بازگشت

امام حسين و علت گريه ي آن حضرت در روز عاشورا


و اگر مي خواهي سبب گريه ي آن حضرت را بداني، بدان كه:


اولا - چنانچه مكرر شنيده اي - گريه بر مصايب اهل بيت عليهم السلام از افضل عبادات و اقرب قربات است و حزن بر مصيبت ايشان، از عبادت است و اين عبادت همچنان كه از تو مطلوب است از ايشان نيز مطلوب است و چه مصيبتي بدتر از كشتن جوانان اهل بيت عليهم السلام و تشنگي كودكان ايشان و غريبي و بي كسي زنان ايشان است؟

و ثانيا دين و شريعتي كه سال هاي سال پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم در نصب اعلام آن، كوشش كرد و خون دل خورد و علي مرتضي عليه السلام شمشير زد و خود در مهالك انداخت تا آن را برپا نمودند و بناي آن را محكم كردند؛ مي بيند كه به جهت كشتن او مندرس و منطمس مي گردد، و بناي آن منهدم مي شود، آثار هدايت برطرف مي گردد و رايات علم و معرفت سرنگون مي گردد، بازار كفر و نفاق رواج مي يابد، پس بي اختيار غصه مي خورد و اشك از ديده مي ريزد.

و اگر به مجرد گريستن، از مرتبه ي صبر بيرون مي رفتند پس انبيا نيز از مرتبه ي صبر بيرون مي رفتند و خداوند جليل مكرر در كلام خود ايشان را صابر ياد فرموده، حتي آن كه به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خود مي فرمايد: (فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل). [1] .

گذشته از اين ها، شكي نيست كه آنان بشر بودند و اندوه در هنگام محنت و مصيبت و مسرت در هنگام نعمت، از لوازم بشريت است، همچنان كه گرسنگي و تشنگي از لوازم آن است كه انسان در وقت گرسنگي، بي اختيار گرسنه مي شود و همچنين در وقوع مكاره، بي اختيار محزون مي گردد.

بلي، اگر - العياذ الله - اظهار امر مكروهي نمايد، يا شكايت از خالق كند و نحو آن، از مرتبه ي صبر و رضا بيرون است.

وقتي حضرت يوسف عليه السلام را زنداني نمودند، آن قدر گريست كه اهل زندان به تنگ آمدند و حضرت يعقوب عليه السلام به جهت گم شدن فرزندش يوسف عليه السلام آن قدر گريست كه ديده اش كور شد. [2] .

بنابراين، سيدالشهداء عليه السلام كه از يك جانب، تنهاي كشتگان است و از يك جانب غريبي زنان و از طرفي، تشنگي كودكان را مي ديد، چگونه مي شود كه از ديده اشك


نريزد؟

بلكه نسوختن دل بر آنان علامت قساوت قلب و بي رحمي است. و اين، از صفات قبيحه و از اخلاق رذيله است.

به خدا قسم! او صبر كرد؛ صبري كه كسي مثل او صبر نكرد. با اين همه بلاها بجز (انا لله و انا اليه راجعون) [3] كسي از او چيزي نشنيد، به غير از: «صبرا علي قضائك» [4] كلامي از او نقل نشده است.

او در مقابل سي هزار نفر ايستادگي كرد، در مقابل كوه هاي آهن ايستاد و مثل باران بر او تير باريد؛ ولي فرار نكرد.

بيش از بيست هزار شمشير برهنه و نيزه به سوي او رومي آورد، ولي پشت به ايشان نكرد و در امر دين خود، سخني كه مي گفت سست نشد و به آنها التماس نكرد و كوچكي ننمود.

در زيارت صاحب الامر عليه السلام آمده است كه:

ملائكه ي آسمان ها از صبر تو تعجب كردند.

و چگونه تعجب نكنند با اين كه با همه ي اين بلاها، ملائكه براي ياريش آمدند، ولي ايشان اذن نداد. [5] .

جماعت جنيان در وقت غريبي و درماندگي او آمدند و بر او سلام كردند و گفتند: ما از بركت پدر تو مسلمان شده ايم، اذن بده تا با دشمنانت جهاد كنيم.

فرمود: شما آنها را مي بينيد، ولي آنها شما را نمي بينند.

گفتند: ما هم به صورت آنها درمي آييم، اگر كشته شويم در راه تو شهيد شده ايم.

فرمود:

دلم از دنيا سير شده، مشتاق لقاي پروردگار شده ام و مي دانم كه امروز


بايد شهيد شوم. [6] .

و بنا به روايتي: گروهي از جن طياره مي گذشتند، چون آن حضرت و مظلومي او را ديدند، نزد حضرتش آمدند كه ما ياوران توايم، اگر اذن دهي در اندك زماني آنها را نابود مي كنيم.

حضرت فرمود:

من با جد خودم مخالفت نمي كنم، من جدم را در خواب ديدم كه مرا بر سينه ي خود چسبانيد و پيشاني مرا بوسيد و فرمود:

«يا حسين! ان الله قد شاء أن يراك مقتولا ملطخا بدمائك، مخضبا شيبك بدمائك، مذبوحا من قفاك...»؛

يا حسين! تقدير الهي چنين شده كه تو كشته شوي و در خون خود بغلطي و ريشت به خونت خضاب شود و بايد زنان و حرمت اسير شده و بر شتران برهنه سوار شوند.

آنگاه فرمود:

«أنا والله! صابر حتي يحكم الله بأمره، و هو خير الحاكمين»؛ [7] .

به خدا قسم! من صبر مي كنم تا خدا ميان من و اين گروه حكم كند.

اي والله، صبر كرد تا اين كه همه ي اهل بيتش را كشتند و بيش از سيصد زخم بر بدنش زدند، آخرالامر با لب خشكيده و جگر تفتيده سرش را ازپشت گردن جدا كردند.



أيا جريحا به صار التراب شفا

من ذا يداوي جروحا أمكنت فيكا



اي مجروحي كه ازشرافتت خدا، خاك زمين تو را شفاي دردها و مرهم زخم ها گردانيد، آيا طبيب و دوايي به جهت دردهايت نبود؟ آيا مرهمي به جهت زخم هايت نبود؟



لقد رموك سهاما حد منصلها

يوم الشقاوة شلت كف راميكا



تيرهايي بر بدن شريفت زدند كه همه ي پيكان آن بر بدن شريف مي نشست، خدا دستي را كه آن تيرها را به سوي تو انداخت، قطع كند.




أيا طعين العوالي ليتها كسرت

لا بارك الله فيها كيف ترديكا



اي كشته به طعن نيزه ها! كاش نيزه هاي آنها شكسته شده بود؛ بلكه كاش چوب و آهن خلق نشده بود كه به آن نيزه ها سازند و بر پهلوي نازنينت بزنند.



ويل المواضي و ويل الحاملين لها

عجبت منها ظباها كيف تدميكا



واي بر آن تيغ هايي كه بر بدن نازكت فرود آمد، واي بر كساني كه آن شمشيرها را حمل كردند، تعجب مي كنم كه چگونه تيزي آن بر بدنت رسيد؟



يا روح أحمد! يا ريحان مهجته!

لهفي عليك سموم الريح يذريكا



اي ريحانه ي قلب احمد مختار! و اي روح روان حيدر كرار! اي تأسف و اندوه بر بدن شريفت كه بر زمين افتاد و بادهاي سموم بر آن بدن مي وزيد.



بعد الحسين أيا ماء الفرات! فلا

تجري سواقيك لا راقت مساقيكا



اي آب فرات! بعد از شهادت حسين عليه السلام با لب تشنه، خشك شوي و سواقي و انهارت جاري نشود و كساني كه تو را مي آشامند و بر تشنگي او تأسف نمي خورند، بر ايشان گوارا مباد!



يهيج الشجو في قلب الحزين اذا

ذكرت بنت علي اذ تناديكا



تطوف حولك في أرض الطفوف وقد

تجمعت حولها الأيتام تبكيكا



قلب مرا اندوه به هيجان مي آورد هر گاه به ياد دختر اميرالمؤمنين عليه السلام مي افتم كه به دور بدن شريفت مي گرديد و يتيمان تو، دور او را گرفته بودند و بر تو مي گريستند و او تو را مي خواند.



و تارة عطش الأطفال يحرقها

و دمعها كاد يرويها و يرويكا



گاهي تشنگي آن كودكان دل آن مادر يتيمان را مي سوزانيد و به آن جهت، اشك از ديده مي ريخت كه نزديك بود با اشك چشم خود، هم تو و هم خودش را سيراب نمايد.



و تارة تسحب الذيل العفيف الي

نحو الخيام اذا صاحب ذراريكا



و گاهي دامن كشان به جانب خيمه ها روان مي شد؛ هرگاه فرياد و فغان يتيمان و بي كسان را مي شنيد.



و تارة تندب الاخوان اذا صرعوا

و اسوك بالروح اذا عزت مواسوكا



و گاهي بر بدن كشته ي خود (عباس، جعفر و ديگران عليهم السلام) ندبه مي كرد كه در ياري تو جان دادند و در خاك و خون افتادند.




و تارة تدفع الشمر اللعين عن ال

جسم الشريف و بالراحات تحميكا



تصيح: يا شمر! حاذر أن تؤلمه

فانني لطريق الخير أهديكا



گاهي شمر ملعون را از جسم شريف تو دور مي كرد؛

و مي گفت: اي شمر! مبادا او را آزار دهي [من تو را به راه خير راهنمايي مي كنم]



يا شمر! لا تبز رأس السبط ان له

عند الاله لشأنا اخش باريكا



اي شمر! از خدا بترس! و او را از براي ما بگذار كه او را در نزد خدا مرتبه ي بلندي است.



ان شئت نفديه بالأرواح دونكها

أو شئت مالا فانا اليوم نغنيكا



اي شمر! اگر جان مي خواهي ما را در عوض او بكش، و اگر مال مي خواهي آنچه داريم به تو وا مي گذاريم و تو را غني مي كنيم.



ما راع نغل الخنا تعداد مشفقة

ما راع علج الضبابي لو يراعيكا



آن ولد الزنا بر آن مظلوم رحم نكرد.


پاورقي

[1] سوره‏ي احقاف: آيه‏ي 35.

[2] بحارالانوار: 87/82 ضمن ح 33.

[3] سوره‏ي بقره: آيه‏ي 156.

[4] مقتل الحسين عليه‏السلام: 142 و 143.

[5] امالي شيخ صدوق: 737 ح 1005، بحارالانوار: 220/45 ح 2.

[6] بحارالانوار: 330/44، با تفاوت.

[7] المنتخب: 450/2.