بازگشت

نزول امام حسين در كربلا


صاحب «مناقب» مي گويد: امام حسين عليه السلام اهل بيت، فرزندان و برادران خود را جمع كرده و بر ايشان نظر كردند و ساعتي گريستند و گفتند:

«اللهم انا عترة نبيك محمد صلي الله عليه و آله و سلم و قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا


و تعدت علينا بنوامية...»؛

خداوندا! ما عترت پيعغمبر توايم، بني اميه بر ما ظلم كردند، ما را راندند و از حرم محترم جد خود بيرون نمودند.

خداوندا! حق ما را از ايشان بستان و ما را بر ستمكاران ياري ده.

امام حسين عليه السلام فرمودند: مگر اين سرزمين، سرزمين كربلا است؟

گفتند: بلي.

به روايتي: چون اسم كربلا را شنيدند، چشم هاي مباركش پر از اشك شد و گريست و فرمود:

«اللهم اني أعوذ بك من الكرب والبلاء».

آنگاه فرمود:

«هذا موضع كرب وبلاء، هاهنا مناخ ركابنا، و محط رحالنا، و مقتل رجالنا و مسفك دمائنا»؛

اين محل اندوه و بلاست، اين محل خوابيدن شترهاي ما و محل باراندازي بارهاي ما و اينجا محل كشته شدن مردهاي ما و محل ريختن خون هاي ماست. [1] .



فيها يراق دمي فيها تري حرمي

حسري عليهن ثوب الذل سربال



فيها تقتل أولادي و تذبح أب

طالي و تستعبد الأحرار أراذل



در اين سرزمين است كه خون مرا مي ريزند و حرم مرا ذليل و اسير مي نمايند.

اين زمين است كه مردان شجاع ما را مي كشند، اطفال ما را ذبح مي كنند و اهل بيت مرا كه آزادگانند به بندگي و كنيزي مي گيرند.



حط الرحال بها يا قوم! وانصرفوا

عني فمالي عنها قط ترحال



اي قوم! بارها را فرود آوريد، خيمه ها را برپا كنيد و هر كدام كه مي خواهيد برگرديد.اين منزل آخر و دار اقامه ي من است كه از اين منزل كوچ نخواهم كرد و مجاور اين ديار بلا و محل


رنج و عنا خواهم بود.

پس بارها را فرود آوردند و امر فرمود كه سرادقات عزت و جلالت و عصمت و طهارت را بر پا كردند، حضرت آن صفحه ي بيابان را رشك جنان نموده و مخيم خيام جلال فرمود.



وانگه، سرادقي كه ملك محرمش نبود

كندند از مدينه و در كربلا زدند



[شاعر ديگري گويد:]



هي خيمة جبريل يخدم أهلها

و الروح والأملاك خدمة قنبر



آن خيمه اي بود كه جبرئيل و روح و ساير ملائكه ي مقربين، مثل غلامان خادم و پاسبان آن بودند.



هي خيمة خضعت لها

خيم الملوك كتبع و كقصير



خيمه اي بود كه خيام سلاطين با اقتدار، بلكه سلاطين با جاه و جلال مانند تبع و قيصر در نزد آن، خاضع و خاكسار بودند.



هي خيمة أبوابها في فتحها

بصريرها صاحب بكاء المستعبر



خيمه اي بود كه در وقت گشودن ابواب آن و پهن نمودن اساس آن، آوازي از آن مي آمد، مثل آواز گريه ي كسي كه بر صاحب خود مي گريست.



هي خيمة لو كان أحمد حاضرا

لبكي لها مثل السحاب الممطر



خيمه اي بود كه اگر در آن زمان پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم حاضر بود و بر آن نظر مي كرد مثل ابر بهار اشك از ديده مي باريد.



هي خيمة يبكي وقوع عمودها

جزعا عمود الدين فاتح خيبر



خيمه اي بود كه از شكستن عمود آن، عمود دين الهي شكست و ديدگان عمود دين، اميرالمؤمنين عليه السلام را اشكبار نمود.

پس امام حسين عليه السلام پاي شريف را از ركاب خالي نموده، از اسب فرود آمدند. بعضي از ثقات ذكر كرده اند كه: در اين هنگام، ام كلثوم عليهاالسلام عرض كرد: اي برادر! اين باديه ي هولناكي است، از آن خوف عظيم بر دلم جا كرده است.

حضرت فرمود:


بدانيد كه من در وقت عزيمت به صفين با پدرم اميرالمؤمنين عليه السلام وارد اين سرزمين شديم. پدرم فرود آمده سر در كنار برادرم گذارده، ساعتي در خواب رفت و من بر بالين او نشسته بودم. ناگاه پدرم مشوش از خواب بيدار شد و زار زار مي گريست.

برادرم سبب آن را پرسيد.

فرمود: در خواب ديدم كه اين صحرا دريايي پر از خون بود و حسين من در ميان آن دريا افتاده بود و دست و پا مي زد و كسي به فرياد او نمي رسيد.

رو به من كرده، فرمود:

«يا أبا عبدالله! كيف تكون اذا وقعت هاهنا الواقعة»؛

اي حسين! چگونه خواهي بود هر گاه بر تو در اين زمين چنين واقعه روي دهد؟

گفتم: صبر مي كنم و بجز از صبر چاره اي ندارم. [2] .

«ألا لعنة الله علي [القوم] الظالمين».



پاورقي

[1] المناقب: 105/4، بحارالانوار: 381/44.

[2] رجوع شود به المنتخب: 428/2، بحارالانوار: 262/44 و 266.