بازگشت

شهدا و مقام قرب الهي


بدان كه قرب الهي حاصل نمي شود مگر به سلوك طريق بندگي. هر كس در مقام بندگي ثابت قدم تر است مرتبه اش در نزد خداوند جليل، بلندتر است و هر كس سعيش در فرمان برداري الهي زيادتر است، مقامش در پيش خدا رفيع تر.

و اعظم مراتب بندگي آن است كه بنده، از جان بگذرد و خود را در راه محبوب فدا كند؛ زيرا كه عزيزترين اشياء، جان شخص است كه مقدم بر همه چيز است و هر چيزي را به جهت آن مي خواهند.

و از اين جهت است كه مجاهدين در راه خدا، از غير مجاهدين افضل اند، همچنان كه حق تعالي مي فرمايد:

(فضل الله المجاهدين علي القاعدين أجرا عظيما). [1] .

و چگونه چنين نباشد و حال آن كه از جان و مال خود دست برمي دارد و اين مرتبه، مرتبه ي بلند و امتحان عظيمي است، اين است كه خدا مي فرمايد:

«مال و جان ايشان را مي خرم كه به عوض آن، بهشت بدهم.»

[شيخ صدوق رحمه الله] در «خصال» از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه آن


حضرت از پدرش از جدش اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي كند كه حضرتش فرمودند:

براي بهشت، هشت در است، دري كه از آن پيغمبران و صديقان داخل مي شوند، و دري كه از آن شهيدان و صالحان داخل مي شوند... [2] .

شيخ طوسي رحمه الله به سند خود از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

«للشهيد سبع خصال من الله: أول قطرة من دمه مغفور له كل ذنب»؛

[براي شهيد هفت خصلت از جانب خداوند است؛]

اول آن كه، نخستين قطره اي كه از خونش مي ريزد همه ي گناهانش آمرزيده شود.

دوم آن كه، چون افتاد، سرش در كنار حور عين مي باشد.

سوم آن كه، جامه اي از جامه هاي بهشت به او مي پوشانند.

چهارم آن كه، خازنان بهشت مبادرت مي كنند و هر يك مي خواهند كه با خود او را داخل بهشت كنند.

پنجم آن كه، منزل خود را در بهشت مي بيند.

ششم آن كه، ملائكه به روح او مي گويند: در هر جاي از بهشت كه مي خواهي، قرار بگير.

«السابعة، أن ينظر الي وجه الله، و أنها راحة لكل نبي و شهيد»؛ [3] .

[هفتم آن كه، او به وجه خدا مي نگرد كه آن راحتي هر پيامبر و شهيد است؛]

و از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه مي فرمايند:

بهشت را دري است كه آن را «باب المجاهدين» مي نامند، مجاهدان در حالي كه شمشير خود را حمايل كرده اند از آن وارد بهشت


مي شوند و ملائكه ايشان را مرحبا و خوش آمد مي گويند.

اهل محشر نظر محبت به ايشان مي كنند به خاطر آنچه خدا از كرامت خود به ايشان عطا فرموده است... [4] .

و در «نهج البلاغه» از حضرت اميرالمؤمنين روايت شده كه فرموده:

«... الجهاد باب من أبواب الجنة، فتحه الله لخاصة أوليائه، و هو لباس التقوي»؛

جهاد دري است از درهاي بهشت كه خدا آن را از براي اولياي خاص خود گشود و آن لباس تقوا است.

«و درع الله الحصينة، و جنته الوثيقة، ألا! و من أهل ذلك، الشهداء من الأنصار والأقرباء»؛

... آگاه باشيد! كه از اهل آن، شهدا از ياوران و خويشان ما مي باشند. [5] .

و از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمودند:

«فوق كل بربر حتي يقتل في سبيل الله، فاذا قتل في سبيل الله فليس فوقه بر...»؛

بالاتر از هر نيكي، نيكي مي باشد تا اين كه شخص در راه خدا كشته شود و چون در راه خدا كشته شد، بالاتر از آن نيكي نمي باشد. [6] .

در حديث ديگري فرمودند:

جبرئيل به من خبري داد، كه چشمم از آن روشن و دلم شادمان شد كه گفت:

يا محمد! هر كس از امتت [در راه خدا] به جنگي بيرون رود، هر قطره از باراني كه در اين راه به او مي رسد، يا هر سردردي كه به او مي رسد، شهادتي از براي او در روز قيامت است. [7] .

و بدان كه اين مقام را مقاماتي است عديده و مراتبي است متفاوته، افضلش آن


است كه در خدمت امام عادل، يا نبي مرسل جان خود را بدون طمع دنيوي دربازد.

و افضل مجاهدين، كساني هستند كه سبقت در جهاد گرفته اند، نظر به ظاهر آيه ي شريفه كه مي فرمايد:

(لا يستوي منكم من أنفق من قبل الفتح و قاتل). [8] .

و به اجماع امت، سابقين به سوي جهاد، بدريون بودند كه در جنگ بدر كه اولين جنگ از جنگ هاي بزرگ پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم با كفار بود كه خود حضرتش به جنگ رفته بود، با ايشان جنگ كردند، با اين كه زمان ضعف اسلام بود.

پس كساني كه به سوي اسلام پيشي گرفتند و دست از مال و جان خود شستند و اسلام و سيد اهل اسلام را ياري كردند، افضل از ديگران بودند.

و لكن ظاهر است كه اهل بدر به جهت پشت گرمي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و وعده هاي الهي به نصرت ايشان بر كفار، از جان و مال خود مأيوس نبودند، اگر چه بسياري از ايشان - كه مهاجرين بودند - در مدينه غريب بودند، لكن بسياري از انصار در بلد خود بودند و مهاجرين چون مدينه را دار هجرت گزيدند، مدينه به منزله ي خانه ي ايشان بود و پشت گرم به خانه و عيال خود بودند.


پاورقي

[1] سوره‏ي نساء: آيه‏ي 95.

[2] الخصال: 472/2 ح 6 باب هشتگانه.

[3] تهذيب الأحکام: 121/6 ح 208، رسائل الشيعه: 16/15 ح 9920.

[4] امالي شيخ صدوق: 673 ح 906.

[5] نهج‏البلاغه: خطبه‏ي 27، بحارالانوار: 7/100 ح 2 با اندکي تفاوت.

[6] بحارالانوار: 10/100 ح 14.

[7] بحارالانوار: 8/100 ح 5.

[8] سوره‏ي حديد: آيه‏ي 10.