بازگشت

شكر و احسان به والدين حقيقي


پس به مقتضاي وصيت الهي، احسان به ايشان لازم و به دلالت عقلي و نقلي شكر ايشان كه والدين حقيقي مي باشند، واجب و متحتم مي باشد.

و شكر اين والدين است كه مقرون به شكر خداست و احسان به اين والدين است كه مقارن با توحيد است.

پس كسي كه ايشان را شكر نكند، خدا را شكر نكرده و كسي كه به اين والدين احسان نكند، توحيد را ناقص گذاشته است.

ابن طاووس رحمه الله مي فرمايد:

«اشكر لمن لولاهم لما خلقت»؛ شكر كن كساني را كه اگر آنان نبودند، خلق


نمي شدي. اگر ايشان را شكر كردي، [خدا را شكر كردي]، اگر ايشان را تعظيم كردي، خدا را تعظيم كردي و اگر ايشان را احسان كردي، خدا را احسان نموده اي. [1] .

مگر نشنيده اي كه ابن عباس از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه حضرتش فرمود:

هنگامي كه خداوند، عرش و ملائكه ي حاملين عرش را خلق كرد به آنان وحي شد: عرش مرا طواف كنيد و مرا تسبيح نماييد!

آنان عرش الهي را طواف كردند و او را تسبيح نمودند.

آنگاه فرمود: بر حبيب من كه او را از نور عظمت خود خلق كرده ام، صلوات بفرستيد.

گفتند: خدايا! به ما امر كردي كه عرش تو را طواف كنيم و تو را ثنا گوييم، آنگاه امر فرمودي كه بر حبيب تو صلوات فرستيم، آيا تسبيح تو را كم كنيم و به جاي آن، بر حبيب تو صلوات فرستيم؟

به آنان ندا رسيد:

«اذا صليتم علي حبيبي محمد سبحتموني و هللتموني»؛

هرگاه شما بر حبيب من صلوات بفرستيد، در واقع مرا تسبيح و تهليل كرده ايد. [2] .

بنابراين، احسان به ايشان از لوازم و نيكي بر ايشان از واجبات است، هم عقلا و هم شرعا؛ زيرا كه عقل حاكم به لزوم احسان به والدين و عدم جواز عقوق ايشان است.

پس چگونه است نسبت به ايشان، كه والدين حقيقي و سبب وجود هر شي ء مي باشند؟ و هر چيزي را احسان و تعظيم ايشان لازم است، كه همه چيز به ايشان احسان و نيكي كرده و در ياري ايشان كوشيده اند.


همچنان كه در حديث زائده آمده [كه امام سجاد عليه السلام مي فرمايد]:

جبرئيل به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خبر داد: در آن روزي كه سبط تو كشته مي شود و خويشان او را لشكرهاي كفر احاطه مي كنند؛

«تزعزت الأرض من أقطارها، و مادت الجبال وكثر اضطرابها...»؛

اطراف زمين خواهد لرزيد، كوه ها به حركت و اضطراب خواهند آمد، درياها به موج و تلاطم خواهند آمد و آسمان ها به لرزه خواهند آمد به جهت غضب و غيظ آنچه دشمنانت به تو ذريه ي تو مي كنند و به جهت عظيم شمردن هتك حرمت تو.

«... و لا يبقي شي ء من ذلك، الا استأذن الله عزوجل في نصرة أهلك المستضعفين المظلومين...»؛ [3] .

چيزي نخواهد بود از اينها مگر آن كه از خدا در ياري اهل بيت تو كه ضعيف و مظلومند، طلب اذن مي كند.

پس در اين امر كه هر جمادي ايشان را ياري مي كند و در صدد حمايت و احسان به ايشان برمي آيند، تأمل كن!

ولي انساني كه خداوند جليل او را به احسان به ايشان وصيت مي كند؛

گروهي آنها را وامي گذارند و با وجود اطلاع بر مظلومي آنها، او را ياري نمي كنند، بلكه از نزد او فرار مي كنند؛

و گروهي به مظلوميت او خوشحالي مي كنند.

سبحان الله! چگونه اين معني را مي توان تصور كرد؟

باري، آن احسان و بري كه بر همه كس نسبت به ايشان لازم شد و وصيتي كه خداوند جليل نسبت به آن دو امام عليهماالسلام فرموده، دوستانش بجا آورند و شيعيانشان كوتاهي نكردند و كساني كه در خدمت ايشان بودند، احسانشان اين بود كه به دست، زبان، مال و جان به ايشان احسان كنند و در اوامر و نواهي ايشان را


متابعت نمايند.

و حقا كساني احسان كرده اند كه جان هاي خود را در راه محبت ايشان باختند و جان، مال و عرض خود را فداي ايشان كردند و به واسطه ي احسان به ايشان، خدا هم به ايشان احسان كرد و چنان مرتبه ي ايشان را بالا برد كه محسود عالميان شدند و اعاظم علما و مؤمنين «بأبي أنتم و امي» به ايشان خطاب مي كنند.

اما نسبت به امثال ما، كه دست ما از دامنشان كوتاه و زمانه ما را از فيض خدمت ايشان محروم كرده، احسان ما نسبت به ايشان چيست؟ جز محبت ايشان، ذكر مناقب ايشان، زيارت قبور شريفه ي ايشان و گريه كردن بر ايشان.

پس اگر گريه ي بر ايشان و زيارت ايشان را ترك كنيم، چه احساني به ايشان كرده ايم؟ و وصيت خدا و سفارش پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را در كجا به عمل آورده ايم؟

بنابراين، مي توان به وجوب اقامه ي تعزيه و گريه ي بر ايشان و زيارت ايشان از باب لزوم بر و احسان به ايشان - كه عقلا و نصا ثابت است و حصول آن در ضمن اين امور مذكور شد - حكم كرد.

پس هر يك از اين امور از افراد مخير فيها مي باشد و شكي نيست كه هر يك از افراد واجب مخير، في الجمله متصف به وجوب مي باشند.


پاورقي

[1] مشارق الانوار: 292، به نقل از سيد بن طاووس رحمه‏الله.

[2] جواهر السنيه: 134.

[3] کامل الزيارات: 448-444، بحارالانوار: 179/45 ح 30.