بازگشت

زيارت امام حسين و شمه اي از پاداش آن


آري، زيارت او را قدر ندانسته و گريه بر او را مرتبه نشناخته اي، اينك مستمع باش و گوش كن تا في الجمله قدر آن را بشنوي!

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:


چون شخصي به جهت زيارت سيدالشهداء عليه السلام بيرون رود، اولين قدمي كه بر مي دارد خدا گناهان او را مي آمرزد. پس پيوسته او را مقدس و مطهر مي گرداند تا نزد ضريح آن حضرت برود، پس حق تعالي با او مناجات مي فرمايد كه:

اي بنده! سؤال كن تا من عطا كنم، دعا كن تا من مستجاب نمايم، طلب نما تا عطا كنم و حاجتي طلب تا برآورم.

و بر خداوند لازم است كه آنچه وعده كرده، وفا نمايد. [1] .

و در «كشف الغمه» روايت كرده:

روزي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بودند و حضرت امير، فاطمه وحسنين عليهم السلام در خدمت آن فخر كاينات حاضر بودند، حضرت فرمودند:

«يا أهل بيتي! كيف لي بكم اذا كنتم صرعي و قبوركم شتي؟»

اي خاصان من! و اي اهل بيت من! چگونه خواهد بود بر من زماني كه شما از دنيا رفته باشيد و قبرهاي شما از يكديگر دور افتاده باشد؟

امام حسين عليه السلام كه از همه كوچكتر بود، عرض كرد:

«أنموت موتا أو نقتل قتلا؟»؛ آيا به مرگ خود مي ميريم يا ما را مي كشند؟

حضرت فرمودند:

«يا بني! تقتل ظلما و عدوانا، و يقتل أخوك ظلما و عدوانا، و تشرد ذراريكم شرقا و غربا»؛

اي فرزندم! تو را از روي ظلم و عداوت مي كشند و برادر تو را از روي ظلم و عدوان شهيد مي كنند و اولاد شما را متفرق مي نمايند.

عرض كرد: چه كساني ما را مي كشند؟

فرمود: گروهي از اشرار خلق.

گفت: آيا بعد از كتن ما، كسي ما را زيارت مي كند؟


رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

بلي، گروهي از امت من قبرهاي شما را به جهت نيكي به من، زيارت مي كنند و بر شما گريه مي كنند، و بر مصيبت شما ندبه و نوحه مي نمايند.

پس چون روز قيامت شود، من به موقف حساب مي آيم و از دست آن گروه مي گيرم و ايشان را از هول ها و شدايد قيامت، خلاص مي كنم. [2] .

ابن قولويه به سند خود از محمد بن مسلم روايت مي كند كه او گويد: حضرت باقر عليه السلام فرمود:

«لو يعلم الناس ما في زيارة الحسين عليه السلام من الفضل لماتوا شوقا و تقطعت أنفسهم عليه حسرات»؛

اگر مردم فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام را مي دانستند، هر آينه از اشتياق مي مردند و از حسرت، جان هايشان پاره پاره مي شد.

عرض كردم: چه فضيلت دارد؟

فرمود:

كسي كه از روي شوق به زيارت آن حضرت برود، براي او ثواب هزار حج و عمره ي مقبوله و ثواب هزار شهيد از شهداي بدر و هزار روزه دار و هزار صدقه ي مقبوله و هزار بنده اي كه در راه خدا آزاد كرده باشد، نوشته مي شود.

او در آن سال از هر آفتي محفوظ مي باشد كه آسان ترين آنها از شر شيطان است، و بر او ملكي موكل شود كه او را از شش جهت محافظت فرمايد.

و اگر در آن سال بميرد ملائكه به جهت غسل، كفن و دفن او حاضر


مي شوند و او را با استغفار تا قبر مشايعت مي كنند و قبر او را تا مد بصر وسعت دهند، و او را از فشار قبر و هول منكر و نكير ايمن گردانند، و دري از بهشت بر روي او مي گشايند، و نامه اش را به دست راست او دهند، و در قيامت او را نوري باشد كه ميان مشرق و مغرب را روشن نمايد و منادي ندا كند كه:

«هذا من زوار الحسين بن علي عليهماالسلام شوقا اليه».

پس در آن روز كسي نمي ماند مگر آن كه آرزو مي كند كه: اي كاش! از زيارت كنندگان امام حسين عليه السلام بود. [3] .

و به سند معتبر از داوود بن فرقد روايت شده كه مي گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمودند:

كسي كه هر جمعه قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كند، البته آمرزيده مي شود و از دنيا نمي رود و حال آن كه حسرتي در دل او باشد و در بهشت با امام حسين عليه السلام ساكن مي شود.

آنگاه فرمود:

اي داوود! كيست كه همسايگي حسين عليه السلام را در بهشت نمي خواهد؟

گفتم: كسي كه رستگار نيست. [4] .

دعبل بن علي بن محمد خزاعي مي گويد:

چون از خدمت علي بن موسي الرضا عليه السلام از خراسان برگشتم، وارد ري شدم، شبي از شب ها در حجره نشسته بودم و قصيده ي معروفه ي خود را مي گفتم و در آن تأمل مي كردم، مدتي از شب گذشت، ناگاه ديدم كسي در را مي كوبد.

گفتم: كيستي؟

گفت: برادر تو.


در را گشودم، شخص مهيبي داخل شد، من از ديدن او بر خود لرزيدم، حالم متغير شد به نحوي كه چيزي نفهميدم. او در گوشه اي نشست و گفت: مترس كه من برادر تو از جن هستم، شبي كه تو متولد شده اي من هم متولد شدم و با تو بزرگ شده ام و الحال آمده ام كه حديثي به جهت تو نقل كنم كه باعث خوشحالي، زيادت بصيرت و قوت نفس تو شود.

مي گويد: از اين كلام به خود آمدم.

آنگاه گفت: اي دعبل! بدان كه بغض و عداوت من به علي عليه السلام از همه كس بيشتر بود، وقتي با جمعي از سركشان جن بيرون رفتيم، شبي از شب ها از كنار جماعتي عبور كرديم كه به زيارت قبر حسين عليه السلام آمده بودند. از عداوتي كه داشتم خواستم به ايشان اذيت رسانم، ناگاه ديدم كه ملكي چند بر ايشان موكلند كه ايشان را محافظت مي نمايند و ملائكه اي چند بر ايشان موكلند كه ايشان را از جانوران زمين حفظ مي كنند.

چون اين امر را ديدم، گويا در خواب بودم، بيدار شدم و يافتم كه اين از عنايت الهي نسبت به ايشان است و دانستم كه اين به جهت شرافت مكاني است كه زيارت آن را قصد كرده اند.

پس، از عقيده ي خود برگشتم، توبه كردم و با آن قوم به زيارت آن حضرت مشرف شدم و با ايشان دعا كردم و در همان سال به حج رفتم و قبر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را زيارت كردم. در آنجا مردي را ديدم كه جمعي دور او را گرفته بودند، پرسيدم: اين شخص كيست؟

گفتند: فرزند پيغمبر آخرالزمان، حضرت صادق عليه السلام است.

خدمت او رفتم و سلام كردم.

فرمودند: مرحبا به تو اي عراقي! ياد داري كه شبي از كربلا گذشتي و از كرامت خدا نسبت به اولياي خود، ديدي؟

من گفتم: الحمدلله كه خدا دل مرا به نور هدايت شما روشن كرد و مرا از كساني قرار داد كه به شما چنگ زده اند. يابن رسول الله! مرا حديثي بگو كه تحفه اي به


جهت قوم و اهل خودم باشد.

حضرت فرمود:

بلي، خبر داد مرا پدرم از پدرش، از جدش كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

يا علي! بهشت بر انبيا حرام است تا آن كه من داخل شوم، و بر جميع اوصيا حرام است تا آن كه تو داخل شوي و بر جميع امت ها حرام است تا امت من داخل بهشت شوند، و بر امت من حرام است تا آن كه به ولايت تو اقرار كنند و متدين به امامت تو شوند.

يا علي! به خدا قسم وارد بهشت نمي شود، مگر كسي كه به تو، يا به نسب تو، يا به سبب تو چنگ بزند.

دعبل مي گويد: آنگاه گفت:

«يا دعبل! خذها فلن تسمع من مثلها من مثلي أبدا»؛

بگير آنچه را گفتم كه هرگز مثل آن را از مثل مني نخواهي شنيد.

آنگاه او را نديدم، گويا به زمين فرورفت. [5] .

ابن قولويه روايت كرده: حضرت صادق عليه السلام فرمودند:

كسي كه مي خواهد در روز قيامت داخل در كرامت الهي و شفاعت پيغمبر باشد، پس بايد كه حسين عليه السلام را زيارت كند كه افضل كرامت هاي الهي به او مي رسد، و از او در مورد گناهاني كه در دنيا كرده، سؤال نمي كنند، گرچه گناهانش به عدد ريگ بيابان باشد، به راستي كه حسين عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام و اصحاب او را از روي ظلم و ستم كشتند، در حالتي كه تشنه بودند. [6] .

عزيز من! اين مجملي است از آنچه از براي زيارت او مهيا كرده اند و حال آنكه


ذكر فضيلت آن احصا نمي شود.

چگونه مي توان احصا نمود فضل زيارت او را و حال آن كه حضرت صادق عليه السلام فرمود:

[... سوگند به خدا!] اگر فضل زيارت او [و فضل قبر و بارگاه او] را بيان كنم هر آينه حج را [به طور كلي] ترك مي كنيد و [كسي از شما] به مكه نمي رود.... [7] .

از اين حديث و امثال آن معلوم مي شود كه در اخبار، غايت فضيلت آن بيان نشده، با اين كه بيان شده:

زيارتش در روز عرفه به منزله ي هزار هزار حج است كه با قائم آل محمد عليهم السلام انجام داده باشد و هزار هزار عمره اي كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كرده باشد و هزار هزار بنده اي كه آزاد كرده باشد و هزار شخص را با اسب به جهاد فرستاده باشد و او را در آسمان صديق و در زمين كروبي [بزرگان و فرشتگان] نامند. [8] .

چه رحمتي از اين عظيم تر؟ و چه احساني از اين كامل تر است؟

و اين يك جهت رحمت است كه به جهت اين بزرگوار به خدا مي رسيد و حال آن كه جهاتش بسيار و اسبابش بي شمار است؛

گروهي را مي آمرزند به جهت آن كه زيارتش كرده اند؛

گروهي را مي آمرزند به جهت آن كه اقامه ي عزايش كرده اند؛

گروهي را به جهت آن كه مرثيه اش انشاد كرده اند؛

گروهي را به جهت آن كه عزايش را برپا كرده اند؛

گروهي را به جهت آن كه مصيبتش را خوانده اند؛

گروهي را به جهت آن كه بر او گريسته اند؛

گروهي را مي آمرزد به جهت آن كه براي او غمگين شده اند؛


گروهي را مي آمرزد به جهت آن كه بارگاهش را تعمير كرده اند؛

و گروهي را به جهت آن كه به قبرش پناه برده اند.

ابوهارون مكفوف روايت مي كند و مي گويد: خدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم، به من فرمود: چند بيت شعر بخوان.

شروع به خواندن شعري چند كردم.

فرمودند:

«[لا،] كما تنشدون و كما ترثيه عند قبره»؛

به اين روش مخوان، بلكه بخوان به روشي كه در نزد قبر مباركش مي خوانند و بر او مرثيه مي كنند.

مي گويد: شروع به خواند قصيده اي كردم، ديدم كه حضرت گريه كردند، ساكت شدم.

فرمودند: «زدني، زدني»؛ ديگر بخوان، ديگر بخوان!

مي گويد: اين شعر را خواندم:



يا مريم! قومي فاندبي مولاك

و علي الحسين فاسعدي ببكاك



اي مريم! برخيز و بر مولاي خود حسين عليه السلام ندبه و نوحه كن و مولاي خود را در گريستن بر مصيبت او ياري نما.

چون اين شعر را خواندم آن حضرت گريه كرد و صداي نوحه و ندبه ي زنان و حرم محترم آن حضرت نيز بلند شد، وقتي ساكت شدم، فرمود:

اي ابي هارون! هر كس شعري بخواند و ده نفر را در مصيبت حسين عليه السلام بگرياند، بهشت از براي اوست.

پس يكي يكي كم كرد تا آن كه فرمود:

هر كه شعري بخواند و يك نفر را بگرياند، بهشت از براي اوست، و هر كه او را ياد كند و بگيرد بهشت براي اوست. [9] .


و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

كسي كه ما در نزد او مذكور شويم، پس اشك از چشم هايش برآيد، خداوند رويش را به آتش جهنم حرام گرداند. [10] .

بنابراين، در اين امور نيك تأمل كن! تا مرتبه ي شخص جليل را در نزد پروردگار و رفعت شأن و مرتبه ي او را در نزد خداوند جبار بيابي!

پس تأمل كن! كه بر چنين شخصي چگونه ظلم ها و ستم ها كردند؟ جاي اين است - والله! - كه جگرها از اين مصيبت پاره شود.

فواحر قلباه! علي تلك الشمائل اللطيفة والأبدان الروحانية الشريفة، التي كافورها التراب و نعوشها القنا والنشاب، و قبورها قلوب الأحباب.

و واأسفاه! للنواصي المخضوبة بالدم، والأحشاء المبغضة بسيوف الكرب والهم.

و واحزناه! علي تلك الرؤوس الساميات، المرفوعة علي الرماح والقنوات، التي دارت به الفيافي والفلوات.

و واغماه! علي تلك النسوة البارزات، و البنات الضايعات مناديات الجدود، لا طمات الخدود، ساترات الوجوه بالأكف والزنود.

فلا عمرت بعد خلو ديارهم [و أوطانهم] المنازل، و لا جري الماء بعد عطشهم في الجداول.



يا نكبة لبس الدين القويم له

سور الحداد و غاص العلم والعمل



داد از بليه اي كه دين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به جهت آن، لباس مصيبت پوشيده و علم و عمل ناقص گشت.



و قرحة أورثت في قلب فاطمة

رزء عظيما و جرحا ليس يندمل



داد از جراحت و مصيبتي كه مصيبتي عظيم بر دل فاطمه عليهاالسلام پديد آورد، چنان جراحتي بر


دل آن حضرت وارد شد كه هرگز ملتئم نمي شود.



فكيف أحمد بسط البال من جذل

و سبط أحمد في البوغاء منجدل



چگونه خوش دارم خوشدلي خود را و حال آن كه سبط احمد مختار صلي الله عليه و آله و سلم را كشتند و بر زمين انداختند؟!



أم كيف أشتم ريحانا و قد تركت

ريحانة المصطفي تنتاشها الأسل



آيا چگونه ببويم گل و ريحان را و حال آن كه ريحانه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را نيزه هاي كفار پاره پاره مي كردند؟!



أم كيف أشرب ماء لا أغص به

و السبط صار تسقيه الردي الذبل



چگونه آب خوشگوار را بياشامم و بر من گوارا باشد و حال آن كه فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از شدت تشنگي احشائش خشكيده بود و مصايب دهر جام هاي هلاك به او مي نوشانيد؟!



أم كيف أفرش فرشا و هو منجدل

بجندل قد علا علياءه وعل



آه! چگونه بساط شادي را گسترده و بر فرش هاي ديبا تكيه دهم و حال آن كه سيد عالميان را بر روي خاك و سنگ انداختند و چهارپايان، كوه پيكر او را پامال كردند؟



أم كيف يعبق بي طيب و نسوته

شعث ترامي بهن العجف الهزل



چگونه بوي خوش به كار برم و حال آن كه زنان و دختران او را بر شتران لاغر با موهاي پريشان و ديدگان گريان و اشك ريزان سوار كردند؟!



بلا وطاء و لا ستر يجللها

عن أعين الناس الا الحزن والثكل



آه! زنان ايشان را اسير كردند در حالتي كه ايشان را ساتري نبود كه خود را از چشم مردم بپوشند و ايشان را لباس نبود كه از انظار مستور شوند، مگر جامه هاي اندوه و مصيبت.



مسبية مثل سبي الروم قد سلبت

منها القلائد والأسوار والحجل



ايشان را مانند اسيران كفار اسير كردند، و زيورهاي ايشان را از گردن و دست و پاي آنها ربودند.



سواجعا كحمام الأيك نادبة

ينهد من شجوهن الصخر والجبل



آنان از بي كسي و مصيبت، چنان ناله و ندبه مي كردند كه كوه و سنگ را مي شكافتند.



پاورقي

[1] بحارالانوار: 24/101 ح 21.

[2] کشف الغمه: 217/2 و 218، با اندکي تفاوت.

[3] کامل الزيارات: 270 ح 420، بحارالانوار: 18/101 ح 1.

[4] کامل الزيارات: 340 ح 574، بحارالانوار: 96/101، وسائل الشيعه: 479/14.

[5] المنتخب 208/1 و 209،بحارالانوار:404 - 402/45.

[6] کامل الزيارات: 288 ح 467، بحارالانوار: 27/101، المستدرک: 237/10.

[7] بحارالانوار: 33/101 ح 33.

[8] کامل الزيارت: 321 ح 545، بحارالانوار: 88/101، وسائل الشيعه: 460/14.

[9] کامل الزيارات: 210 ح 301، بحارالانوار: 287/44.

[10] المنتخب: 28/1 و 29، بحارالانوار: 285/44 ح 22.