اسراي اهل بيت و مجلس ابن زياد ملعون
ابن طاووس رحمه الله و شيخ فخرالدين رحمه الله روايت كرده اند:
هنگامي كه اسيران اهل بيت رسالت، پرده نشينان سرادق عصمت و طهارت، خواتين حجلات قدس، بانوان محافل انس، بقاياي عترت طاهره ي احمد مختار صلي الله عليه و آله و سلم و صباياي حيدر كرار عليه السلام را با محور فلك دانش، مردمك ديده ي بينش، قطب دايره ي هدايت و خورشيد سپهر عصمت و طهارت، زين العباد، سيدالسجاد، حجةالعباد و شفيع المعاد، علي بن الحسين عليهماالسلام به همراه سرهاي مقدس، منور و مطهر شهيدان كربلا و غريبان كوي وفا، وارد كوفه نمودند؛ خبيث ابن الخبيث و لعين بن اللعين، عبيدالله بن زياد، در دارالكفر خود نشست، مردم را اذن عام داد كه هر كه خواهد داخل شود.
- و بنا بر بعضي از روايات: دو روز بعد از ورود اهل بيت عليهم السلام چنين كرد -
باري، بعد از اجتماع خلق، امر به احضار آن جگرگوشگان احمد مختار صلي الله عليه و آله و سلم كرد و سر مقدس و مطهر بهترين خلق را در مجلس نحس خود حاضر نمود، اهل بيت عليهم السلام را مانند بندگان به مجلس عام آورد.
واويلا! پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم كجا بود تا سر فرزندش را در نزد پسر زياد ببيند، و اهل بيتش را به اين حال مشاهده نمايد؟
آيا فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را خبردار كند كه دخترانش را شهره طاغيان و ظالمان كردند و در ميان خلق رسوا نمودند؟!
يا فاطم الزهراء! قومي واندبي
أسراك في أشراك ذل عداتها
اي فاطمه! برخيز بر اسيرانت ندبه و نوحه كن كه در قيد و بند و دام ذلت دشمنان افتاده اند.
هنگامي كه آن بزرگواران وارد شدند، زينب عليهاالسلام پيشاپيش آنها بود، چون داخل شد بر آن لعين سلام نكرده و به كسي التفات ننمود. زنان و دختران سيدالشهداء عليه السلام پشت سر او بودند.
زينب عليهاالسلام رفت و در گوشه اي نشست، كنيزان دور او را گرفتند «و هي متنكرة و عليها أرذل ثيابها»؛ آن حضرت به صورت ناشناخته كه پست ترين جامه ها بر تنش بود.
شيخ طريحي رحمه الله مي گويد:
«و هي تتخفي بين النساء و تستر وجهها بكمها، لأن قناعها اخذ منها»؛
آن حضرت خودش را در ميان زنان پنهان مي كرد و روي شريف خود را با آستين خود مي پوشانيد، زيرا كه مقنعه ي او را برده بودند.
آن ملعون پرسيد: اين زن كيست؟
گفتند: دختر اميرالمؤمنين عليه السلام.
و به روايت ديگر: دو مرتبه پرسيد، جواب نشنيد، در دفعه ي سوم، يكي از كنيزان گفت: «هذه بنت علي».
پس آن ملعون رو به او كرد و گفت: به حق جدت پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم با من تكلم كن.
گفت: از من چه مي خواهي و حال آن كه مرا در ميان خلق رسوا كردي و هتك حرمت نمودي؟
در اين موقع، بعضي از كفريات و مزخرفات از زبان لعين آن ملعون جاري شد.
زينب عليهاالسلام تاب نياورده و او را جواب داد و فرمود:
به زودي خدا ميان تو جماعتي را كه بي گناه كشتي، جمع خواهد كرد و ايشان با تو مخاصمه خواهند نمود، «فاستعد جوابا و أني لك به»؛ مستعد و آماده ي جواب باش! و كجا جواب خواهي داشت از اين فعل ناصواب.
ابن زياد از كلام دختر خيرالانام در غضب شد، گويا اراده ي قتل او را كرد.
و به روايتي: حكم به قتل او نمود، عمرو بن حريث گفت: زن است و بر گفته ي زنان مؤاخذه سزاوار نيست.
آن ولدالزنا گفت: خدا ما را به برادر طاغي (!!) تو و متمردان (!!) اهل بيت تو ظفر داد، سينه ي ما را از ايشان شفا داد.
زينب عليهاالسلام گفت:
«[لعمري!] لقد قتلت كهلي، و [أبرزت أهلي و] قطعت فرعي، و اجتثثت أصلي، فان كان هذا شفائك فقد اشتفيت»؛
[به جان خودم!] بزرگ خاندان ما را كشتي [اهل بيت مرا از بين بردي و فرع مرا بريدي و] اصل ما را برانداختي، اگر شفاي تو به اين حاصل شد، پس شفا
يافتي.
و به روايت ديگر: ام كلثوم عليهاالسلام گفت:
اگر ديده ي تو به كشتن حسين عليه السلام روشن شد، ديده ي جدش با ديدن او بسيار روشن مي شد، او را مي بوسيد و لب هاي او را مي مكيد و او را بر دوش خود سوار مي كرد... [1] .
پاورقي
[1] الارشاد: 115/2 و 116، اللهوف: 200 و 201، بحارالانوار: 117-115/45، المنتخب: 464/2 و 466.