بازگشت

تاثير مصيبت امام حسين در اشيا


بدان كه همه چيز بر آن حضرت گريستند، چنانچه صريح اخبار است [1] و لازم نيست كه گريه ي آنها را به اين چشم ببيني، همچنان كه حق تعالي مي فرمايد:

(و ان من شي ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم)؛ [2] .

چيزي نيست مگر آن كه خدا را تسبيح مي گويد و او را تحميد مي كند و لكن شما تسبيح او را نمي شنويد.

پس گريه ي همه چيز لازم نيست كه به اين ديده، ديده شود، با اين كه صريح اخبار است كه در زمان شهادتش گريه ي همه چيز ظاهر شد، زيرا كه از آسمان خون باريد، زمين خون گريست و از درختان خون جاري شد.

و قصه ي درخت خونبار در نزديكي «قزوين» مشهور است و ثقات آن را خبر مي دهند كه هر سال در روز عاشورا خون از آن جاري مي شود، حتي در صورت اشتباه ماه، از خونباري آن درخت روز عاشورا را تعيين مي نمايند و آن درخت چنار بسيار كهني است كه مي گويند: در زمان شهادت آن حضرت بوده و در آن روز، مثل ساير درختان خون گريست. [3] .

0
ابن شهر آشوب از سفيان بن عيينه روايت مي كند كه گويد:

جده ام به من خبر داد كه:

يكي از اشخاصي كه در كربلا حاضر بود، از او زعفراني گرفتم آمدم و آن را برداشتم. پس آن زعفران مبدل به خون شد و گياه هاي زمين را مي ديديم [كه در روز شهادت امام حسين عليه السلام] كه گويا آتش بودند. [4] .

و بعضي از مشايخ عامه در شرح وجيز ذكر كرده اند:

آن سرخي كه در حين طلوع و غروب آفتاب بر آسمان مي باشد ابتداي ظهور آن در وقتي بود كه حسين عليه السلام را شهيد كردند و سابق بر آن كسي آن را نديده بود، آن روز سنگي را برنمي داشتند مگر آن كه از زيرش خون تازه مي جوشيد و از آسمان قطرات خون مي باريد، و هر جامه اي كه از آن خون بر او مي نشست، هر چه مي شستند، رنگش برطرف نمي شد. [5] .

ابن شهر آشوب از نضره ي ازديه نقل مي كند كه گويد:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام را كشتند خون از آسمان باريد، تا آن كه جوي ها، خم ها و ظرف هاي بزرگ ما پر از خون شد. [6] .

در مصيبت آن حضرت ملائكه مقربين در تضرع و استغاثه مي باشند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

گاهي حضرت فاطمه عليهاالسلام نعره مي زند و مي خروشيد كه از خروش او جهنم به خروش مي آيد، و اگر ملائكه آن را ضبط نمي كردند هر آينه اهل زمين را مي سوزانيد و تا آن حضرت در گريه است آن را محافظت مي كند و درهاي آن را مي بندند.

و نزديك است كه درياها بجوش آيد و از يكديگر بريزد و بر هر قطره از آن، ملكي موكل است. همين كه آواز فاطمه عليهاالسلام را مي شنوند آن را


حفظ مي كنند و جوش آن را فرومي نشانند كه مبادا اهل زمين را غرق نمايد. ملائكه پيوسته ترسانند و به خاطر گريه ي او گريانند و تضرع و استغاثه به درگاه الهي مي كنند و از ترس عذاب اهل زمين آواز را به تقديس بلند مي كنند.

«و لو أن صوتا من أصواتهم يصل الي الأرض لصعق أهل الأرض و تقلعت الجبال، و زلزلت الأرض بأهلها»؛

اگر يك آواز از آوازهاي آنها به اهل زمين برسد، هر آينه اهل زمين همه مدهوش مي شوند و كوه ها كنده مي شود و زمين مي لرزد.

ابوبصير مي گويد: عرض كردم: «جعلت فداك، ان هذا لأمر عظيم»؛ اين امر، امر عظيمي است.

فرمود:

«غيره أعظم [منه]، مالم تسمعه»؛

آنچه نگفتم، عظيم تر از آن است كه گفتم.

آنگاه فرمود:

اي ابوبصير! «أما تحب أن تكون فيمن يسعد فاطمة عليهاالسلام»؟

آيا تو نمي خواهي كه از ياري كنندگان فاطمه عليهاالسلام در گريه كردن بر فرزندش باشي؟

همين كه اين را فرمود، گريه بر من چيره شد كه نتوانستم جوابش را بگويم.

پس حضرت برخاست و به سوي مصلاي خود رفت و من بيرون آمدم... [7] .

اي شيعيان! اينها همه سهل است، اهل بهشت با آن كه خدا بهشت را دارالسرور خلق فرموده و غم و الم در آن به هيچ وجه نيست و حزن و اندوه از براي اهل بهشت نمي باشد با اين حال، در اين مصيبت گريستند.

چنانچه در زيارتي كه از ناحيه ي مقدسه از جناب صاحب عليه السلام بيرون آمده، مي فرمايد:


«و اقيمت لك المأتم في أعلا عليين، و لطمت عليك الحور العين»؛ [8] .

ماتم تو را در اعلا عليين برپا كردند و حوريان در مصيبت تو سيلي بر صورت زدند.

و در زيارت مخصوصه ي آن حضرت كه در اول رجب و نصف شعبان وارد شده كه بايد خواند، آمده:

«... أشهد لقد اقشعرت لدمائكم أظلة العرش مع أظلة الخلائق، و [بكتكم السماء و الأرض، و] سكان الجنان والبر و البحر...»؛ [9] .

گواهي مي دهم به تحقيق كه به جهت خون شما، عرش الهي، جميع خلايق به لرزه درآمد [و آسمان و زمين] و همه ي ساكنين بهشت ها و همه ي ساكنين صحرا و دريا به گريه درآمدند.

و ذكر اظله عرش و اظله ي خلايق تنبيه بر آن است كه تأثير اين مصيبت در مجردات نيز بوده؛ زيرا كه در اخبار متعارف است كه عالم مجردات را به اظله تعبير مي كنند و گويا از جهت اين است كه آنها شي ء مي باشند، لكن، لاكالأشياء.

در حديثي آمده: راوي سؤال كرد كه: «ما الظلال؟»؛ ظلال چيست؟

فرمود: آيا سايه ي خود را در آفتاب نمي بيني؟ «شي ء و ليس بشي ء»؟

ياري، اله بهشت عزايش را برپا كردند.

آري، اگر چه بهشت جاي اندوه نيست، لكن چون در حديثي آمده:

بهشت و حورالعين از نور مقدس امام حسين عليه السلام خلق شده اند، پس حسن و بها و نور و ضياء و سرور و راحت ايشان از امام حسين عليه السلام است، پس هر گاه امام حسين عليه السلام محزون شود ايشان نيز محزون مي شوند، و اگر امام حسين عليه السلام پژمرده گردد ايشان نيز پژمرده مي گردند. [10] .

پس چگونه مي شوند كه حسين عليه السلام از سوز تشنگي ناله ي واعطشا از سينه اش برآيد


و ايشان خوشحال باشند و حسين عليه السلام را برهنه بر زمين اندازند و ايشان بر سرير شادي متمكن باشند؟

نه والله! بلكه عزايش را برپا مي كنند و دارالسرور را، دارالحزن مي دانند، و سيلي بر رو مي زنند.

از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمودند:

در شب معراج مرا داخل بهشت كردند، مي گشتم و تماشاي قصور جنان مي كردم، جبرئيل از درختي سيبي چيده به من داد، من آن را دو قسمت كردم، حوري در ميان آن بود، بيرون آمد كه مژه هاي چشمش مانند سينه ي كركس سياه بود، من از او پرسيدم كه: «لمن أنت؟»؛ خدا تو را براي چه كسي خلق فرموده؟

ديدم آن حوريه گريست و گفت: «لابنك المظلوم الحسين»؛ خدا مرا به جهت فرزند مظلوم تو حسين عليه السلام خلق فرموده است. [11] .

محتشم گويد:



در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست

سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است



جن و ملك بر آدميان نوحه مي كنند

گويا عزاي اشرف اولاد آدم است



گويا طلوع مي كند از مغرب آفتاب

كاشوب در تمامي ذرات عالم است



آري، كم بليه اي نيست و كم مصيبتي نمي باشد.



هذا مصاب الذي جبريل خادمه

ناغاه في المهد اذ نيطت تمائمه



اين مصيبت كسي است كه جبرئيل خدمتكاريش مي كرد و به خادمي او فخر مي نمود، اين مصيبت كسي است كه جبرئيل گهواره اش را مي جنبانيد و براي او لالايي مي خواند كه خواب برود و به جهت او تميمه و دعاي چشم زخم مي آورد.



سبط النبي أبوالأطهار والده ال

كرار مولي أقام الدين صارمه



صنو الزكي جنا قلب البتول له

اقسومة ليس فيها من يقاسمه



اين مصيبت سبط احمد مختار، نور ديده ي حيدر كرار، برادر حسن مجتبي و ميوه ي دل خير


النساء عليهم السلام است كه او را از حسب، نسب و نجابت نصيبي است كه احدي از اهل عالم را نمي باشد.



مطهر ليس يغشي الريب ساحته

و كيف يغشي من الرحمان صارمه



معصوم و مطهري كه دامن عصمتش از هر نقص و ريبي پاك است و چگونه چنين نباشد و حال آن كه خدا او را پاك گردانيد.



لله طهر تول الله عصمته

أرداه رجس عظيمات جرائمه



چه قدر عظيم است كسي را كه خدا او را از رجس پاك گردانيده، هلاك بكند و ناپاك ترين خلق او را بكشد.



لله مجد سما الأفلاك رفعته

ماذا العلي عندما مادت دعائمه



مرتبه و بزرگي او چنان عظيم است كه رفعتش از افلاك گذشته و به همين جهت، هنگامي كه ستون و عماد آن متزلزل و منهدم شد؛ بنيان علو و رفعت و بزرگي متزلزل شده و ميل به خرابي و انهدام نمود.



صيف ألم بأرض وردها شرع

قفي بها و هو ظامي القلب هائمه



وقتي آن ميهمان نو رسيده در زمين نازل شد و فرود آمد به جهت كثرت آب در آن سرزمين، كسي از وارد شدن شخصي بر آب مانعي نمي شد و همه در استفاده از آب مساوي بودند، با وجود اين، او با لب تشنه از دنيا رفت و هر چند ناله واعطشا شنيدند، شربتي از آب به او ندادند و يك مرتبه هم كه خود را بر سر شريعه رسانيد، او را تشنه برگردانيدند.



لهفي علي ماجد أربت أنامله

علي السحاب غدا سقياه خاتمه



اي حسرت و اندوه بر آن بزرگواري كه جود و بخشش دستش از ابر بهار بيشتر بود، بلكه سر هر انگشتي از او كاني از سخا و بحري از عطا بود، ولي آخرالامر از سوز تشنگي و عطش و بي آبي انگشتر خود را مي مكيد.



لهفي علي الال صرعي في الطفوف و ما

غير العليل بذاك اليوم سالمه



اي داد از آن روزي كه همه ي اهل بيت پيغمبر عليهم السلام و ياوران ايشان را بر زمين انداختند و بغير از فرزند آن حضرت، كسي سالم نبود.



أقثم يوم به جمت ملاحمهم

ثم انجلي و به قتلي غنائمه



همه ي عالم، كوه و صحرا در آن روزي كه مصايب اهل بيت عليهم السلام بسيار شد تيره و غبارآلود


گشت بعد از برطرف شدن غبار معلوم شد چگونه اشخاص بر زمين افتاده اند.



حزن طويل أبي أن ينجلي أبدا

حتي يقوم بأمر الله قائمه



هرگز غبار اين مصيبت از خاطر شيعيان منجلي نخواهد شد، تا قائم ايشان [- عجل الله تعالي فرجه الشريف -] قيام نموده و اين اندوه را تلافي نمايد.


پاورقي

[1] رجوع شود به: بحارالانوار: 241-220/45 و عوالم العلوم: 455/17.

[2] سوره‏ي اسراء: آيه‏ي 44.

[3] گفتني است که در اين زمينه بخصوص کتاب‏هايي نوشته شده، از جمله: کتاب «چنار خونبار» که علامه آقا بزرگ تهراني به آن اشاره کرده و گويد: اين کتاب در مورد درختي که در مشهد امام زاده‏اي در «زرآباد» قزوين است و مي‏گويند: همه ساله در روز عاشورا از برگ‏هاي آن خون مي‏ريزد. رجوع شود به: الذريعه: 308/5 رقم 1469.

[4] المناقب: 63/4.

[5] المناقب: 61/4.

[6] المناقب: 61/4، بحارالانوار: 215/45 ح 38.

[7] بحارالانوار: 208/45 ح 14.

[8] بحارالانوار: 320/101.

[9] بحارالانوار: 337/101 ح 1.

[10] رجوع شود به: عوالم العلوم: 121/17 باب 4.

[11] تفسير فرات: 10، بحارالانوار: 240/44 ح 33.