بازگشت

گريه ي جنيان بر امام حسين


عزيز من! تأمل كن در اين مرتبه و مقام، مرتبه اي كه به كسي داده نشده است.

بلي، خدا او را دوست داشت، عزيزش كرد، گريه بر او را بهترين اعمال گردانيد، حتي اين كه اگر به قدر بال مگس باشد، سبب آمرزش معاصي است.

[ابوزياد قندي گويد:] بعد از شهادت آن حضرت، وقتي گچ پزان كوفه براي آوردن گچ به صحرا مي رفتند، هنگام سحر در صحرا صداي جنيان را مي شنيدند كه بر آن حضرت نوحه مي كردند و مي گفتند:



مسح النبي جبينه

و له بريق في الخدود



أبواه من عليا قريش

و جده خير الجدود [1] .



پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم جبين مبارك اين كشته ي را مسح مي نمودند، به همين


جهت، روي مباركش نوراني بود؛

و پدر و مادرش از طبقه ي علياي قريش مي باشند و جد او بهترين جدهاست.

شيخ مفيد رحمه الله و شيخ طوسي رحمه الله روايت كرده اند: محفوظ بن منذر گويد:

شيخي از بني تميم كه در رابيه ساكن بود به من گفت: از پدرم شنيدم كه مي گفت: در واپسين روز عاشورا در رابيه نشسته بودم، با من مردي از قبيله خودم نيز بود، ناگاه شنيديم كه يكي مي گفت:



والله! ما جئتكم حتي بصرت به

بالطف منعفر الخدين منحورا



به خدا قسم! به سوي شما نيامدم مگر آن كه حسين بن علي عليهماالسلام را در كربلا ديدم كه او را كشته بودند، سينه اش را شكافته و دو طرف رويش را به خاك ماليده بودند.



و حوله فتية تدمي نحورهم

مثل المصابيح يغشون [2] الدجي نورا



و در اطراف بدن او، جواناني چند ديدم كه خون از رگ هاي گردن ايشان مي ريخت كه آنان چراغ هاي راه هدايت بودند كه همه ي ظلمت ها از نور آنان روشن مي شد.



و قد حثثت قلوصي كي اصادفهم

من قبل أن تتلاقي الخرد [3] الحورا



فعاقني قدر و الله بالغه

و كان أمرا قضاه الله مقدورا



آه! كه به تحقيق شتر خود را راندم و تعجيل كردم، بلكه آنان را پيش از آن كه حوريان بهشتي را ملاقات كنند و به جوار رحمت الهي واصل شوند، دريابم.

پس تقدير الهي مانعم شد و اين امر از امور محتومه اي بود كه قضا و قدر الهي بر آن جاري شده بود.



كان الحسين سراجا يستضاء به

الله يعلم أني لم أقل زورا



حسين عليه السلام چراغي بود روشني دهنده كه عالم را به نور خود روشن نموده بود و خدا مي داند كه آنچه را كه مي گويم، دروغ نيست.



صلي الاله علي جسم تضمنه

قبر الحسين حليف الخير مقبورا



مجاورا لرسول الله في غرف

و للوصي و للطيار مسرورا



رحمت خدا بر آن بدن شريف و جسم لطيفي باد كه قبر حسين عليه السلام آن را در بر گرفته و آن


در واقع، در غرف عاليه ي بهشت مجاور پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و وصي او و جعفر طيار مي باشد.

چون اين اشعار را شنيدم، گفتم: خدا تو را رحمت كند، تو كيستي؟

گفت: من بزرگ قبيله اي از قبايل جنم كه به حج رفته بوديم، خواستيم حسين عليه السلام را ياري كنيم و در راه او مواسات نماييم، چون از حج فارغ شديم تعجيل كرديم كه به خدمت آن حضرت برسيم، وقتي رسيديم، ديديم او را كشته بودند و بدنش را بر زمين انداخته بودند. [4] .

ابن قولويه از داوود بن كثير رقي روايت كرده كه گويد: جدم مرا خبر داد:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام را شهيد كردند، جنيان بر او گريستند و اين ابيات از آنان شنيده شد:



يا عين جودي بالعبر و ابكي فقد حق الخبر

أبكي ابن فاطمة الذي ورد الفرات فما صدر



اي چشم! جود و بخشش كن به آب خود و گريه كن كه خبر شهادت امام حسين عليه السلام محقق شد؛ بر فرزند فاطمه عليهاالسلام گريه كن كه بر سر آب رفت و سيراب نگشت.



الجن تبكي شجوها لما أتي منه الخبر

قتل الحسين و رهطه تعسا لذلك من خبر



جماعت جنيان از روي اندوه مي گويند: چه خبر رسيد كه حسين عليه السلام و اصحاب او را كشته اند. قبيح باد اين كه بد خبري است!



فلابكينك حرفة عند العشاء و بالسحر

فلأبكينك ما جري عرق و ما حمل الشجر [5] .



پس هر آينه البته بر تو از روي سوزش قلب در هر شام و سحر خواهم گريست و گريستن ما بر تو مستدام خواهد بود، مادامي كه رگي جاري شود و مادامي كه درختي بار بردارد.

همچنين در كتب معتبره روايت شده: حكيم بن داوود كه او از ايوب بن سليمان و از علي بن حزور روايت نموده كه گويد:

از زني شنيدم كه مي گفت: من صداي نوحه ي جنيان بر حسين بن علي عليهماالسلام را شنيدم، و اين اشعار از آنهاست كه در وقت نوحه مي گفتند:




يا عين! جودي بالدموع فانما

يبكي الحزين بحرقة وتوجع [6] .



اي چشم! جود و بخشش كن به اشكهاي خود؛ زيرا كه شخص محزون از روي سوزش دل و درد دل اشك مي ريزد.



يا عين! ألهاك الرقاد بطيبه

من ذكر آل محمد و توجع



اي چشم! خواب از سر تو ربود و تو را از خواب و استراحت، ياد مظلوميت آل محمد عليهم السلام واداشت و دلم در مصيبت آنان به درد آمد.



باتت ثلاثا بالصعيد جسومهم

بين الوحوش و كلهم في مصرع [7] .



آه! جسم هاي آنان كه سه روز در ميان وحشيان و جانوران بر زمين ماند و كسي آنان را به خاك نسپرد كه همگي در قتلگاه خود افتاده بودند.

[و در نقل ديگري] وارد شده:

شبي از شب ها در بصره، اهالي آن شهر شنيدند كه هاتفي اين اشعار جگرسوز را مي خواند:



ان الرماح الواردات صدورها

نحر الحسين تقاتل التنزيلا



به راستي كه اين نيزه هايي كه بر سينه ي حسين عليه السلام وارد شدند با كتاب خدا مقاتله مي كنند.



و يهللون بأن قتلت و انما

قتلوا بك التكبير و التهليلا



تكبير و تهليل مي گويند به اين كه تو كشته شده اي و حال آن كه با كشتن تو، تكبير و تهليل را كشته و حق پرستي و خداپرستي را از بين بردند.



فكأنما قتلوا أباك محمدا

صلي عليه الله و جبريلا [8] .



گويا با كشتن تو، جد امجد تو را كشتند كه خدا و جبرئيل بر او صلوات مي فرستد.

و بالجمله، نوحه ي جنيان و ندبه آنان در اين مصيبت، غريب نيست كه در آن زمان در اطراف زمين، اشعار بسيار و مراثي بي شمار از آنان شنيده شد، بلكه در هر عصر و زماني اشعار زيادي از آنان ضبط شده كه استيفاي همه ي آنها ممكن نيست و به اين


مختصر اكتفا شد.

خانه اي در نزديكي قبر شريف از سمت «باب الصدر» هست كه مشهور به «بيت الرأس» است و شهرتي دارد كه وقتي سر مقدس آن حضرت را از بدن شريفش جدا كردند در آن مكان گذارده بودند و حجره و سردابي بخصوص دارد كه آنچه مذكور مي شود از آن موضع است كه آن سر مطهر را در آنجا گذارده بودند.

شخص ثقه اي كه خانه اش در همسايگي آن خانه است، نقل مي كرد و مي گفت: مكرر در اين خانه، صداي ندبه و نوحه جنيان را شنيده ام كه بر آن حضرت مي گريند.

او نقل مي كرد كه: زني گفت: مدتي كه در آن خانه بودم مكرر به هنگام شب از آن سرداب، صداي نوحه ي جنيان را مي شنوم.

بلي، اهل عالم از هر كسي و هر چيزي در اين مصيبت يك خدمتي كردند و يك نحوي اظهار غم و اندوه نمودند، مگر ما؛ با اين كه دعوي ما از همه بزرگتر است.

از جمله اشعاري كه از جنيان نقل شده اين اشعار است:



نساء الجن يبكين من الحزن شجيات

و يندبن حسينا عظمت تلك الرزيات



زنان جن از روي حزن و اندوه بر حسين عليه السلام مي گريند و بر او ندبه و نوحه مي كنند و چه برزگ است اين مصيبت كه مصايب بسيار را مشتمل است.



يلبسن ثياب السود بعد القصبيات

و يلطمن وجوها كالدنانير نقيات [9] .



زنان جن در اين مصيبت همه سياه پوش گرديدند بعد از آن كه لباس هاي زيبا مي پوشيدند و سيلي بر صورت زدند و روهاي زيباي خود را به سيلي آزردند.


پاورقي

[1] کامل الزيارات: 191 ح 270، بحارالانوار: 241/45 ح 11.

[2] در بحارالانوار آمده: «يطفون».

[3] در بحارالانوار آمده: «الحرد».

[4] امالي شيخ مفيد: 320 ح 7، امالي شيخ طوسي: 90 ح 141، بحارالانوار: 239/45، در کامل الزيارات: 189 ح 269 با اندکي تفاوت نقل شده است.

[5] کامل الزيارات: 197 ح 277 ح 10، بحارالانوار: 238/45 ح 7.

[6] در کامل الزيارات آمده: «و تفجع».

[7] کامل الزيارات: 192 ح 272، بحارالانوار: 241/45 ح 13.

[8] بحارالانوار: 235/45 ضمن ح 2.

[9] المناقب: 70/4، بحارالانوار: 236/45 ضمن ح 3، با اندکي تفاوت.