بازگشت

مقايسه اي ميان مصايب جان سوز امام حسين و پيامبران الهي


اي عزيز من! يحيي عليه السلام مظلوم ترين انبيا بود كه به جهت او، آسمان، زمين و ملائكه گريستند و لكن ظلمي كه بر سيدالشهداء عليه السلام رسيده بدتر از ظلم يحيي عليه السلام بود، بلكه نسبتي در ميان اين دو ظلم نبود؛

چرا كه آنان تنها يحيي عليه السلام را كشتند و بجز او ديگري را نكشتند، عيالش را اسير نكردند، سرش را بر نيزه نزدند؛

ولي سيدالشهدا عليه السلام را كشتند، بدنش را برهنه كردند، سرش را بر نيزه زدند، عيالش را اسير كردند و چوب بر لب و دندانش زدند.

اي عزيز من! ابراهيم عليه السلام را در آتش انداختند، [1] و او دست از جان خود برداشت؛ و لكن فرزندانش را نكشتند، عيالش را اسير نكردند.


ايوب پيغمبر عليه السلام در ميان پيغمبران بليه اش عظيم و محنتش شديد بود، مدت هفت - يا سيزده، يا هيجده - سال در بلا بود، اموال و اولاد او از بين رفتند، صبر كرد؛ [2] .

ولكن از بلاي سيدالشهداء عليه السلام بيش نبود كه در مدت پنجاه سال از زمان وفات فخر كائنات صلي الله عليه و آله و سلم تا زمان شهادتش، هميشه در ايذا و اذيت دشمنان بود.

بدن ايوب عليه السلام مجروح گرديد و بر ناتواني افتاد؛

لكن مانند جراحات بدن سيدالشهداء عليه السلام نبود كه از تير، نيزه و شمشير يكي بر بالاي ديگري بود؛

زخم هاي ايوب عليه السلام مرهم پذير بود؛

اما زخم هاي آن حضرت كارش از مرهم گذشته بود.

اگر چه ايوب عليه السلام بدنش مجروح بود، اما در گوشه اي افتاده بود، لااقل كسي با او كاري نداشت؛

نه مثل آن حضرت كه به آن زخم ها، يكجا غم عيال را داشت، يكجا شماتت اعدا، يكجا سوختگي جگر و يكجا خيرگي اعداء.

آه! آه! در عوض مرهم زخم هايش از هر طرف چوب، سنگ، نيزه، تير، شمشير و خنجر بر بدنش مي زدند.

ايوب عليه السلام آخرالامر به مرهم لطف الهي زخم هايش بهبود يافت و نعمتش به او برگشت؛

ولي آخرالامر سر سيدالشهداء عليه السلام را بريدند، عيالش را اسير كردند و خواهران او را دستگير كردند.

خداوند، حضرت يونس عليه السلام را مبتلا كرد و او را به انداختن در شكم ماهي مورد امتحان قرار داد، او مدت سه - يا هفت روز- تا چهل روز در شكم ماهي محبوس بود. آخرالامر او را در كنار دريا انداخت. چون بدنش در شكم ماهي نازك شده و پوست آن رفته بود و تاب آفتاب را نداشت درخت كدويي از برايش رويانيد كه


بر بدن او سايه اندازد و چشمه ي آبي به جهت او ظاهر شد، تا زخم هاي بدنش بهبود يافت؛ [3] .

ولي حسين مظلوم عليه السلام را در زمين كربلا انداختند، در عوض چشمه ي آب، چشمه هاي خون از زخم هايش مانند فواره اي از بدنش مي جوشيد و در عوض سايه ي كدو، سايه شمشيرهاي مخالفان و نيزه هاي دشمنانش بود كه حواله بدنش مي شد كه نيزه ها و شمشيرها بسياري بر سرش سايه افكنده بودند.

و در حديثي آمده: سيدالشهداء عليه السلام فرمود: جدم پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به من و برادرم فرمود:

«انما مثلكما مثل يونس، اذ أخرجه الله من بطن الحوت [و ألقاه بظهر الأرض...]»؛

مثل شما، مثل يونس است كه خدا او را از شكم ماهي بيرون آورد، بر روي زمين انداخت و درخت كدويي براي او رويانيد و چشمه اي براي او در زير آن درخت پيدا شد و از آن كدو و از آن آب مي خورد تا قوت گرفت... [4] .

آري، آب پيدا شدن و كدو روييدن از براي ايشان امري نبود كه براي آنان ظاهر شود و درخت برويد، ليكن حضرت امام حسين عليه السلام را در حالت درماندگي و مجروح بودن بدنش آبي جز خون و كدو و يقطيني جز شمشيرهاي مخالفان نبود.



أسفي لعار مثل يونس بالعرا

يقطينه فيه جناح الأنسر



اي تأسف و اندوه بر آن مظلومي كه بدنش را برهنه كرده و او را در بيابان انداخته بودند همچنانچه يونس عليه السلام برهنه و عاري بود و درخت كدوي او، بال هاي مرغاني بود كه به زيارت بدن پاره پاره اش مي آمدند و بر سرش سايه مي افكندند.



فابكوا قتيلا مثل يحيي ما له

أحد سمي في قديم الأعصر



پس گريه كنيد بر آن كشته اي كه مثل يحيي عليه السلام او را مظلومانه كشتند و كسي پيش از آن به اسم او، ناميده نشده بود.




ابكوا حسين الطهر من قد شمه

في نحره كما شم العنبر



اشك بريزد در مصيبت مظلومي كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم گلويش را همانند بوييدن عنبر مي بوييد.



ابكوا شهيدا بالدماء مرملا

و دما بكته أعين المدثر



گريه كنيد بر شهيدي كه به خون خود غلطيده و همه ي بدنش مانند كسي كه لباس خون به خود پيچيده رنگين شده و به اين جهت، از چشم آيات قرآن، در مصيبت او اشك خونين جاري شد.



ابكوا جديلا حوله الأيتام من

متمسك في عفره و معفر



گريه كنيد بر آن مظلومي كه او را بر زمين انداخته بودند و طفل هاي يتيمش دور بدن او را گرفته بودند و بر زمين مي افتادند.



ابكوا لجثمان الحسين كمصحف

فيه جروح السيف مثل الأسطر



آه! آه! گريه كنيد بر آن بدن شريفي كه مثل قرآني كه بر زمين انداخته و مهجور نموده باشند، بر زمين افتاده و جراحت هاي شمشيري كه بر بدنش بود به منزله ي سطرهاي اين قرآن بود كه پي درپي واقع شده بود.



لو ينطق القرآن ساعة ذبحه

لنعاه خبرانا بصوت جهور



به خدا! كه اگر قرآن سخن مي گفت و تكلم مي كرد هر آينه در حالتي كه او را مي كشتند به آواز بلند خبر مرگ او را مي داد و بر او مي گريست.



ابكوا له و بناته كبنات نعش

لذن فيه من بنات الأوبر



بر او گريه كنيد و در نظر بياوريد آن حالتي را كه دختران يتيم او مانند [ستاره ي] بنات النعش به دور بدن نازنين او و به دور آن قطب فلك امامت مي گشتند و از دواهي و بلاها به آن پناه درماندگان پناه مي بردند.



ابكوا نحيرا صحبه بعد التناحر

وجدلوا فكوا ضحايا المنحر



اشك هاي خود را در ماتم شهيدي بريزيد كه اصحاب او را مانند شترهاي قرباني نحر كردند و در قربانگاه ميدان بر زمين افتاده بودند.



ابكوا لظام مدحه لم يحص لو

لكانت له حبرا مياه الأبحر



گريه كنيد بر آن عالي مقامي كه اگر درياها مداد شود و بخواهي مدح او بنويسي، نتواني


نوشت.


پاورقي

[1] قصص الانبياء: 192.

[2] رجوع شود به: قصص‏الانبياء: 331-322.

[3] تفسير عياشي: 135/2، قصص الانبياء: 617 و 618.

[4] عوالم العلوم: 52/17 ح 1.