بازگشت

وجه تعبير ائمه به شهور


مؤلف گويد: وجه تعبير ائمه عليهم السلام به شهور، شايد اين باشد:

زماني كه مصالح معاش خلق و جميع عالم منوط و مربوط به آن كه - بلكه به انعدامش عالم منعدم مي شود - عبارت از ليل و نهار است، كه باشد هر يك در وقت اعتدال، دوازده ساعت مي باشد و ماه و سالي كه عبارت از سير قمر و شمس است، هر يك را دوازده برج است كه در اين ظرف، مدت طي مي نمايد و سال كه مشتمل بر جميع فصول و جميع حكمت هاي زمانيه كه مدخليت در نظام عالم دارد، دوازده ماه است.

همچنين ائمه ي دين و خلفاي سيد المرسلين عليهم السلام كه نظام عالم دين و ايمان به ايشان است و ايشان نيز كه اساس اسلام و عماد دين هستند، دوازده امام مي باشند.

پس مقصود از بيان شماره ي شهور كه اجزاي سال است با وضوح اين بيان، عدد شهور و عالم ايمان و تنبيه بر نقص عالم ايمان بلكه، انعدام آن به انعدام ولايت اين اثني عشر، يا بعض آن مي باشد.

و بر همين معني عدد حروف «لا اله الا الله، محمد رسول الله» را ياد مي دهد كه هر يك اصلي از ايمان مي باشند و مركب از دوازده حرف مي باشند، چنانچه «لا اله الا الله» تمام نمي شود، مگر با ولايت ائمه ي اثني عشر عليهم السلام، و همچنين شهادت به رسالت.

و در اين، سري است غريب و رمزي است عجيب كه بر ارباب بصيرت ظاهر مي باشد.

همچنين علما ذكر كرده اند: رياحي كه درعالم مي باشد كه نظام و فساد وابسته به


آن است و به استمداد آن، طي بحر و بر مي شود و به واسطه ي آن، وصول ثمرات و ظهور بركات مي گردد، دوازده مي باشد: چهار در هوا، چهار در عالم و چهار در نفس بدن انسان.

و اطبا نيز ذكر كرده اند كه: قوام بدن به عروق است و اصل عروق و امهات آنها - كه قوام بدان به آن وابسته است - دوازده عرق است كه از هر يك، هزار عرق منشعب مي گردد.

و همچنين قوام بدن اسلام و ايمان نيز به دوازده امام است كه از هر يك، صد هزار باب مرحمت بر شخص مفتوح مي گردد.

و چنانچه به ديده ي بصيرت تأمل و به دل صافي تدبر كنيد، ابواب معارف، از هر جهت گشوده گردد كه: «أفلا يتدبرون في خلق السماوات والأرض».

علماي نسب نوشته اند: دوحه ي مجد، و اصل شرافت و سيادت و بزرگي، نضر بن كنانه است، [1] و او جد اعلاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است و از او شرف و بزرگي متفرع مي شود و شكي نيست كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به منزله ي مركز دايره ي شرف و بزرگي است كه همه ي كمالات به او ختم مي شود و او منبع فضايل و ينبوع همه ي محامد و محاسن است.

پس دو خطي كه از اين مركز جدا مي شود علوا و هبوطا بايد مساوي باشند و خطي كه صعود مي نمايد دوازده ساق دارد به اين ساق؛ محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن كلاب بن مره بن كعب بن غالب بن فهر بن مالك بن النضر.

پس خط هبوط نيز چنين است.

باري، آنان، نظام عالم ايمان و اسلام، بلكه نظام عالم ايجادند و به وجود آنان فلك مي گردد، كه خداوند مي فرمايد: (و أشرقت الأرض بنور ربها). [2] .

حضرت در تفسير اين آيه ي شريفه فرمود:


«رب الأرض، الامام الذي نور الله في عباده و بلاده». [3] .

بدان كه، خدا در ميان اين ماه ها، چهار ماه را محترم گردانيد و سفارش به حرمت آن فرموده و حرمت آن را دين قيم ناميده است.

آن چهار ماه «ثلاثة منها سرد، و واحد فرد»؛ يكي از آنها تنهاست و سه تا با هم هستند.

آن سه كه با هم اند، علي عليه السلام و حسن و حسين عليهماالسلام هستند كه ذي القعده دحوالارض [و ذي الحجه و محرم] است.

و آن كه فرد است [يعني رجب]، قائم آل محمد عليه السلام است.

(فلا تظلموا فيهن أنفسكم)؛ در اين شهور اربعه با معصيت الهي بر خود ظلم نكنيد.

خدايا! تو مطلعي كه حرمت ماه هاي حرام ظاهر را نگه نداشتند و حرمت ماه هاي حرام واقعي را نگه نداشتند، كسي كه حرمت او را لازم نيست و آن را دين قيم خواند و در ماهي كه آن را محرم و محترم گردانيد، ظلم كردند، خونش را ريختند، سرش را از بدن جدا كردند، عيالش را اسير كردند و مالش را غارت نمودند.

آنان كاري كردند كه كافري نكرده بود، عملي كردند كه يهود و نصارا بر ايشان طعنه زدند و ظلمي كردند كه ظالمي نكرده بود، غمي بر دل هاي مسلمانان گذاشتند كه هرگز فراموش نشود و زخمي بر دل ايشان زدند كه هرگز بهبودي نيافته و هرگز ملتئم نشود.

آنان اهل اسلام را رسواي هر امت كردند؛ زيرا كه مثل اين عمل، از هيچ امتي صادر نشده است.

در حديثي آمده: هيچ امتي نبود كه با وجود اقرار به پيغمبر خود با فرزند او و ذريه ي او چنين رفتار كنند.

و در حديث ديگري آمده:


هيچ امتي نبود مگر آن كه بر حضرت آدم عليه السلام در عالم عرض شد، بعد از آن كه اين امت بر او عرض شد و به آنها نظر كرد اختلاف، نفاق، حرص و شدت طلب دنيا را از آنها ديد، عرض كرد: به اين امت زكيه چه رسيده و حال آن كه افضل امت ها مي باشند.؟!

ندا رسيد: اي آدم! آنان مختلف شدند، پس نفاق در ميانشان بهم رسيد.

«و سيظهرون الفساد في الأرض كفساد قابيل حين قتل أخاه هابيل، فانهم يقتلون فرخ حبيبي محمد المصطفي»؛

و آنان به زودي فساد عظيمي در زمين ظاهر كنند مثل قابيل كه برادرش هابيل را كشت، آنان نيز فرزند حبيب و برگزيده ي مرا مي كشند.

آنگاه به حضرت آدم واقعه ي كربلا و مظلوميت سيدالشهداء عليه السلام و ظلم و جفاي آن گروه بي حيا، و محل كشته شدن و به زمين انداختن آن مظلوم را نشان دادند.

آدم عليه السلام به روي آن گروه شقاوت پيشه، نظر كرد و آنها را با روهاي سياه ديد عرض كرد:

خدايا! انتقام بكش از اين گروه، همچنان كه فرزند نبي كريم تو را كشتند. [4] .


پاورقي

[1] اعلام الوري: 43/1، بحارالانوار: 279/15 ح 25.

[2] سوره‏ي زمر: آيه‏ي 69.

[3] نظير اين روايت در تفسير البرهان: 565/6 ح 1 آمده است.

[4] بحارالانوار: 316/45، با اندکي تفاوت.