بازگشت

سرهاي مطهر شهداء در بالاي نيزه ها


اما حكايت ورود اسيران محنت و بلا و قافله ي رنج و عنا از سفر محنت اثر كربلا به كوفه؛ چنانچه علما در كتب معتبره ي روايت كرده اند، چنين است:

بعد از آن كه ريحانه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را شهيد و جگرگوشه گان پيغمبر را اسير


كردند، خواستند كه اسيران اهل بيت عليهم السلام را روانه كوفه نمايند.

ابن سعد ملعون دستور داد تا سرهاي مقدسه ي شهدا را از بدن هاي مطهره جدا كرده و با سر مطهر سيدالشهداء عليه السلام - واويلا - بر نيزه ها نصب كردند، شورش در ملك و ملكوت افتاد و ذرات كاينات در اضطراب و انقلاب افتاد.



نفسي رؤوس ساميات علي القنا

كمثل بدور وافقتها سعودها



مخضبة بالدم منها جباهها

فياطالما لله طال سجودها



روح و جان عالميان به فداي آن سرهاي منور و مطهري كه بر نيزه هاي بلند زده بودند كه مانند ماه تابان پيشاني هاي ايشان به خون رنگين شده بود.

آه! از آن پيشاني هاي به خون رنگيني كه هميشه به جهت عبادت ملك معبود در سجود بودند.

چون نظر اهل بيت عليهم السلام بر آن سرهاي مطهره افتاد، غريو از آنان بلند شد و شيوني برپا شد كه قلم را قوه ي تحرير و زبان را طاقت تقرير نيست. آنان را از هر طرف اسيران را از سر جسدهاي كشتگان دور كرده و آنان را بر شتران سوار كردند.

دراين مقام يكي از شعراي عرب، زبان حال زينب عليهاالسلام را چه نيكو مي گويد:



يا حادي الأصفان! رفقا بالاولي

كانوا من العليا بدور سمائها



اي ساربان! اي سايق اسيران! كه به عداوت و خشم به آنان درشتي مي كني و شترها را مي دواني! با اين اسيران مدارا كن كه هر يك بدر فلك رفعت و جلال و مهر سپهر فضل و كمال مي باشند.



أوما علمت بمن تحط ركابها

يا ويك! يا اولي اوري بشقائها



في الركب أولاد الرسول و فاطم ال

زهرا البتول الطهر ست نسائها



اي ظالم! آيا نمي داني اين اسيراني را كه به جبر و زور بر شتران مي نشاني و شتر را به تندي مي دواني چه كساني هستند؟ و از اولاد چه كسي هستند؟ آنان از اولاد رسول صلي الله عليه و آله و سلم و نور ديدگان فاطمه ي بتول عليهاالسلام سيده ي نساء عالميان مي باشند.



فيه الفواطم للخدود لواطم

ثكلي تنادي: الغوث من ضرائها



آخر در اين قافله ي اندوه، دختران فاطمه اند كه از مصيبت سيلي بر رو مي زنند و از بي كسي از دشمنان خود، فريادرس مي جويند.




في الركب زين العابدين مكبلا

ذو مقلة عبري تسبح بمائها



دنف عليل ذو عليل زاده

غل اليدين كابه لعنائها



اي ظالم! در اين قافله، زين العابدين عليه السلام رنجور و بيمار است كه تاب سواري ندارد.

او را با دل سوزان و چشم گريانش در غل و زنجير كرده اند و توشه ي سفر او، غل و زنجير است كه بر دست و پايش گذارده اند.