بازگشت

در هر مصيبتي بر امام حسين گريه كن!


حضرت امام رضا عليه السلام به ريان بن شبيب مي فرمايد:

«يابن شبيب! ان كنت باكيا لشي ء فابك للحسين بن علي أبي طالب عليهماالسلام فانه ذبح كما يذبح الكبش»؛

اي پسر شبيب! اگر بر چيزي گريه مي كني پس بر حسين عليه السلام گريه كن؛ زيرا كه او را ذبح كردند همچنان كه گوسفندي را ذبح مي كنند.

«و [قتل] معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الأرض شبيهون...»؛ [1] .

و با او هيجده نفر ازاهل بيتش را كشتند كه در همه ي زمين كسي مثل ايشان نبود.

اي والله! راست گفت حضرت امام رضا عليه السلام، كساني را كشتند كه مثل و شبيهي بر آنان نبود.

آيا كجا بود مثل قاسم بن حسن عليهماالسلام، جواني كه وقتي كه مي خواست به ميدان رود و به جهت رخصت به خدمت عموي خود آمد آن حضرت در مفارقت او آن قدر گريست كه غش كرد؟ [2] .

آيا كجا بود جواني مثل عباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام وقتي كه كشته شد سيدالشهدا عليه السلام فرمودند: بعد از تو كمرم شكست و پشتم خم شد؟ [3] .

كجا بود مثل علي اكبر عليه السلام جواني كه وقتي كشته شد سيدالشهدا عليه السلام فرمود: بعد از تو زندگاني دنيا به كار نمي آيد؟ [4] .

كجا بود كسي مثل جوانان هاشمي كه هر يك سروي بودند در خيابان رسالت و نخلي بودند در بوستان امامت و غصني بودند از شجره ي عصمت؟!

چه خوش مي گويد شيخ حسن بن زين الدين، صاحب «معالم» در بعضي از قصايد خود:




خطب أقام عمود الشرك منتصبا

وشد أعضاد أهل الغي و الزور



داد از بليه اي كه اركان دين را به لرزه درآورد و قواعد مجد و بزرگي كه خداوند در كلام خود به جهت بزرگان خود مقرر كرده بود به اضطرار درآورد.



خطب تزلزل منه العرش و الطمست

معالم الرشد في الأحقاف والنور



اين مصيبت، مصيبتي است كه عمود شرك را برپا كرد و قوت بازوي اهل ظلم و گمراهان شد.



خطب تضعضع منه الدين و اضطربت

قواعد المجد في الأعراف والطور



داد از مصيبتي كه عرش عظيم را متزلزل و نشانه هاي هدايت و رشد را - كه خداوند در قرآن به آن اشاره كرده - برطرف نمود.



يا للحماة، حماة الدين من مضر

و يا ذوي الحزم و البيض المتابير



كجاييد اي حاميان دين و اقرباي خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و سلم؟ كجاييد اي شجاعان با تدبير! و اي صاحبان نيزه و شمشير!



أيقتل السبط ظمآنا علي خنق

والماء يشربه صادي اليعافير؟



آيا رواست كه نور ديده ي شما و سبط محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را با لب تشنه شهيد نمايند و حال آن كه وحشيان از آب سيرابند؟



و رأسه فوق غسال يطاف به

في كل قاص من البلدان مشهور؟



و سر مبارك او را بر نيزه زنند و او را در بلاد دور و نزديك بگردانند؟!



و جسمه غير كاس لا يكفنه

من مروه غير خفاق من المور؟



و بدن او را برهنه و عريان بر زمين انداخته و او را نپوشانيدند و كفن نكردند مگر بادهاي وزنده كه به غبار صحرا او را پوشانيدند.

پدر و مادرم به فداي مظلوميتت شود اي مظلوم!



و غر أصحابه صرعي كأنهم

أعجاز نخل طويل القد مقعور



و نيكان از اصحابش را همه مانند نخل هايي كه از ريشه كنده باشند، بر زمين انداختند.



و لا نسيت و ما أنسي كرائمه

يبزها كل أفاك و مغرور



از يادم نرفته و نخواهد رفت حرم محترم او، كه دروغگويان مغرور آن را برهنه مي كردند.



و تستغيث اله العرش صارخة

والدمع ما بين منظوم و منثور






و ترفع الصوت ندبا و هي قائلة

يا جد! قد رأينا عكس التقادير



با چشم گريان و سينه ي سوزان و نالان به خداوند رحمان استغاثه مي نمودند و به جد بزرگوار خود شكايت مي كردند كه: اي جد بزرگوار! عكس آنچه در نظر داشتيم به ما كردند و ما را هلاك نمودند.



يا جد! قد أصبحت أبناء فاطمة

في كل أطراف قفر غير محيور



اي جد بزرگوار! دختران فاطمه عليهاالسلام در اطراف بيابان سرگردان و حيران مي باشند.



[يا جدا!] قد أحرقتنا كل هاجرة و فاجرة

و عاهرات ابن حرب في المقاصير



اي جد بزرگوار! ما دختران توايم كه در آفتاب گرم، بدن ما را از آفتاب مي سوزد و زنان زانيه ي بني اميه در قصرهاي رفيعه ساكن مي شوند. آه! آه!



يا جد! قد جردتنا كل قاصرة

و خائن الطرف عنا غير مقصور



اي جد عالي مقدار! ما را برهنه كردند و به خيانت بر ما نظر كردند.



يا جد! قد هتكت أستارنا عصب

يقادها كل فسيق و خمير



اي جد بزرگوار! جماعتي پرده ي حرمت ما را دريدند كه سركرده ي ايشان صاحبان فسق و فجور و ارباب خمور بودند.


پاورقي

[1] بحارالانوار: 285/44 ضمن ح 23.

[2] بحارالانوار: 34/45.

[3] بحارالانوار: 42/45.

[4] بحارالانوار: 4445.