بازگشت

ورود اسراي اهل بيت به كوفه


از طرفي، چون ابن زياد خبر آمدن لشكر و اسيران و سرهاي شهدا را شنيد، دستور داد كه هيچ كس با سلاح بيرون نيايد و به ده هزار نفر دستور داد كه سر راه هاي محله ها را بگيرند، مبادا هنگامي كه اهل كوفه اسيران اهل بيت عليهم السلام را ببيند، شورش كرده و فتنه برپا كنند.

ابن طاووس رحمه الله و ديگران با الفاظ مختلفه ي متقاربه روايت كرده اند:


چون اسيران محنت و بلا و قافله ي رنج و عنا به نزديكي كوفه رسيدند، بي شرمان كوفه، به جهت نظاره جمع شدند. چون آن اسيران محنت زده را با آن حالت غريب ديدند، همگي به گريه درآمدند.

همراه زنان و بانوان حرم، علي بن الحسين عليهماالسلام - كه مريض، ضعيف و ناتوان شده بود - زيد و عمرو از اولاد امام حسن عليه السلام و همچنين حسن بن حسن المثني بودند، او در روز عاشورا به جهت عموي بزرگوارش به ميدان رفت و نيزه و شمشير بسياري بر بدنش زده بودند و زخمي شده بود، لكن چون كشته نشده بود، او را اسير كردند.

چون اهل كوفه از سيماي آن اسيران، آثار بزرگي و جلال مشاهده كردند، متعجب شدند، زني از زنان كوفه در بام خانه اش بود، پرسيد:

«من أي الاساري أنتن؟»؛

آيا شما اسيران كدام ديار و محنت زدگان كدام قبيله هستيد؟

آنان در جواب گفتند:

«نحن اساري آل محمد عليهم السلام و بنات فاطمة الزهراء عليهاالسلام»؛

ما اسيران آل محمديم، ما دختران فاطمه زهراييم.

آن زن چون اين پاسخ را شنيد، از بام به زير آمد و چادر و مقنعه و لباسي چند به جهت آن اسيران جمع كرده و به آنان داد كه خود را بپوشانند. آن محنت زدگان آنها را گرفته و خود را پوشانيدند.

اهل كوفه كه به جهت ديدن آن اسيران آمده بودند همه گريه مي نمودند و بر آنان نوحه مي كردند مي گريستند. [1] .


پاورقي

[1] اللهوف: 190 و 191، بحارالانوار: 108/45.