حضرت علي اكبر آماده ي مبارزه مي شود
چون جلالت و بزرگواري آن شاهزاده عالي مقام را دانستي، اينك كيفيت شهادت آن بزرگوار، به نحوي كه از مجموع روايات مستفاد مي شود، بيان مي كنيم:
هنگامي كه آن شاهزاده، غريبي و بي كسي پدر بزرگوارش را مشاهده نمود، مصمم به رفتن ميدان گرديد و به جهت اجازه ي حرب، به نزد پدر آمد و عرض كرد:
اي پدر! مرا مرخص كن تا جان خود را در ركاب تو در بازم.
در بعضي از كتب مقتل مذكور است:
وقتي اهل حرم فهيمدند كه آن حضرت روانه ي ميدان مي شود و اجازه حرب مي خواهد؛ مادر، خواهران و عمه ها به دور او حلقه ي ماتم زده و مي گفتند: بر غريبان ترحم كن و در رفتن شتاب مكن كه ما را تاب مفارقت تو نمي باشد.
آن مظلوم مبالغه بسيار كرد تا او را اذن داد، آنگاه پدر و اهل حرم را وداع كرده، روانه ي ميدان گرديد. [1] .
سيد بن طاووس رحمه الله مي فرمايد: امام حسين عليه السلام با نااميدي به فرزند خود نگاه كرد و چشم هاي شريف را به زير انداخت و ديده هايش پر از اشك شد و گريست و فرمود:
«اللهم اشهد علي هولاء القوم، فقد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك صلي الله عليه و آله و سلم»؛
خداوندا! بر اين قوم گواه باشد كه فرزندم كه شبيه ترين خلق به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تو در صورت و سيرت و منطق است، به سوي آنها مي رود.
«و كنا اذا اشتقنا الي نبيك نظرنا اليه...»؛
و هر گاه ما مشتاق لقاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تو مي شديم به جمال او نظر مي كرديم. خداوندا! بركت هاي زمين را از آنان منع كن و آنان را پراكنده گردان و واليان آنها را از آنان راضي مگردان كه آنان ما را براي ياري طلب كردند؛ ولي شمشير بر روي ما كشيدند.
آنگاه كه حضرت بر عمر سعد بانگ زد:
از ما چه مي خواهي؟ خدا رحم تو را قطع كن و هيچ امر را بر تو مبارك نگرداند و كسي را بر تو مسلط كند كه تو را در فراشت ذبح نمايد، چنان كه تو رحم ما را قطع كردي و قرابت ما را با پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مراعات ننمودي.
سپس با آواز بلند اين آيه را خواند:
(ان الله اصطفي آدم ونوحا وآل ابراهيم و آل عمران علي العالمين - ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم). [2] .
پاورقي
[1] رجوع شود به: الدمعة الساکبه: 329/4، تذکرةالشهداء: 197.
[2] سورهي آلعمران: آيهي 33 و 34.