بازگشت

شمه اي از شگفتي هاي امام حسين


اگر معجزات مذكوره را در كتب خواهي، پس مستمع باش و گوش كن!

علي بن ابراهيم به سند از حباله والبيه روايت مي كند كه گويد:

من هميشه به زيارت حسين عليه السلام مي رفتم و به خدمت او مي رسيدم، تا آن كه پيسي در ميان چشم هايم به وجود آمد و به اين سبب، مدتي زيارت آن حضرت را ترك كردم، آن حضرت خبر از من و احوال من گرفته بود، حكايت پيسي مرا از براي او نقل كرده بودند.

من در جاي نماز خود نشسته بودم كه ديدم آن حضرت با بعضي از اصحاب تشريف آورده و به من فرمودند: اي حبابه! چرا مدتي است كه به نزد ما نيامدي؟

عرض كردم: اين مرض مانع از آمدن من گرديده و مقنعه را از روي بيمارم برداشتم.

حضرت، آب دهن مبارك را بر آن زد و فرمود: خدا را شكر كن كه اين مرض را از


تو دفع كرد.

[من به شكرانه ي اين لطف حضرت، سر به سجده گذاشتم. آن حضرت فرمود:]

اي حبابه! [سرت بالا بگير و] نظر كن در آينه! ببين اثري مي بيني؟

چون سرم را بلند كرده و نظر كردم، بهتر از آن موضع را نديده و چيزي از بيماري نديدم. [پس خداي را سپاس گفتم]. [1] .

ابن شهر آشوب نقل مي كند:

يكي از اصحاب آن حضرت به تب شديدي مبتلا شد. حضرت به عيادت او رفتند، همين كه از در خانه اش وارد شدند، تب آن شخص بريد.

يكي گفت: حقيقتا به آنچه خدا به شما عطا كرده، راضي شدم، آيا تب از شما مي گريزد؟!

حضرت فرمود:

«والله! ما خلق الله شيئا الا و [قد] أمره بالطاعة لنا»؛

به خدا قسم! خداوند چيزي را خلق نكرده، مگر آن كه به او امر نموده كه از ما اطاعت كند. [2] .

قطب راوندي از يحيي بن ام طويل روايت مي كند، وي مي گويد: در نزد امام حسين عليه السلام بوديم، جواني گريه كنان از در داخل شد.

حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟

گفت: مادرم بدون وصيت از دنيا رفت، او صاحب مال بود و به من گفت: بعد از مردنش كاري نكنم تا امر او را به خدمت شما عرض نمايم.

حضرت فرمود: برخيزيد تا نزد اين ضعيفه برويم.

ما برخاستيم و رفتيم، وقتي به در حجره ي آن ضعيفه اي كه مرده بود، رسيديم، حضرت پشت در ايستاد و دعايي كرد، چون از دعا فارغ شد، ناگاه آن زن برخاسته و نشست و مي گفت: «أشهد أن لا اله الا الله».


آنگاه به آن حضرت نظر كرد و گفت: «ادخل يا مولاي! و مرني بأمرك»؛ اي مولاي من! داخل شو و آنچه امر مي كني، امر كن.

آن حضرت وارد خانه شد و بر پشتي نشست و فرمود، وصيت كن، خدا تو را رحمت كند!

آن زن مال خود را بيان كرد و جاي آن را نشان داد و گفت: ثلث آن را از براي تو قرار دادم، به هر كه مي خواهي از دوستانت بده و دو ثلث ديگر را به پسرم بده، اگر او را از دوستان خود مي داني و اگر او را از مخالفين مي داني آن را نيز خودت بردار كه مخالفين را حقي در اموال مؤمنين نمي باشد.

آنگاه به آن حضرت التماس كرد كه بر او نماز گزارد و او را دفن نمايد، ناگاه به حال اول برگشت و مرد، همچنان كه اول بود. [3] .



بأسمائهم أحي الرميم ابن مريم

و أبرأ فيهم أكمها غير مرة



وآيات موسي التسع منهم صدورها

فلولاهم لم يأت منه بآية



و هم جعلوا داود فيها خليفة

عن الله، عنهم بحكم النيابة



و حكمهم جار علي الرسل كلهم

كأن جميع الرسل من بعض امة



فسل آدم و الرسل من بعد آدم

عن السر في ارسالهم للخليفة



و ما عنهم استغني رسول بما أتي

بل الرسل فيهم أيدت حين أدت




پاورقي

[1] بصائر الدرجات: 270 ح 6، بحارالانوار: 180/44 ح 1، عوالم العلوم: 45/17 ح 1.

[2] المناقب: 5، 210/3 بحارالانوار: 183/44 ح 8.

[3] بحارالانوار: 180/44 ح 3.