بازگشت

خطبه ي حضرت زينب در جمع مردم كوفه


شيخ مفيد رحمه الله از حذام بن شريك [1] روايت كرده كه گويد:


من وارد شهر كوفه شدم، محرم سال شصت و يك هجري بود، هنگام برگشتن علي بن الحسين عليهماالسلام با زنان و اهل بيت عليه السلام از كربلا بود، كه عساكر كفر و شقاوت دور آنها را فراگرفته بودند و مردم به جهت نظاره ي آنان جمع شده بودند.

چون نگاه اهل كوفه بر آن اسيران افتاد، و ديدند كه آنها را بر جهازهاي شتران سوار كرده اند، زنان اهل كوفه به گريه درآمده و نوحه و ندبه كردند.

علي بن الحسين عليهماالسلام را ديدم كه او را با غل و زنجير بسته بودند، «و في عنقه الجامعة و يده مغلولة الي عنقه»؛ و بند و زنجير برگردن شريفش انداخته بوده و دست هاي مباركش را به گردنش بسته بودند، بدنش ضعيف و رنجور بود.

وقتي ديد زنان بر آنان مي گريند، فرمود:

اين زنان بر ما گريه مي كنند، مگر چه كسي [جز مردان آنان] ما را كشته و به اين روز مبتلا كرده است؟

مي گويد: زينب عليهاالسلام دختر اميرالمؤمنين عليه السلام را ديدم كه به سوي مردم اشاره كرد كه: ساكت شويد!

از هيبت آن مظلومه، نفس ها در سينه ها فرورفت، صداها ساكت شد، آنگاه شروع به خواندن خطبه اي كرد كه هرگز زني را فصيح تر از او نديده بودم.

«و كانت تتكلم كأنها تفرغ عن لسان اميرالمؤمنين عليه السلام»؛ چنان تكلم مي نمود گويا از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام تكلم مي كرد.

آنگاه گفت:

الحمد لله و الصلاة علي جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؛ [2] .

اما بعد، اي اهل كوفه! اي اهل مكر و غدر و حيله! آيا شما مي گرييد و هنوز آب ديده ي ما از جور شما نايستاده، مثل شما مثل آن زني است كه رشته ي خود را محكم مي تابد، باز مي گشود. شما مردم بي ايمان،


رشته ي خود را گسيختيد و به كفر خود برگشتيد. در ميان شما جز دعوي بي اصل، سخن هاي باطل، تملق كنيزانه و عيب جويي دشمنان نيست.

شما مانند گياهي هستيد كه در مزبله روييده باشد، يا مانند نقره اي كه رويش را قير گرفته، چه توشه ي بدي براي آخرت خود فرستاده ايد كه در عذاب دوزخ مخلد خواهيد بود.

«أتبكون و تنحتون؟ اي والله! فابكوا كثيرا واضحكوا قليلا»؛

آيا گريه و ناله مي كنيد؟ بلي، به خدا قسم! بايد بسيار بگيريد و كم بخنديد.

شما عيب و عار بدي را بر خود گذارديد، و هرگز اين عار را نمي توانيد از خود بشوييد.

«أني ترخصون؟ قتل سليل خاتم النبوة و سيد شباب أهل الجنة»؛

آيا به چه چيز مي خواهيد، تلافي كنيد؟ و چگونه مي توانيد از خود لوث كشتن جگرگوشه ي خاتم پيغمبران و سيد جوانان اهل بهشت، ملاذ برگزيدگان و پناه درماندگان شما، و روشن كننده ي حجت شما و كسي كه سخن و آداب خود را از او فرامي گرفتيد، دور كنيد؟ بد گناهي كرديد، رحمت خدا از شما دور باد!

«أتدرون أي كبد لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فريتم؟

و أي كريمة له أبرزتم؟

و أي دم له سفكتم؟

و أي حرمة له انتهكتم»؟

آيا مي دانيد كه چه جگرگوشه هاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را پاره پاره كرديد؟

و چه پردگيان از مخدرات او را بي ستر نموديد؟

و چه خون ها از فرزندان برگزيده او ريختيد؟

و چه حرمت ها از او ضايع كرديد؟ امور قبيحه اي چند را مرتكب شديد كه زمين و آسمان را فراگرفت.


آيا تعجب كرديد كه از آسمان خون باريد؟ و آنچه در آخرت از آثار اين اعمال ظاهر گردد، عظيم تر خواهد بود.

پس سبك نشماريد از اين كه خداوند به شما مهلت داده، زيرا كه او در عقاب عاصيان تعجيل نمي نمايد و نمي ترسد از اين كه هنگام انتقام او بگذرد و پروردگار شما در كمين گاه ظالمان است. [3] .

وبه روايت قطب راوندي: آنگاه، آن جگرسوخته ي محنت زده اين اشعار را خواند:



ماذا تقولون اذ قال النبي لكم

ماذا صنعتم و أنتم آخر الامم



بأهل بيتي و أولادي و مكرمتي

منهم اساري و منهم ضرجوا بدم؟



آيا چه خواهيد گفت در جواب پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي كه از شما سؤال كند، شما كه آخرين امت ها بوديد با اهل بيت و اولاد برگزيده ي من چه كرديد؟ بعضي را اسير و بعضي را به خون، غلطان نموديد؟!



ما كان ذاك جزائي اذ نصحت لكم

اذ تخلفوني بسوء في ذوي رحمي



اين جزاي من نبود كه در عوض حقوق من به اقربا و اولاد من اين ظلم كنيد؟



اني لأخشي عليكم أن يحل بكم

مثل العذاب الذي علي ارم



من مي ترسم كه بر شما عذابي كه بر قوم عاد و ثمود نازل گرديد، نازل شود.

آنگاه روي خود را از آنان گردانيد.

راوي گويد: به خدا قسم! مردم را از گفت وگوي جگرگوشه ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام حيرتي روي داد كه بر حال خود مي گريستند و دست هاي خود را به دندان مي گزيدند.

پيرمردي را ديدم كه در كنار من ايستاده بود، چنان گريه مي كرد كه ريشش از آب ديده اش تر شد و مي گفت:

«بأبي أنتم و امي»؛ پدر و مادرم فداي شما باد! پيران شما بهترين پيران، جوانان شما بهترين جوانان، زنان شما بهترين زنان و اولاد شما بهترين اولادند. شما هرگز


خوار نمي شويد و مغلوب نمي گرديد و كسي نمي توان بزرگي شما را از شما سلب كند.

پس جناب سيدالساجدين عليه السلام فرمود:

اي عمه! بس است، بحمدالله، تو عاقل، كامل و دانايي و جزع كردن بر مصيبت سودي نبخشد. [4] .


پاورقي

[1] در مصدر و بحارالانوار آمده: حذلم بن ستير، و در احتجاج طبرسي آمده: حذام بن شريک اسدي به نظر مي‏رسد که صحيحش: حذيم بن شريک اسدي است، و شيخ طوسي رحمه‏الله در رجال خود: ص 88 رقم 23، او را از اصحاب امام سجاد عليه‏السلام نام برده است.

[2] در مصدر و بحارالانوار آمده: علي أبي رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم.

[3] امالي شيخ مفيد: مجلس 38 ح 8، بحارالانوار: 164/45 ح 8، با اندکي تفاوت.

[4] الاحتجاج: 31-29/2. بحارالانوار: 164-162/45، گفتني است که: اين خطبه از قطب راوندي يافت نشد.