بازگشت

برتري شهداي كربلا


وبالجمله، بعد از آن كه تأمل كني معلوم مي شود كه شهداي كربلا بسيار جليل المرتبه بودند. عبث نيست كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث طويلي مي فرمايد:

بهترين خلق و سيد خلق بعد از فرزندم، برادر مظلوم اوست كه در سرزمين كربلا كشته خواهد شد.

«ألا! و ان أصحابه من سادة الشهداء يوم القيامة»؛ [1] .

آگاه باشيد! اصحاب او در روز قيامت از سادات شهدا مي باشند.

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

سيدالشهداء عليه السلام كشته ها را به نزديك يكديگر مي گذاشت و مي فرمود:

«قتلانا قتلي النبيين و آل النبيين»؛ [2] .

كشته هاي ما، كشته هاي پيغمبران و آل پيغمبرانند.

شيخ صدوق رحمه الله از جبله ي مكيه روايت كرده كه گويد:

از ميثم تمار شنيدم كه مي گفت: به خدا قسم! اين امت، فرزند پيغمبر خود را در دهم محرم مي كشند و دشمنان خدا، آن روز را روز بركت خواهند گرفت و اين امري است كه البته واقع خواهد شد و در علم الهدي گذشته كه: «أعلم لذلك عهد عهده الي مولاي أميرالمؤمنين عليه السلام»؛ اين خبر را مولاي من اميرالمؤمنين عليه السلام به من داده و فرموده:

همه چيز بر او مي گريند، حتي وحشيان صحراها، ماهيان درياها و مرغان هوا، و همچنين شمس، قمر، ستاره ها، آسمان، زمين،


مؤمنان جن، مؤمنان انس، ملائكه، رضوان، مالك و حمله ي عرش بر او مي گريند، و آسمان خون و خاكستر خواهد باريد.

آنگاه فرمود:

لعنت بر كشندگان حسين عليه السلام واجب شده، همچنان كه بر مشركين يهود، نصاري و مجوس واجب شده است.

گفتم: اي ميثم! چگونه چنين روزي را روز بركت مي نامند؟

ميثم گريست و گفت: به جهت حديث دروغي چند كه وضع مي كنند و گمان مي كنند كه در آن روز بود كه توبه ي آدم عليه السلام قبول شده و دروغ مي گويند، توبه ي آدم عليه السلام در ذي حجه قبول شد. و گمان مي كنند كه در آن روز توبه ي داود عليه السلام قبول شد و حال آن كه در ذي حجه بود، و گمان مي كنند [كه در آن روز، كشتي حضرت نوح عليه السلام بر كوه جودي پهلو گرفت و اين در روز بيست و هشتم ذي حجه بود و گمان مي كنند كه] در آن روز، يونس عليه السلام از شكم ماهي بيرون آمد و دروغ مي گويند، اين در ذي حجه بود، و گمان مي كنند كه دريا در آن روز به جهت بني اسرائيل شكافته شد و حال آن در ربيع الاول بود.

آنگاه ميثم گفت:

«يا جبلة! اعلمي! أن الحسين بن علي - عليهماالسلام - سيدالشهداء يوم القيامة و لأصحابه علي ساير الشهداء فضلا»؛

اي جبله! بدان كه حسين عليه السلام در روز قيامت سيدالشهداء و سيد شهيدان است و اصحابش را بر ساير شهدا زيادت و فضيلتي مي باشد.

- و در بعضي از نسخ حديث آمده است: زيادتي ايشان با ساير شهدا، مثل درجه ي آسمان مي باشد. -

اي جبله! هرگاه به سوي آفتاب نظر كني و ببيني كه مثل خون تازه سرخ شده است بدان كه سيدالشهداء - امام حسين عليه السلام - را كشته اند.

جبله مي گويد: روزي بيرون آمدم، ديدم آفتاب بر ديوار ما، مانند جامه ي بسيار رنگين تابيده، پس به خروش و گريه درآمدم و گفتم:

قد - والله! - قتل [سيدنا] الحسين بنعلي عليهماالسلام؛


به خدا قسم! كه سيد و مولاي ما، حسين بن علي عليهماالسلام را كشتند. [3] .

صاحب «بصائر» روايت مي كند:

روزي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم با جمعي از صحابه از راهي مي گذشتند كه به كودكاني چند برخوردند كه بازي مي كردند. پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم در نزد كودكي نشست و ميان ديدگان او را بوسيد و ملاطفت بسيار به او فرمود و او را در بغل گرفته، بسيار بوسيدند.

چون سبب آن را پرسيدند، فرمود:

روزي اين طفل را ديدم با حسين بازي مي كردم و مي ديدم كه خاك زير پاي او را برمي داشت و بر صورت و چشم خود مي ماليد، پس دوستي من به او به جهت دوستي او با حسين است. و جبرئيل به من خبر داده كه او در واقعه ي كربلا از انصار حسين عليه السلام خواهد بود. [4] .

و از موسي بن جعفر عليهماالسلام روايت شده كه حضرتش فرمود:

در قيامت ندا مي كنند: كجايند حواريون محمد بن عبدالله [رسول الله] صلي الله عليه و آله و سلم كه عهد او را نشكستند تا از دنيا رفتند؟

پس سلمان، ابوذر و مقداد برمي خيزند.

آنگاه ندا مي كنند: كجايند حواريون علي بن ابي طالب عليه السلام [وصي و جانشين محمد بن عبدالله رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم]؟

پس عمرو بن حمق [خزاعي]، محمد بن ابي بكر، ميثم [بن يحياي] تمار و اويس قرني بر مي خيزند. [5] .

آنگاه ندا مي شود: كجايند حواريون حسن بن [علي، ابن] فاطمه، بنت محمد بن عبدالله عليهم السلام؟

پس سفيان بن ابي ليلاي همداني و حذيفة بن سيد [غفاري] برمي خيزند.


آنگاه ندا مي شود:

«أين حواري الحسين بن علي عليهماالسلام»؛

كجايند حواريون حسين بن علي عليهماالسلام؟

پس شهدايي كه او را ياري كردند و دست از ياريش بر نداشتند، تا كشته شدند، برمي خيزند... [6] .

آري، نيكو ياري كردند فرزند پيغمبر را، كسي او را ياري نكرد، ولي ايشان او را ياري كردند. كسي او را فريادرسي ننمود، ولي ايشان دست از مال، عيال و جان برداشتند تا اين كه با لب هاي تشنه و جگرهاي برشته، ساغر اجل نوشيده، خلعت شهادت پوشيده و در خاك و خون غلطيدند.

فيا لهف! لهفي علي الكهول و الشبان، و يا تأسفي علي تلك الأجسام و الأبدان، هي جسوم طالما أتعبوها في عبادة الرحمان و تلاوة القرآن، و ملقاة علي التراب من غير فراش و لا مهاد و لا وطاء و لا وساد تهب عليها الصبا والدبور، و تعدو عليها العقبان والنسور.

ووا أسفاه! علي تلك الجثث الشريفة، والشمائل اللطيفة.

و واغصتاه! علي ذبح أشبالهم، و سبي عيالهم، و نهب رحالهم، و قسمة فيئهم و أموالهم.

فياليتني كنت عنهم فداء و لأنفسهم وقاء.



كانوا ليوث الوغي جمعا و بحرندي

للوافدين و أقمار بأسحار



أقمار حسين عراها الخسف فاحتجبت

عن البرايا و لم تحجب عن البار



همه ي آنان، شيرهاي بيشه ي شجاعت، كان كرم و سخاوت و ماه هاي شبستان هدايت بودند كه از ظالمان منخسف و بي نور شدند و از نظرها رفتند، لكن از نظر لطف الهي نرفتند.



دارت عليهم رحي الهيجاء قاطبة

حتي فنوا تحت خطار و بطار



اساس ظلم آنها را فراگرفت تا اين كه آنها را در زير آسياي ستم وجور انداخت، تا در زير دست و پاي اسبان و چهارپايان و ضرب تيغ هاي بران پاره پاره كردند.




أفدي الجسوم الزواكي لا وطاء لها

تسفو عليها سوافي ريح أعصار



فداي آن جسم هاي زكيه اي شوم كه بر زمين افتاده بود و بادها بر آن مي وزيد.



أضحت نساؤهم في السبي بارزة

تحكي بدورا عراها خسف أضرار



تدور حول الحسين الطهر حاسرة

كواله و لها نوح بتذفار



زنان ايشان را اسير و برهنه كردند كه از شدت الم و مصيبت به دور بدن مطهر حسين عليه السلام مي گرديدند و نوحه مي كردند.



و زينب اخته في البين نادبة

يا قوم! من لغريب الأهل والدار؟



در آن ميان، زينب خاتون عليهاالسلام ندا مي كرد كه: كيست كه بر غريبي و بي كسي او رحم كند؟!



قد كنتم قبل ذا تخشون صولته

و رأسه الان أضحي فوق خطار



پيش از اين، از صولت و شجاعتش مي ترسيدند و حال مي بينم سرش را بر نيزه بلند كرده اند.



ذبحتم سندي أحرقتم كبدي

كسرتم عضدي أخمدتم ناري



پناه مرا ذبح كرديد، جگر مرا سوزانديد، بازوي مرا شكستيد، آتش مرا خاموش كرديد.



عزيز قوم رماه الذل بينكم

رب الصيانة بل مختار مختار



اين عزيز ماست كه چنين او را ذليل نموده ايد، بلكه برگزيده احمد مختار است كه او را چنين خوار كرده ايد.



ليت المنية قبل اليوم بي نزلت

و مقلتي عميت عن هتك أستار



كاش پيش از اين مرده بودم و كاش كور شده بودم كه چنين پرده ي خود را دريده نمي ديدم.


پاورقي

[1] کمال الدين: 259/1، بحارالانوار: 253/36.

[2] بحارالانوار: 80/45 ح 18 و 117/52 ح 7.

[3] بحارالانوار: 202/45 ح 4.

[4] بحارالانوار: 242/44 ح 36.

[5] بحارالانوار: 342/22.

[6] بحارالانوار: 112/44 ح 8.