بازگشت

ابن زياد و فرمان بستن آب فرات


شيخ مفيد رحمه الله مي فرمايد:

پس از اين نامه، نامه ي ديگري از ابن زياد لعين به پسر سعد رسيد كه در آن نامه آمده بود:


حل بين الحسين و أصحابه و بين الماء و لا تدعهم يذوقوا منه قطرة، كما صنع بالتقي الزكي عثمان بن عفان؛

ميان حسين و اصحاب او و آب فرات حايل و مانع شويد و مگذاريد كه قطره اي آب تناول نمايند، همچنان كه با عثمان چنين كردند.

در همان وقت، عمر سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر سر شريعه ي فرات فرستاد كه موكل باشند كه كسي از اصحاب آن حضرت آب برندارد، اين واقعه سه روز قبل از شهادت آن حضرت بود.

در آن هنگام عبدالله حصين ازدي ملعون فرياد زد: اي حسين! آيا نمي بيني كه آب فرات چگونه صاف و متلألؤ مي باشد، به خدا قسم! شربتي از آن نخواهي چشيد تا از تشنگي هلاك شويد. (!!!)

آن حضرت فرمود:

«اللهم اقتله عطشا، و لا تغفر له أبدا»؛

خدايا! او را از تشنگي بميران و هرگز او را نيامرز.

حميد بن مسلم گويد: به خدا قسم! [پس از نفرين امام حسين عليه السلام] او را ديدم كه آب مي خورد آن قدر كه شكمش بالا مي آمد [و سير نمي شد] و قي مي كرد و باز فرياد مي زد: العطش العطش، و باز آب مي خورد آن قدر كه قي مي كرد و چنين بود كه از كثرت آب خوردن، شكمش پاره شده و به جهنم واصل گرديد. [1] .

و به روايتي: چون تشنگي بر آن مظلومان فشار آورد، آن حضرت تيشه اي طلب كردند، در پشت خيمه ي شريف چند قدمي به جانب قبله برداشتند زمين را كندند، چشمه ي آبي پيدا شد. همگي خوردند و آب برداشتند و چشمه ناپديد شد.

اين خبر به پسر زياد رسيد، او به پسر سعد نوشت:

شنيده ام كه حسين چاه مي كند و آب مي خورد، بايستي كار را بر ايشان تنگ بگيريد و نگذاريد كه ايشان چاه بكنند، بايد همه تشنه هلاك شوند.



پاورقي

[1] الارشاد: 86/2 و 87، بحارالانوار: 389/44، با اندکي تفاوت.