امام حسين در محاصره ي دشمنان
صاحب «بحارالانوار» مي گويد:
«فوقفوا ساعة ثم عادوا و أحاطوا عليه»؛ ساعتي توقف كرد سپس لشكر دورش را گرفتند. ناگاه خولي اصبحي تيري بر حنك شريفش زد. و به روايتي: صالح بن وهب مزني نيزه اي بر تهي گاهش زد كه از اسب در غلطيد و از طرف راست بر زمين محنت خيز كربلا افتاد. [1] .
بلند مرتبه شاهي ز صدر زين افتاد
اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد
[شاعر ديگري گويد:]
أهوي فكبرت الصفوف برغمه
و برغم كل مكبر و مهلل
آه! آن حضرت بر زمين افتاد و به جهت افتادن او، لشكريان «الله اكبر» مي گفتند «!!!» و حال آن كه به جهت افتادن او هر مكبر و موحدي از پا درآمد و در واقع تكبير و تهليل بر زمين افتاد.
عجبا من السبع الطرائق كيف لم
تنشق والأرضين لم تتزلزل؟
أسفا عليه و للكواكب كيف لم
تنقض والأفلاك لم تتعطل؟
تعجب مي كنم كه چرا آسمان ها نشكافت؟ و چرا زمين متزلزل نگرديده و سرنگون نشد؟ متأسفم كه چرا ستاره ها بر زمين نيفتادند! و چرا افلاك از حركت و گردش نيفتادند؟
پاورقي
[1] اللهوف: 175 و176، بحارالانوار: 54و55.