بازگشت

صبر امام حسين و پاداش خداوند متعال


آري، امام حسين عليه السلام در تحمل مشاق عظيمه در راه خدا صبر كرد و خداوند در عوض صبر او، چنان مرتبه اش را بلند كرد كه به درستي نمي توان وصف نمود؛ زيارتش را افضل اعمال گردانيد، گريه بر او را اشرف طاعات و محبتش را در دل مسلم و كافر انداخت.

ملائكه را از گريه كنندگان و ماتم داران او، جنيان را نوحه گران او و ملكوت سماوات را مجلس ماتم او گردانيد. بلكه تمام عالم را عزا خانه اش قرار داد و ذوات عالم را - از سنگ، چوب، كوه، بر، بحر و آنچه در آنهاست - گريه كننده اش گردانيد.

منصب شفاعت را به او داد كه كرور كرور عاصيان را از زيزاء [1] عذاب به وسيع جنات رسانيد و او را وسيله ي مغفرت و رحمت قرار داد كه هر روز، گروهي بي شماري از بركت گريه و نوحه بر او، يا زيارت قبر او، يا اعانت زوار و شيعيان او آمرزيده مي شوند.


از مسمع بن عبدالملك روايت شده كه گويد:

حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: اي مسمع! تو از اهل عراقي؟ آيا به زيارت قبر حسين عليه السلام مي روي؟

گفتم: نه، من مردي از مشاهير بصره مي باشم و نزد ما كساني هستند كه تابع خليفه ي جورند و دشمنان ما از ناصبيان و غير ايشان بسيارند، مي ترسم احوال ما را به والي بگويند و از او ضررها به من برسد.

حضرت فرمود:

«أفما تذكر ما صنع به؟»؛

آيا ياد نمي كني آنچه را كه به آن حضرت كردند؟

گفتم: بلي، ياد مي كنم.

فرمود: آيا در وقت ياد كردن آن حضرت، جزع مي نمايي؟

گفتم: بلي، به خدا قسم! ياد مي كنم و جزع مي نمايم و بر او مي گريم تا اين كه اهل بيت من، اثر مصيبت را بر من مشاهده مي كنند و خود را از طعام بازمي دارم تا اثر مصيبت بر روي من ظاهر مي شود.

حضرت فرمود:

«رحم الله دمعتك يا مسمع!»؛

خدا آب ديده ي تو را رحمت كند اي مسمع! بدان كه تو از آن اشخاصي مي باشي كه از اهل مصيبت و فزع بر ما هستند و از كساني هستي كه در شادي ما شاد و از اندوه ما اندوهناكند و به جهت خوف ما، خايف و در وقت ايمني ما، ايمن هستند.

بدان كه به زودي پدران ما را خواهي ديد كه در بالين تو حاضر شوند و به ملك الموت در باب قبض روح تو وصيت كنند و به تو بشارت ها دهند كه ديده ي تو روشن شود.

پس ملك الموت به سبب سفارش اجداد من بر تو، از مادر مهربان به فرزندش، مهربان تر خواهد بود.

پس آن حضرت گريه كرد و من نيز گريستم.


آنگاه حمد الهي كرد و فرمود:

اي مسمع! «ان الأرض والسماء لتبكيان [2] منذ قتل اميرالمؤمنين عليه السلام رحمة لنا»؛

اي مسمع! زمين و آسمان از روزي كه اميرالمؤمنين عليه السلام را كشته اند از براي ترحم بر ما، گريه مي كنند.

زياده از آن كه گفتم:

«[و ما بكي لنا من الملائكة أكثر] و ما رقأت دموع الملائكة منذ قتلنا...»؛

هنوز اشك ديده ي ملائكه در مصيبت ايشان خشك نشده است... [3] .

چنانچه در حديث ديگري [امام صادق عليه السلام] مي فرمايد:

هنگامي كه لشكريان در صحراي كربلا سيدالشهداء عليه السلام را در ميان گرفتند، پنجاه هزار ملك بر او گذشتند و چون مأمور نبودند از او گذشتند و به سوي آسمان رفتند.

از جانب خداوند وحي شد كه:

«مررتم بابن حبيبي و هو يقتل فلم تنصروه!»؛

شما به فرزند حبيب من گذشتيد و او كشته مي شد، او را ياري نكرديد.

بايد به سوي زمين برويد و بر سر قبر مطهرش ژوليده مويان و گردآلودگان تا روز قيامت ساكن شويد. [4] .

در حديث ديگري فرمود:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام كشته شد، همه چيز بر او گريست، حتي بلاد و بقعه هاي زمين بر او گريستند، پس بر چهار هزار ملك موكل


شد كه ژوليده مو و غبارآلوده تا روز قيامت بر او مي گريند. [5] .

آري، گريه كردن ملائكه، امر عظيمي نيست، بلكه گريستن آسمان نيز امر عجيبي نيست؛ زيرا كه مصيبت او، مصيبت عظيمي بود. پيش از آن كه اين مصيبت واقع شود ملائكه بر او گريستند، بلكه آسمان ها پيش از شهادت او گريستند.

همچنان كه در كتب ادعيه و اعمال در دعاي روز سيم شعبان - كه روز ولادت با سعادت آن سركرده اهل ولا و بلاء و شهيد رنج و عنا است - وارد شده كه:

«اللهم اني أسألك بحق المولود في هذا اليوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته، بكته السماء و من فيها، و الأرض و من عليها، و لما يطأ لابتيها...»؛ [6] .

خدايا! از تو سؤال مي كنم به حق آن كسي كه در اين روز متولد شده و وعده ي شهيد شدن او را پيش از آن كه به دنيا بيايد، داده اند. كسي كه بر او آسمان ها و هر كه در آنها بود و زمين و هر كه در آن بود، گريستند و هنوز پا در سنگستان مدينه نگذاشته بود...

بنابراين، عجب مصيبتي بود اين مصيبت كه پيش از وقوعش دل عالم را كباب و چشم آسمان و زمين را پر آب نمود.

پس آيا بر مادرش فاطمه ي زهرا عليهاالسلام چه گذشت؟ و بر پدرش علي مرتضي عليه السلام كه هر وقت او را مي ديدند و شهيد شدن او را به نظر مي آوردند و بي كس او به يادشان مي آمد، چه روي داد؟

ابن قولويه از ابي عبدالله جدلي روايت مي كند كه گويد:

خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شدم، حسين عليه السلام در كنار او نشسته بود، حضرت دست بر شانه ي او زد و گفت:

«ان هذا يقتل و لا ينصره أحد»؛

اين فرزندم كشته مي شود و كسي او را ياري نمي كند.


گفتم: يا اميرالمؤمنين! [سوگند به خدا!] اين چه بد زماني خواهد بود؟

فرمود: اين واقع خواهد شد، و لكن صبر خواهد كرد. [7] .

چون ايشان معصوم بودند و هنوز هم امري واقع نشده بود، خيلي عجيب و غريب نيست؛ لكن نمي دانم سيدالساجدين عليه السلام وقتي بدن برهنه و بي سر پدرش را كه بر زمين افتاده ديد، چگونه صبر كرد؟ و چگونه تاب آورد؟

غريبي او را ديدند، ناله ي مظلوميش را شنيدند، تنهايي او را مشاهده كردند و ديده ي گريان او را ديدند!

و از اين غريب تر، صبر كردن خواهران، دختران و زنانش بود كه با وجود عدم قوت عصمت، اين مصيبت را مشاهده كردند و اين وقايع را با ديده ي خود ديدند و لب هاي خشكيده ي او را به چشم هاي خود ديدند!

آه! آه! چگونه بدن به خون غلطيده اش را ديدند و به سر بريده اش نظر كردند؟



لهفي لزينب و اليتامي حولها

قد ابرزت من خدرها و خبائها



و غدت تنادي و هي حسري ثاكل

والحزن مشتمل علي أعضائها



اي حسرت و تأسف بر زينب خاتون عليهاالسلام در حالتي كه از خيمه بيرون آمده بود و يتيمان و طفلان دور او را گرفته بودند و با حسرت و اندوه و حزن به آن قوم ندا مي كردند:



يا قوم! ما ذنب الصغار لتنزلوا

بهم الطغار و تعلنوا بأذائها



اي قوم! آيا اين كودكان چه گناه كرده اند كه ايشان را خوار كرده ايد و علانيه آشكارا آنها را آزار مي دهيد؟



يا ويلكم! لم يشف غل صدوركم

قتل الموالي اليوم من كبرائها



واي بر شما! آيا سينه ي شما از كينه خالي نشد و براي شما كشتن مردان و بزرگان ما كافي نيست كه دست از كودكان ما بر نمي داريد؟



و تعج طورا بالوصي و تارة

مما جري تشكو الي زهرائها



گاهي شكايت دل را به پدر بزرگوارش مي كرد و گاهي با دل پردرد و با چشم پرحسرت به مادرش فاطمه ي زهرا عليهاالسلام مي گفت:



يا ام! قومي من ثراك و شاهدي

أسراك في أشراك ذل عدائها




اي مادر! برخيز و از قبر بيرون آي و اسيرانت را ببين كه در دام هاي مكر دشمنان و بندهايي ذلت مخالفان مي باشند.



قد قيدوها بالحديد كأنها

شر العبيد أبقن من امرائها



اي مادر! آنان را مانند بندگان ذليل كه از آقا و مولاي خود گريخته باشند در قيد و زنجير كرده اند.



يا ضيعة الدنيا و ضيعة أهلها

بعد الحسين و ما لقي بفنائها



دنيا و اهل آن را هلاك كردند بعد از كشتن حسين عليه السلام و بعد از آن كه به او در آن زمين محنت خيز ظلم ها كردند.



أضحي يزيد ذوالخنا و ابن الزنا

في دولة بالعز من امرائها



و ابن الرسول علي الرمول مرملا

بدمائه ملقي علي بوغائها



يزيد پسر زنا در دولت عزت و پادشاهي مي باشد؛ و فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر روي ريگ هاي بيابان در ميان خاك و خون انداخته اند.



و نساء آل امية في صونها

و حصونها مسرورة بغنائها



و بنات أحمد في السبا بين الوري

قد ابرزت من خدرها و خبائها



آه! زنان بني اميه در حصارها و خانه هاي محكم نشسته اند و كنيزان مغنيه به جهت ايشان تغني مي كنند؛

ولي دختران احمد مختار صلي الله عليه و آله و سلم را از خيمه بيرون نموده و اسير كرده در ميان مردم در كوچه ها و بازارها مي گردانند.



و يزيد يشرب في القصور زلالها

والسبط يسقي من نجيع دمائها



آه! آه! يزيد بن معاويه در قصرهاي زرنگار آب هاي خوشگوار مي آشامد و فرزند پيغمبر صلي الله عليه وآله و سلم را در عوض آب؛ به خون بدنش سيراب مي كنند.


پاورقي

[1] زيزاء:زميني درشت، تپه کوچک، (فرهنگ جامع نوين: 661/1).

[2] در اين دو منبع آمده: «لتبکي».

[3] کامل الزيارات: 203 ح 291، بحارالانوار: 291-289/44 ح 31، با اندکي تفاوت.

[4] کامل الزيارات: 225 ح 333، بحارالانوار: 266/45 ح 20.

[5] کامل الزيارات: 175 ح 234، بحارالانوار: 223/45 ح 16.

[6] مصباح المتهجد: 758، بحارالانوار: 348/101.

[7] کامل الزيارات: 149 ح 176، بحارالانوار: 261/44 ح 15، با اندکي تفاوت.