بازگشت

اخبار از شهادت امام حسين


نمي دانم كدام دل است كه در اين بليه نمي سوزد؟

و كدام ديده است كه در اين مصيبت اشك نمي ريزد؟

مگر نمي داني كه اين مصيبت، چگونه عالم را به تزلزل درآورده و آسمان و زمين را خونبار كرد؟

سنگ و چوب به جهت آن گريستند، وحش و طير را بر آتش حسرت كباب كرد و ملائكه ي مقريبن در اين مصيبت عزادار شدند و پيش از كشته شدنش عزايش را گرفته و بر او گريستند.


چنانچه در حديث آمده است:

ملكي از ملائكه ي اعلي، مشتاق لقاي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم شد، از خداوند رخصت خواست كه به خدمت آن حضرت برسد.

او ر رخصت داد، آن ملك هرگز بر زمين نيامده بود، چون خواست فرود آيد بر او وحي شد:

«أخبر محمدا أن رجلا من امته اسمه يزيد، يقتل فرخه الطاهر بن الطاهرة [نظيرة البتول مريم بنت عمران]»؛

به محمد خبر ده كه: مردي از امت او بنام يزيد - لعنة الله عليه - فرزند طاهر او را كه فرزند طاهره، شبيه مريم [دختر عمران] است مي كشد.

عرض كرد: خدايا! من شاد بودم به رؤيت پيغمبر [تو محمد] صلي الله عليه و آله و سلم، چگونه اين خبر را به او دهم؟ شرمم مي آيد كه دل پيغمبر تو را به خبر كشتن فرزندش حسين عليه السلام به درد آورم، كاش به زمين نمي رفتم.

وحي آمد: آنچه به تو امر مي كنم، اطاعت كن.

آن ملك به سوي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمده بال هايش را پهن كرد و گفت:

اي رسول خدا! به جهت شوق زيارت تو از خدا اذن خواستم، مرا اذن داد، و خبري به من فرمود كه به تو برسانم.

«فليت ربي كان حطم أجنحتي و لم آتك بهذا الخبر»؛

كاش خدا پرهايم را شكسته بود و اين خبر را به تو نمي دادم، و لكن چاره اي از انفاذ امر خدا نيست. بدان كه مردي از امت تو، به اسم يزيد - كه خدا لعن او را در دنيا و عذاب او را در آخرت زياد كند - فرزند طاهر تو را خواهد كشت و كشنده ي او را در دنيا بعد از او، تمتعي نخواهد بود مگر قليلي و خدا جزاي او را خواهد داد و در جهنم مخلد خواهم بود.

پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از اين خبر به شدت گريست و گفت: آيا با اين حال كه فرزند مرا مي كشند، رستگار خواهند شد؟

گفت: يا محمد! ميان دل و زبانشان جدايي خواهد افتاد و به نفاق خواهند مرد


و در آخرت براي آنها عذاب دردناك خواهد بود. [1] .

و در روايت ديگري وارد شده:

ملكي كه موكل باران است مأذون شد كه به خدمت فخر كاينات صلي الله عليه و آله و سلم برسد، چون به خدمت آن حضرت آمد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ام سلمه فرمود: متوجه باش كه كسي داخل حجره نشود.

ام سلمه متوجه در بود، ناگاه حسين عليه السلام داخل شد، خواست به حجره ي طاهره داخل شود. ام سلمه او را منع كرد، از گوشه اي جست تا داخل شد و رفت به خدمت خيرالبشر و بر زانوهاي مباركش بالا رفت و بر آن نشست.

ملك گفت: «أتحبه؟»؛ آيا دوستش مي داري؟

فرمود: بلي.

گفت: «ان امتك ستقلته»؛ به زودي امت تو او را مي كشند و اگر مي خواهي، زميني را كه در آن كشته مي شود، به تو نشان مي دهم.

آنگاه دست دراز كرد، چون باز آورد خاك سرخي در دستش بود.

حضرت آن را به ام سلمه داد كه حفظ نمايد، ام سلمه آن خاك را در كنار مقنعه ي خود بست. [2] .

شرحبيل ابن ابي عون روايت مي كند:

هنگامي كه امام حسين عليه السلام متولد شد ملكي از فردوس اعلي بر بحر اعظم نازل شد و در اقطار آسمان ها و زمين ندا كرد:

«يا عبادالله! ألبسوا أثواب الأحزان و أظهروا التفجع والأشجان، فان فرخ محمد صلي الله عليه و آله و سلم مذبوح مقهور»؛

اي بندگان خدا! جامه هاي اندوه و غم بپوشيد و اظهار مصيبت و حزن نماييد كه فرزند محمد صلي الله عليه و آله و سلم را ذبح مي نمايند و مقهور مي كنند.

آنگاه به خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد و قبضه اي از تربت طاهره ي زمين كربلا را با خود داشت، گفت:


يا حبيب الله! در اين سرزمين گروهي از اهل بيت تو كشته مي شوند و ايشان را گروهي از ظالمان امت تو مي كشند.

«و يقتلون فرخك الحسين ابن بنتك الطاهرة...»؛

و فرزند تو حسين را كه پسر دختر طاهره ي تو مي باشد، مي كشند و اين تربت اوست.

پس آن را به حضرت داد و گفت: يا محمد! اين تربت را حفظ كن، هرگاه ديدي متغير شده و مثل خون گرديده، بدان كه فرزندت حسين عليه السلام كشته شده است.

آنگاه آن ملك، قدري از تربت را بر بال خود گرفته به آسمان عروج كرد، ملكي نماند مگر آن كه به آن، تبرك جست و آن را بوييد.

چون جناب رسالت مآب آن تربت طاهره را گرفتند، مي بوييدند، مي گريستند و مي گفتند:

«قاتل الله قاتل الحسين...»؛

خدا بكشد كشنده ي حسين را و او را به عذاب جهنم معذب فرمايد.

پس آن را به ام سلمه داد و خبر شهادت فرزند خود را به او داد و گفت:

اين تربت را بگير و آن را بعد از من، نيكو محافظت و نگهداري كن.

«فاذا رأيتها قد تغيرت و احمرت و صارت دما عبيطا؛ فاعلمي أن ولدي الحسين قد قتل بأرض كربلاء»؛

چون آن را ديدي كه سرخ شده و به خون تازه تبديل گرديده، بدان كه فرزندم حسين در سرزمين كربلا كشته شده است.

چون يك سال از عمر شريف سيدالشهداء عليه السلام گذشت، دوازده هزار ملك به صورت هاي مختلف بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شدند. رنگ هاي آنان سرخ و ديده هايشان گريان بود، آنان بال هاي خود را در نزد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم پهن كرده، عرض كردند:

«يا محمد! سينزل بولدك الحسين مثل ما نزل بهابيل من قابيل».

و ملكي در آسمان نماند مگر آن كه بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده و او را به فرزندش حسين عليه السلام، تعزيت مي دادند و او را از آنچه خدا به زيارت كنندگان او و


گريه كنندگان بر او عطا مي كند، خبر مي دادند.

آن حضرت گريه مي كرد و مي گفت:

«اللهم اخذل من خذله، و اقتل من قتله، و لا تمتعه بما أمله في الدنيا و أصله حر نارك في الاخرة». [3] .

آري، اين مصيبتي بود كه از وقت ولادت صاحبش، اين خبر محنت اثر را گوش زد مقربين كردند و با بشارت ولادتش خبر شهادتش را دادند و در وقت تولدش تعزيه اش را گرفتند و پيش از وقوعش، لباس اندوه پوشيدند و جامه ي عزا و ماتم دربر كردند.



الله أكبر! انها لمصيبة

ثلت عروش الدين بثلثل



الله اكبر! چه مصيبتي بود اين مصيبت كه سرير دين را سرنگون و خانه هاي ايمان را خراب نمود.



الله أكبر! انها لرزية

ألقت علي الاسلام صفحة كلكل



الله اكبر! چگونه مصيبتي بود كه بر اسلام واقع گرديده و اركان آن را در هم شكست، چنانچه شتر، سينه ي خود را بر كسي اندازد و اعضاي او را درهم شكند.



عجبا من السبع الطرائق كيف لم

تنشق والأرضين لم تتزلزل؟!



أسفا عليه و الكواكب كيف لم

تنقض والأفلاك لم تتعطل؟!



عجب دارم كه چرا آسمان ها شكافته نشد و زمين ها متزلزل نگرديد؟

[متأسفم كه] چرا ستاره ها از هم نپاشيدند و افلاك از حركت نيفتادند؟



قتل ابن فاطمة و تلك حريمه

بيد الأعادي لا كفيل و لا ولي



فرزند فاطمه عليهاالسلام را كشتند، حريمش را اسير كردند كه اينك در دست دشمنانند، نه ايشان را كفيلي است و نه دوستي.



أيبيت بالطف الحسين مجدلا

يا للرجل علي الثري و الجندل



و تبيت من أمن امية نوما

لم تخش من خوف و لم تتوجل



آيا بدن مقدس حسين عليه السلام را بر روي خاك و سنگ اندازند و اولاد اميه بدون خوف و


تشويش در خواب راحت مي باشند؟ آيا كجايند مردان دين دار با حميت كه در اين بليه خروش برآورند؟



هل تقلبون بأن خير نسائكم

في الأسر يستعطفن من لم يقبل



آيا مي پسنديد كه سيده ي زنان شما را اسير نمايند و هر چند طلب مهرباني كنند كسي به داد ايشان نرسد؟



و يقاد في الأصفاد من أملتم

بعد ابن فاطمة لكل مؤمل



آيا مي پسنديد كه پناه و امام شما را بعد از فرزند فاطمه عليهاالسلام در غل و زنجير كنند؟



يسري به و نساؤه من حوله

نحو الشام علي ظهور البزل



يا او را اسير كنند و زنان و خواهران او بر شتر سوار كرده به جانب شام به هديه ي بدترين لئام برند؟


پاورقي

[1] بحارالانوار: 314/45 و 315.

[2] بحارالانوار: 231/44 ح 14.

[3] المنتخب: 62/1 و 63.