بازگشت

سحر عاشورا، و رؤياي امام حسين


بلي، در وقت سحر، آن سركرده ي سالكان طريق حق پرستي را لحظه اي خواب ربود، آشفته از خواب بيدار شد و فرمود: اي خواهر! مي دانيد كه در خواب چه ديدم؟

گفتند: يابن رسول الله! آنچه در خواب ديده اي، بيان فرما.

فرمود:

رأيت كأن كلابا قد شدت علي لتنهشني؛

در خواب ديدم كه سگان وادي ضلالت بر من حمله مي كردند كه مرا پاره پاره كنند.

و فيها كلب أبقع، رأيته أشدها علي؛

در آن ميانه، سگ ابلقي بود كه شدتش از همه بيشتر و به جهت هلاك من سعيش زيادتر بود، و گمان مي كنم از اين قومي كه مرا شهيد مي كنند، مردي است كه مبتلا به بيماري پيش مي باشد.

بعد از آن، جد كبارم رسول مختار را ديدم كه با فوجي از ارواح مقدسه به نزد من آمدند و جد بزرگوارم فرمود:

يا بني! أنت شهيد آل محمد عليهم السلام و قد استبشر بك أهل السماوات و أهل الصفح الأعلي، فليكن افطارك عندي الليلة، عجل و لا تؤخر...؛

اي فرزند مظلوم من! تويي شهيد آل محمد، اهل آسمان ها و متوطنان عالم بالا را بشارت به آمدن روح مقدس تو داده و همه منتظر قدوم شريف تو مي باشند، تعجيل نما! امشب افطار نزد ما هستي و به شراب طهور افطار نما از عطش و تشنگي وارهي.


نور ديده! اينك ملكي شيشه ي سبزي با خود آورده تا خون تو را كه از نوك سنان و شمشير مخالفان بر زمين مي ريزد، ضبط نمايد و به ملأ اعلي برد.

اين است خواب من.

و قد أزف الأمر و أقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك في ذلك؛

و كار من به آخر رسيده و زمان كوچ اين عاريت سرا نزديك شده و شكي در اين نمي باشد. [1] .

آه! چون اين حكايت را اصحاب آن حضرت شنيدند، نمي دانم چه بر ايشان روي داد؟ و چه حال بر ايشان وارد گرديد، آه!



أليلة الحشر؟ لا بل ليل عاشور

أنفخة الصور؟ لا بل نفث مصدور



آيا اين شب، شب قيامت است كه آشوب و عزا برپاست و اين غلغله و ولوله برجا است؟ نه، شب قيامت نيست؛ بلكه شب عاشورا است كه روزش، بدن هاي مقربان اله را سر از تن جدا مي كنند و لنگر آسمان و زمين را از پا درمي آورند و دختران فاطمه عليهاالسلام را برهنه مي نمايند.

آيا اين نفخ صور اسرافيل است كه زلزله در عالم امكان و شورش در كون و مكان انداخته؟ نه، نفخه ي صور نيست، بلكه ناله هاي عزيزان كربلا و آه هاي اسيران رنج و عنا است كه آسمان و زمين را متزلزل و عالميان را مضطرب نموده است.



ليل به خسفت بدر الهدي أسفا

و أصبح الدين فيه كاسف النور



امشب، شبي است كه بدر فلك هدايت منخسف و بي نور گشته و دين پيغمبر تاريك و بي نور گرديده است.



يوم به ذهبت أبناء فاطمة

للبين ما بين مقتول و مأسور



امشب، شبي است كه در روز آن، اولاد فاطمه عليهاالسلام را به دو قسمت كردند:بعضي را طعمه ي شمشير آب دار و بعضي را مثل كنيزان اسير كرده، سوار شتر نمودند.




فأي دمع عليهم غير منهمل؟

و أي قلب عليهم غير مفطور؟



نمي دانم كدام ديده است كه بر ايشان نمي گرديد؟ و كدام دل است كه از اين غم نمي شكافد؟



يا وقعة الطف! خلدت القلوب أسي

كأنما كل يوم، يوم عاشور



اي واقعه ي كربلا! چنان در دل ها داغي گذاشتي كه گويا همه ي ايام، ايام مصيبت و زمان محنت است.



يا وقعة الطف! هل تدرين أي فتي

أوقعته رهن تعقير و تعفير؟



اي واقعه ي كربلا! آيا مي داني كه چه عالي مقامي را پاره پاره و به خاك و خون آغشته نمودي؟



هذا الحسين قتيلا رهن مصرعه

يبكي له كل تهليل و تكبير



اين حسين عليه السلام ريحانه ي قلب رسول و جگرگوشه بتول است كه او را بر زمين انداخته و هر تهليل و تكبير بر او مي گريند.

(انا لله و انا اليه راجعون) [2] (و سيعلم الذين الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون). [3] .



پاورقي

[1] مقتل الحسين عليه‏السلام خوارزمي: 306/1، بحارالانوار: 3/45.

[2] سوره‏ي توبه: آيه‏ي 156.

[3] سوره‏ي شعراء: آيه‏ي 227.