بازگشت

خطبه ي سيدالساجدين در جمع مردم كوفه


بعد از آن، سيدالساجدين، زين العابدين، بقية السلف، ملاذ الخلف، ذروة الحسب و النسب و الشرف، امام الخلق و خليفة الخلق، علي بن الحسين عليهماالسلام با بدن رنجور نحيف و ضعيف، با دست هاي به غل و زنجير بسته شده، با جگر سوزناك و ديده ي نمناك اشاره به آن قوم كرد كه: ساكت شويد!

مردم ساكت شدند، حضرتش برخاست، حمد و ثناي الهي را بجا آورد و صلوات بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد، آنگاه فرمود:

«أيها الناس! من عرفني فقد عرفني، و من لم يعرفني فأنا علي بن الحسين ابن علي بن أبي طالب، صلوات الله عليهم»؛

اي گروه خلق! هر كه مرا مي شناسد، شناخته و هر كس نمي شناسد، بداند منم علي بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام.

«أنا ابن المذبوح بشط الفرات، من غير ذحل و لا ترات»؛

منم فرزند آن كه او را دركنار فرات سر بريدند بدون آن كه كار قبيحي كرده باشد كه او را مكافات دهند، يا مال كسي را خورده باشد كه از او مطالبه نمايند.

«أنا ابن من انتهك حريمه، و سلب نعيمه، و انتهب ماله، و سبي عياله، [أنا ابن من قتل صبرا، و كفي بذلك فخرا]»؛


[منم فرزند آن كه بر حريم او هتك حرمت نمودند، اموال او را به غارت بردند، و اهل بيت او را اسير كردند]. منم فرزند آن كه او را در راه خدا با [زجر و زحمت] شهيد كردند و او صبر ورزيد و همين فخر مرا كافي است.

ايهاالناس! شما را قسم مي دهم آيا مي دانيد كه شما نامه هايي به پدرم نوشتيد و با او عهد و ميثاق بستيد؛ ولي خدعه كرديد و او را ياري ننموديد و با او مقاتله كرديد؟! پس لعنت بر شما باد به آنچه ازبراي خود به آخرت فرستاده ايد.

آيا فرداي قيامت با كدام چشم به پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نظر مي كنيد در وقتي كه به شما بگويد: شما عترت مرا كشتيد و پرده ي حرمت مرا دريديد، پس شما از امت من نيستيد؟!

راوي مي گويد: در اين موقع از هر طرف صداي گريه ي مردم بلند شد و به يكديگر مي گفتند: هلاك شديد و خبر نداريد.

پس حضرت فرمود:

خدا رحمت كند كسي را كه نصيحت مرا قبول و وصيت مرا در حق خدا و رسول و اهل بيت او محافظت كند، زيرا كه ما را در تبليغ رسالت، تأسي نيكويي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم است.

پس همگي گفتند: يابن رسول الله! همه ي ما سخن تو را مي شنويم و مطيع تو بوده و خواهان خدمت تو هستيم، با هر كس كه با تو در جنگ است در جنگيم و با هر كه با تو در صلح است در صلحيم، از يزيد و از هر كس كه بر تو و بر ما ظلم كرده بيزار هستيم (!!!).

حضرت فرمود:

هيهات! هيهات! اي غداران مكار! ما ديگر گول شما را نمي خوريم، آيا مي خواهيد با من نيز همانند پدرانم رفتار كنيد؟

به خدا قسم! هنوز جراحت ما بهبهود نيافته، ديروز پدرم و اهل بيتش را كشتيد و هنوز مصيبت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و مصيبت پدرم و برادرانم را فراموش نكرده ام و سوزش آن مصيبت، هنوز در سينه ي من هست، تلخي آن، هنوز در گلوي من است و غصه ي آن در سينه ي من مفترش


است، من از شما مي خواهم كه نه عليه ما باشيد و نه با ما.

آنگاه، آن بزرگوار شعري چند خواند كه دل عالميان را كباب كرد. [1] .


پاورقي

[1] الاحتجاج: 31/2 و 32، بحارالانوار: 112/45 و 113.