بازگشت

امام حسين و نيل به برترين مقام


آري، اين امر را خداوند حكيم مي داند با اين كه ثمراتي چند بر اين امر مرتب مي باشد كه احصا نمي توان كرد. خدا به جهت او، مرتبه اي قرار فرمود كه به آن مرتبه، جز با كشته شدن نمي رسد، چنانچه سابقا ذكر شد.

در حديث آمده: حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد:

بعد از آن كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ام سلمه حكايت كشته شدن او را خبر داد.


ام سلمه عرض كرد: دعا كن كه خدا اين بلا را از او دفع نمايد.

حضرت فرمودند:

«و قد فعلت، فأوحي الله الي: أن له درجة لا ينالها أحد من المخلوقين، و أن له شيعة يشفون و يشفعون، و أن المهدي من ولده [، فطوبي لمن كان من أولياء الحسين عليه السلام و شيعته، هم والله! الفائزون يوم القيامة]»؛ [1] .

من اين دعا را كردم، خدا به من وحي فرمود: او را درجه اي است كه احدي از مخلوقين به آن نمي رسد، و اين به جهت شهادت اوست، و ديگر آن كه [او پيرواني دارد كه مورد شفاعت واقع شده و خود شفاعت مي نمايند، و ديگر آن كه] مهدي امت از اولاد او مي باشد.

[پس خوشا به حال كساني كه دوستداران حسين عليه السلام و شيعيان او باشند، سوگند به خدا! آنان در روز قيامت رستگارانند].

بدان كه حقيقت امر اين است كه آن جناب جان شريف خود را فداي شريعت جد بزرگوار خود كرد و فداي امر خدا نمود و امري كه به او فرمودند، اطاعت كرد و سر نپيچيد.

شيخ جليل القدر، شيخ حسين بن عصفور بحراني در كتاب «فوادح» از كتاب «الثاقب [في] المناقب» از جابر بن عبدالله روايت كرده كه جابر گويد:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام عازم عراق شد، نزد او رفتم، عرض كردم: تو فرزند پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و يكي از سبطين هستي، صلاح مي دانم كه تو نيز با دشمنانت مصالحه كني، چنانچه برادر ارجمندت صلح كرد، به راستي كه برادرت صاحب رشد و عقل و موفق بود.

حضرت فرمود:

«يا جابر! قد فعل ذلك أخي بأمر الله و رسوله، و أنا أيضا أفعل بأمر الله و رسوله»؛

اي جابر! آنچه برادرم انجام داد به امر خدا و رسول او بود و من هم آنچه


مي كنم به امر خدا و رسول اوست.

آيا مي خواهي كه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، پدرم علي مرتضي عليه السلام و برادرم حسن مجتبي عليه السلام را ببيني كه به تو بگويند كه آنچه را مي كنم به گفته ي ايشان است؟

آنگاه به آسمان اشاره كرد، پس ديدم درهاي آسمان گشوده شد، ناگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، علي مرتضي عليه السلام، حسن مجتبي عليه السلام، حمزه ي سيدالشهداء عليه السلام و جعفر طيار عليه السلام را ديدم كه فرود آمدند تا بر زمين قرار گرفتند، پس بي اختيار از جا برخاستم و حيران و واله شدم.

ناگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ألم أقل لك أمر الحسن قبل الحسين؟»؛

آيا من حكايت حسن را پيش از حسين عليهماالسلام به تو نگفتم و خبر ندادم؟

«لا تكون مؤمنا حتي تكون لأئمتك مسلما و لا تكون معترضا»؛

ايمانت صحيح نيست تا تسليم ائمه خود شوي و راه اعتراض بر ايشان مسدود كني.

آيا مي خواهي جايگاه معاويه و جايگاه فرزندم حسين عليه السلام و جايگاه يزيد را ببيني؟

گفتم: بلي، يا رسول الله!

پس حضرت پاي بر زمين زد و زمين شكافت. دريايي ظاهر شد، اشاره كرد، دريا شكافته شد تا هفت دريا زير آن، آتش جهنم را ديدم و وليد بن مغيره، ابي جهل، معاويه و يزيد را ديدم كه با مرده ي شياطين در سلسله ي عظيم زنجير كرده بودند و عذاب ايشان از همه ي اهل جهنم سخت تر بود.

فرمود: «ارفع رأسك»؛ سرت را بالا كن.

سرم را بالا كردم، ديدم درهاي آسمان گشوده شد و اعلا درجات بهشت در نظرم آمد. پس ديدم جناب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم با همراهان بالا رفتند، چون بلند شد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم صيحه اي زد كه:

«يا بني! ألحقني»؛ اي نور ديده! ملحق شو.


ديدم سيدالشهداء عليه السلام نيز به ايشان ملحق شد و بالا رفتند، تا داخل بهشت شدند و در اعلا درجات بهشت جاي گرفتند.

از آن مكان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به من نظر كرده و دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:

«يا جابر! هذا ولدي معي هاهنا، فسلم أمره و لا تشك تكن مؤمنا»؛

اي جابر! اين فرزند من، در اينجا با من است، بر امر او تسليم شو تا از مؤمنان باشي.

جابر گويد:

«فعميت عيناي ان لم أكن رأيت ما قلت من رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم»؛

كور شود ديده ام اگر آنچه را گفتم از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نديده باشم. [2] .

باري، چون تأمل كني بازگشت اين امور اين است كه به جهت نجات اين امت و خلاصي ايشان اين همه بلاها و اذيت ها را متحمل شده اند. پس كو احسان تو در مقابل اين احسان ها؟

اگر پدرت از دنيا برود ببين چگونه لباس مصيبت مي پوشي و جامه ي صبر و آرام را چاك مي نمايي؟ نمي دانم كه به جهت كشته شدن امام حسين عليه السلام - كه همه ي شيعيان او يتيم شدند، ابواب فيوضات الهي را بر روي ايشان بستند و چگونه داغي بر دل اهل عالم گذاشتند - چه خواهي كرد؟

به گمانت اين گريه ها و اين ناله ها تعزيه اي است كه لايق سيد انس و جان و پاره ي تن پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم است؟ به خدا كه اگر خلق اولين و آخرين و اهل آسمان و زمين بر او ابد الابدين گريه كرده و ندبه و نوحه نمايند به جهت بزرگي اين مصيبت و عظيمي اين بليه، هر آينه مقصر خواهند بود.



فيا معشر الأحباب! قوموا و هرجوا

و صيحوا صياحا يسمع الصم بالوغا



يا زمرة النداب! رنوا و حننوا

أصموا صماخ الخلق من شدة الرنا



اي گروه دوستان! برخيزيد و غرش كنيد و مثل رعد، نعره زنيد و با صداي بلند فرياد بزنيد كه كرها بشنوند.


و اي گروه ندبه كنندگان! شيون كنيد و بخروشيد بنحوي كه گوش ها را كر نماييد.



فان ابن خير المرسلين محمد

صريع مع الاعقاب ملقي بنينوا



زيرا كه فرزند بهترين پيغمبران را با اولاد و قوم و اقربايش از روي قهر در سرزمين كربلا انداختند.



لهفي بقوم ذي نفوس كريمة

احيطوا باخوان الخنازير والضري



تأسف و اندوه من بر آن نفوس مكرمه اي كه دور آنها را خوكان باديه ي ضلالت و سگان وادي جهالت و شقاوت فراگرفتند.



أحاطتهم الباغون يبغون قتلهم

لحقد قديم كان في صدرهم غلا



دور آنها را جماعت ستمكار به جهت ريختن خونشان و كينه ي ديرينه اي كه در سينه هايشان بجوش آمده بود، گرفتند.



لقد قتلوا ظلما و صارت رؤوسهم

تدور علي الافاق كالبدر في الدجي



به تحقيق كه آن گروه مظلوم از روي ظلم و ستم كشته شدند و سرهاي آنان را در آفاق گردانيدند.



فها! تلك أبدان هوت دون مجدها

و تلك رؤوس عاليات علي القنا



پس ديده ي بصيرت را بگشا و به سوي آنان نگر! كه بدن هاي آنان را با آن مجد و بزرگي كه داشت، اينك بر زمين افكندند و سرهاي مقدسه ي آنان بر نيزها بلند شده است.



و تلك الذراري من سلالة أحمد

بقين اساري لا خفير و لا مطا



اينان اسيران از جگرگوشگان پيغمبرند كه به دست اشرار اسيرند كه آنان را فريادرس و ياري كننده اي نيست.



اساري لأهل الهند تفدي و تطلق

اساري لأهل البيت تبقي بلا فدا



آه! آه! اسيران هند و فرنگ فديه داده مي شوند و خلاص مي گردند؛ ولي اسيران اهل بيت عليهم السلام را فديه اي نيست و خلاصي نمي باشد.



فيا صاح اجزع من يزيد و جوره

و بغي أهالي الضيم والغي و الردي



ألموا بأمر ليس يعهد مثله

و هموا بنكر لم يكن سيري



اي صاحب من! از يزيد و ظلم او و ستمكاران گمراه او، جزع و فزع كن كه كاري را درنظر گرفتند كه مثل آن شنيده نشده و مصيبتي را مرتكب شدند كه مثل آن ديده نشده بود.




أباحوا حمي قد حذروا من حريمه

أحلوا دما ليست تكافئه الدما



امر حرامي را مرتكب شدند كه از پيرامون و حريم آن ممنوع بودند و خوني را حلال كردند كه همه ي خون هاي عالميان به آن برابري نمي كند.



عزيز علي الخلق التعيش غيما

مضي أهل بيت لا يقاسون بالوري



بعد از رفتن سادات خلق و شهيد شدن امام عالميان [كه با هيچ انساني قياس نمي شوند.] زندگاني بر دوستانش و بر همه ي خلق سخت و دشوار است.


پاورقي

[1] بحارالانوار: 225/44 ح 5.

[2] الثاقب في المناقب: 322 ح 1.