بازگشت

جوشش درياي رحمت امام حسين


علي بن طعان محاربي گويد: من در لشكر حر بودم و از لشكر عقب مانده بودم، ديرتر از همه آمدم، چون حسين عليه السلام اثر تشنگي من و اسبم را ديد فرمود،: يابن الأخ! شترت را بخوابان.

شترم را خوابانيدم و سر خيك را گشود، شروع كردم به آب خوردن، چون نمي توانستم و آب از دهن خيك مي ريخت. حضرت فرمودند: دهن خيك را برگردان.

من از [شدت تشنگي] نمي دانستم [چه كنم]، آن بزرگوار خود تشريف آورده، دهان خيك را برگردانيد و آن را درست بنحو متعارف كرده تا خود را سيراب گردانيدم. [1] .

آه! حسين بن علي عليهماالسلام آنها را آب داد واز زحمت تشنگي خلاص نمود، آنها عوض آب، شمشيرهاي آبدار بر بدن او زدند و او را با لب تشنه شهيد كردند.

امام حسين عليه السلام اسبان آنها را سيراب كرد؛ ولي آنان طفل شيره خواره ي او را آب ندادند، بلكه به عوض آب، پيكان تير به حلقومش زدند.

امام حسين عليه السلام بدون آن كه آنها آب طلب نمايند آنها را سيراب كرد؛ ولي او هر چند ناله ي وا عطشاه كرد و هر چند گفت:

«اسقوني شربة من الماء فقد تفتت كبدي من الظمأ»؛

آخر شربت آبي به من بدهيد كه جگرم از تشنگي كباب شد.


آنها بجز تير و سنان و ناسزا و دشنام جوابي ندادند. [2] .

آه! حسين بن علي عليهماالسلام در بياباني بي آب و آباداني به آنها آب مي داد براي آن كه در روز گرم، آن گروه خون خوار تشنه نمانند؛ ولي آنان در منزل، در كنار نهر فرات شربتي از آب به آن جناب ندادند.



و من العجائب أن عذب فراتها

تسدي مسلسلة ولن يتفقدا



ظام و قلب السبط ظام نحوه

و أبوه يسقي الناس سلسلة غدا



از عجايب روزگار اين است كه آب فرات به آن وفوري كه داشت كه نهرهاي آن مملو بود و تشويش كمي آن را نداشتند.

شربتي از آن را به سبط پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم ندادند، تا اين كه با جگر تشنه او را شهيد كردند.

و از غرايب روزگار آن كه پدرش در قيامت ساقي كوثر و سلسبيل مي باشد و همه كس از دست او سيراب مي شوند و به فرزندش يك جرعه آب ندادند تا از دست پدرش جام هاي مالامال بگيرند.



قتلوه في البيداء ظمآن الحشا

والماء تنهله الذئاب مبردا



او را در ميان بيابان با لب تشنه كشتند و حال آن كه گرگان وادي ضلال و سگان وادي شقاوت سيراب بودند.


پاورقي

[1] بحارالانوار: 375/44 و 376.

[2] رجوع شود به: المنتخب: 451/2، بحارالانوار: 51/45.