بازگشت

احسان و نيكي؛ با گريه و عزاداري


اما آن كه گريه بر ايشان احسان بر ايشان است، واضح است كه در اخبار و نصوص به اين امر تصريح شده است.

چنانچه ابن قولويه به سند معتبر از زرارة بن اعين روايت كرده كه حضرت صادق عليه السلام - در حديث طويلي - فرمودند:

«ما من عين أحب الي الله و لا عبرة من عين بكت و دمعت عليه»؛

چشمي در نزد خدا محبوب تر و آب ديده اي در نزد خدا دوست داشتني تر از آب چشمي كه در مصيبت جدم بگريد و آب چشم خود را بريزد، نيست.

«و ما من باك يبكيه الا و قد وصل فاطمة عليهاالسلام و أسعدها [عليه] و وصل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و أدي حقنا»؛


گريه كننده اي نيست كه بر او بگريد مگر آن كه به جده ام فاطمه عليهاالسلام نيكي كرده و او را در مصيبت فرزندش ياري كرده و بر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيكي كرده و حق ما اهل بيت را ادا كرده است.

«و ما من عبد يحشر الا و عيناه باكية الا الباكين علي جدي [الحسين عليه السلام...]»؛

بنده اي نيست كه محشور گردد مگر اين كه ديدگان او گريان مي باشد، مگر گريه كنندگان بر جدم [حسين عليه السلام] كه با ديده ي روشن محشور مي شوند و به او از جانب خداوند عالميان بشارت مي رسد و آثار سرور و خوشحالي بر رويش ظاهر مي باشد.

«... الخلق في الفزع و هم آمنون، و الخلق يعرضون و هم حداث الحسين عليه السلام تحت العرش و في ظل العرش لا يخافون سوء الحساب...»؛ [1] .

... اي زراره! در روز قيامت مردم در جزع و فزع مي باشند؛ ولي آنان از فزع قيامت ايمنند و خلق را به مقام حساب و مقام عرض الهي مي برند، ولي آنان در سايه ي عرش الهي با حسين عليه السلام هم صحبت مي باشند و خوفي از حساب ندارند، به آنان مي گويند: داخل بهشت شويد!

آنان ابا مي كنند و صحبت امام حسين عليه السلام را اختيار مي كنند. حورالعين و غلمان بهشت به آنان پيغام مي فرستند كه: ما مشتاق شما مي باشيم، تعجيل كنيد.

ايشان سر بالا نمي كنند كه پيغام ايشان را بشنوند به سبب سرور و شادي كه از مجالست با آن حضرت دارند.

پس اي عزيز من! تأمل كن و ببين كه آن حضرت چه حق هاي عظيم بر تو و بر همه ي اهل عالم دارند؟

از جمله آن كه: خداوند جليل، از بركت جد، پدر، مادر، و برادر او، تو را به دين اسلام هدايت كرد تا بدنت بر آتش حرام گردد و عذاب ابدي را از تو برداشت و پادشاهي سر مدي را به تو انعام كرد.


آنان معرفت و خداشناسي، طريقه ي عبوديت و بندگي و كيفيت سلوك خداپرستي را به تو تعليم كردند و تو را با خداوند و منعم تو آشنا نمودند تا در هر درماندگي و ورطه اي كه او را بخواني تو را نجات دهد، و به تو علوم، آداب، احكام و معارف را آموختند كه رتبه ي علم و معرفت مرتبه ات از هر چيزي بالاتر است.

«من علمني حرفا فقد صيرني عبدا»؛ [2] .

كسي كه يك حرف به من تعليم كند مرا بنده ي خود كرده است.

آيا به جهت اين مراتب از علوم و معارف تو را بنده ي خود نكرده اند؟

اگر بنده ي ايشان هستي حق بندگي اين است كه آقايت را به شمشير شهيد كنند، سرش را بر نيزه زنند، عيالش را اسير كنند و مالش را تاراج نمايند و تو با اين هم ظلم، آهي از سينه نكشي، ناله اي بلند نكني، اشكي از ديده نريزي، خاك غمي بر سر نكني و طپانچه و سيلي المي بر روي نزني.



اف لعيني كيف تلتذ الكري

و جفونهم لم تكتحل برقاد



اف باد بر چشم من كه چگونه به خواب راحت مي رود و با لذت به خواب مي رود و حال آن كه سادات و آقايان من از ترس دشمنان چشم هاي ايشان به خواب نمي رفت.



اف لقلبي بالزلال شرابه

و قلوبهم بلظي الهجير صواد



اف باد بر قلب من كه آب هاي خوشگوار را مي نوشد و حال آن كه مواليان من از شدت تشنگي جگرها و احشاي ايشان خشك شده است.



اف لجسمي كيف يهنأه الوطي

و جسومهم ما وطئت بمهاد



اف بر اين بدن بي باك من كه چگونه بر او خوابيدن بر فرش و تكيه كردن بر آن گواراست و حال آن كه بدن هاي منوره ي سادات مرا بر زمين انداختند.



بأبي و امي الهاشميات التي

قد هشمت بالقيد والأصفاد



پدر و مادرم به فداي آن زنان هاشميه اي كه بدن هاي ايشان ميان ريسمان و قيد دشمنان مجروح شده بود.




يسري بهن علي المطايا حسرا

شعثا بغير وطأ علي الأعواد



ايشان را پژمرده وافسرده بر شترهاي بي كجاوه سوار كرده بودند مي گردانيدند.



ترنوا الي رأس الحسين و تشتكي

ما نالها من معشر الأوغاد



أاخي بعد العز عز نصيرنا

فعزاؤنا يبدو مدي الاباد



آه! شكايت دل خود و ظلم ظالمان را به سر بريده ي برادر خود حسين عليه السلام مي كرد كه: اي برادر! بعد از آن عزت هايي كه بود ما را چنان ذليل كردند كه بعد از تو ياوري براي ما نيست و فرياد رسي براي ما نمي باشد.



أأخي! يا روحي و روح مسرتي

و قرين أقراحي محل و دادي



قم و انظر الأولاد في ذل السبا

والسب للاباء والأجداد



اي برادر! اي جان من و روح و روان من! و اي راحت و شادي من! برخيز و طفل هاي يتيم و اولاد بي كس خودت را ببين كه يكجا در ذلت اسري مبتلا، و يكجا جد و پدر ايشان را ناسزا مي گويند.



هل نظرة يا واحدي! أطفي بها

ما أشتكيه من لظي الأبعاد؟



اي يگانه ي من! آيا مي شود كه به من نگاهي كني و آتش سوزان مفارقت را به آن تسكين دهي؟


پاورقي

[1] کامل الزيارات: 167 ح 219، بحارالانوار: 206/45 ح 13.

[2] مضمون اين روايت در عوالي اللالي: 71/4 ح 43 و بحارالانوار: 44/2 ح 13 آمده است.