قضيبك عن هاتين الشفتين»؛

چوبت را از اين لب و دندان مطهر بردار! قسم به خدايي كه شريك ندارد! آن قدر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين لب ها را بوسيده كه نمي توان شمرد.

پس صدا به گريه و ناله بلند كرد.

ابن زياد گفت: خدا تو را بگرياند! آيا گريه مي كني كه خدا ما را فتح داد و پيروز نمود (!!) اگر پير و خرفت نبودي، گردنت را مي زدم.

و به روايت ديگر: زيد گفت: حديثي از اين سخت تر براي تو بگويم:

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم كه حسن عليه السلام را به زانوي راست و حسين عليه السلام را بر زانوي چپ نشانيده، دست بر سر ايشان مي كشيد و مي گفت:

«اللهم! اني أستودعك اياهما و صالح المؤمنين»؛

خدايا! من ايشان را به امانت به تو و شايستگان از مؤمنين تو مي سپارم.

اي پسر زياد! نيكو امانت پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم را محافظت نمودي!

آنگاه زيد از پيش آن ملعون برخاست و صدا به گريه بلند كرده، مي گفت:

عبدي، مالك آقا و سيدش شد، اي معاشر عرب! بعد از امروز، شما همه ذليل شديد و مملوك گرديديد، واي بر شما! فرزند فاطمه عليهاالسلام را كشتيد و پسر مرجانه را بر خود امير گردانيديد، تا نيكان شما را به قتل رساند و بدان شما را به بندگي بگيرد، به ذلت راضي شديد، دور باد از رحمت خدا كسي كه به اين عمل راضي شد.


و با اين حال از مجلس نحس آن لعين بيرون رفت. [1] .


پاورقي

[1] الارشاد: 114/2 و 115، المنتخب: 466/2، مثيرالاحزان: 92-90، تذکرة الخواص: 231، بحارالانوار: 118-116/45، رجوع شود به: الدمعة الساکبه: 49/5 و 50.