بازگشت

نامه ي ابن زياد ملعون به حر


پس راه رفتند تا اين كه به نينوا رسيدند، ناگاه سواري را ديدند كه ازكوفه


مي آيد، همه ايستادند تا ببينند چه خبر دارد.

چون پيش آمد، بر حر سلام كرد و بر آن حضرت سلام نكرد (!!) و نامه اي به حر داد كه پسر زياد نوشته بود:

أما بعد، فجعجع بالحسين حين بلغك كتابي هذا و يقدم عليك رسولي، و لا تنزله الا بالعراء في غير خضر و لا علي غير ماء...»؛

هر جا نامه ي من به تو رسيد، حسين را حبس كن و نگهدار و مگذار فرود بيايد مگر در بياباني بي آب و علف، من به رسول امر كرده ام كه همراه تو باشد تا جواب نامه ي مرا بياورد كه انفاذ امر من نموده اي.

حر مضمون نامه را به اصحاب آن جناب رسانيد و نامه را بر ايشان خواند و از حضرت خواست كه در آن بيابان فرود آيد.

حضرت فرمودند: بگذار تا در نينوا، يا غاضريه، يا شقيه - كه مزارعي چند در آن حوالي بودند - فرود آييم.

حر گفت: به خدا! كه نمي توانم، زيرا اين مرد را كه فرستاده، جاسوس اوست و خبر خواهد برد، من از خود و عيال خود مي ترسم.

زهير بن قين عرض كرد: يابن رسول الله! به خدا قسم! هر چه مي آيد امر شديدتر خواهد شد، بگذار تا با ايشان جنگ كنيم كه اين از مقاتله با لشكرهاي عظيمي كه بعد از اين بر سر ما خواهد آمد، آسان تر است.

حضرت فرمودند: من ابتدا به قتال نخواهم كرد. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار:380/44.