بازگشت

ولايت اهل بيت و پذيرش اعمال


باري، خداوند متعال ولايت اهل بيت و ذي القربي عليهم السلام را واجب، بلكه از فرايض عظيمه و اركان اسلام و آن را اجر رسالت و مزد نبوت قرار داده، بلكه شرط قبول اعمال و طاعات گردانيده و طاعات خالي از ولايت آنان، وبال و مورث نكال مي باشد.

روزي جناب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته و گروهي از اصحاب در خدمتش بودند، مردي عرض كرد: «انا نحب الله و رسوله»؛ ما خدا و رسول او را دوست مي داريم، و اهل بيت عليهم السلام را ذكر نكرد.

آن حضرت در غضب شد و فرمود:

خداوند را دوست بداريد به جهت آنچه به شما از نعمت هاي خود عطا مي فرمايد، ومرا دوست بداريد به دوستي خدا و اهل بيت مرا دوست بداريد به جهت دوستي من.

قسم به خداوندي كه جان من در قبضه ي قدرت اوست! اگر مردي همه ي عمر خود را مابين ركن و مقام در صيام، ركوع و سجود به سر برد و خدا را بدون ولايت اهل بيت من، ملاقات نمايد اين عبادت، او را نفعي نبخشد.

عرض كردند: اهل بيت تو كيانند؟


فرمود:

از خويشان من كسي كه دعوت مرا قبول كند و به قبله ي من رو نمايد و كسي كه خدا او را از من و خون و گوشت من خلق كرده.

اصحاب عرض كردند: ما خدا، رسول و اهل بيت او را دوست داريم.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«بخ بخ اذا منهم و معهم به...»؛

پس شما از ايشان مي باشيد و با ايشان هستيد، و هر كسي با آن كه او را دوست مي دارد، محشور مي شود و از براي اوست آنچه را كسب كرده است. [1] .

از مسير روايت شده كه گويد: در حضور حضرت باقر عليه السلام بودم، در خيمه اي قريب به پنجاه نفر حضور داشتند و از جلالت و مهابت ايشان كسي سخن نمي گفت.

حضرت فرمود:

چرا سخن نمي گويي؟ شايد شما گمان مي كنيد كه من پيغمبرم، والله! چنين نيست، و لكن مرا قرابتي با پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است و از اولاد اويم، آيا مي دانيد كدام بقعه در نزد خدا افضل است؟

هيچ كس جواب نداد.

فرمود: آن مسجدالحرام است.

پس فرمود: كدام بقعه حرمتش در نزد خدا از مسجدالحرام بيشتر و افضل است؟

كسي جواب نگفت.

باز فرمود:

«بين الركن و المقام و باب الكعبة»؛ ميان ركن و مقام و در كعبه افضل از ساير مواضع مسجد است. به خدا قسم! اگر مردي در آن مكان شب


و روز بايستد و روزها تا شب، روزه بدارد، «و لم يعرف حقنا و حرمتنا لم يقبل الله منه شيئا»؛ با اين عمل، حق و حرمت ما را نشناسد، خدا چيزي از عمل او را قبول نخواهد كرد. [2] .

باري، پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم راضي شد در عوض زحمت هايي كه در راه خدا كشيده و تعب هايي كه متحمل شده و در عوض حق هايي كه به امت دارد همين كه اهل بيتش را دوست دارند.

بديهي است كه دوست داشتن، امر صعبي نيست و خرجي ندارد، پس چقدر بي دين است كسي كه اين را سهل دارد و مقابل اين حقوق را قبول ننمايد و از آن عجيب تر اين كه در عوض دوستي، دشمني نمايد.

در حديث آمده: هنگامي كه اين آيه ي شريفه نازل شد [پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم] در ميان اصحاب ندا فرمود:

ايها الناس! خدا فريضه اي بر شما واجب گردانيده، آيا آن را بجا مي آوريد تا به شما بگويم؟

احدي آن حضرت را جواب نگفت.

تا آن كه روز ديگر شد، باز برخاست و فرمود:

اي قوم! خدا بر شما فريضه اي مقرر فرموده، آيا قبول مي كنيد تا بگويم؟

احدي جواب آن جناب را نداد، تا روز سوم چنين كرد، كسي جواب نداد، آن حضرت فرمود:

«أيها الناس! انه ليس من ذهب و لا فضه و لا مطعم و لا مشرب»؛

اي مردم! اين تكليف، تعق به طلا و نقره ندارد و من طعام و شرابي از شما نمي خواهم.

گفتند: اگر چنين است، بيان فرما.

حضرت آيه را خوانده و فرمود: اين كه دوستي اهل بيتم را از شما مي خواهم.


گفتند: اگر اين است پس قبول مي كنيم.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«فوالله! ما و في به الا سبعة نفر [: سلمان، و أبوذر، و عمار، والمقداد بن الأسود الكندي، و جابر بن عبدالله الأنصاري، و مولي لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقال له: الثبيت، و زيد بن أرقم]»؛

به خدا قسم! به اين امر وفا نكردند، مگر هفت نفر [كه عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد بن اسود كندي، جابر بن عبدالله انصاري، غلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بنام ثبيت و زيد بن ارقم] [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار: 105/27.

[2] بحارالانوار: 178/27 و 86/65.

[3] تفسير البرهان: 83/7 ح 14.