ورود عمر سعد ملعون به كربلا
شيخ مفيد رحمه الله مي فرمايد:
روز ديگر، آن لعين با چهار هزار نفر روانه ي كربلا گرديد، چون وارد نينوا شد به عروة بن قيس گفت: نزد حسين برو و بپرس كه چه مي خواهي و براي چه كار به اين بلاد آمده اي؟
چون او از اشخاصي بود كه نامه به آن حضرت نوشته بود، شرم كرد و نرفت.
عمر بن سعد به هر كه مي گفت، قبول نمي كرد. آخر قرة بن قيس حنظلي را طلبيد و نزد آن حضرت فرستاد.
چون حضرت ديد او مي آيد، فرمود: آيا كسي هست كه او را بشناسد؟
حبيب بن مظاهر گفت: او قرة بن قيس بن حنظلة بن تميم است و با ما نزديك است.من او را صاحب اعتقاد نيكو مي دانستم، گمانم نبود كه او در اينجا حاضر شود.
او آمد و سلام كرد و تبليغ رسالت نمود.
حضرت فرمود: به جهت نوشته هاي اهل شهر شما آمده ام كه گفتيد: ما را امامي نيست، و اگر ناخوش داريد، برمي گردم.
وقتي قره خواست برگردد، حبيب به او گفت: كجا مي روي؟ اين مرد را ياري كن
كه از بركت پدران او، خدا تو را تأييد كرد و به كرامت اسلام مشرف شدي.
گفت: بروم و خبر را برسانم، آنگاه رأي خود را ببينم.