بازگشت

منزل شراف، و استقبال حر از امام حسين


مروي است كه: جاسوس پسر زياد، خبر آمدن امام حسين عليه السلام را به او رسانيد، آن ولد الزناي حرام زاده، مردم را به وعده و وعيد و نويد و تهديد به حرب آن امام


مجيد عليه السلام مي خواند.

ابن زياد ملعون، حر بن يزيد رياحي را به سركردگي هزار سوار به استقبال آن حضرت فرستاد كه هرجا به او برسي، در زمين بي آب و علف آن جناب را فرود آورد و به من اعلام كن تا امري تازه از من به تو رسد.

آن سواران، صحرا را فراگرفته بودند و در طلب آن منتهي العارفين مي شتافتند.

وقتي امام حسين عليه السلام از منزل «عقبه» به منزل «شراف» تشريف آوردند، به هنگام سحر امر فرمودند كه اصحاب آب بسياري برداشته و رو به راه گذاشتن، تا نصف روز راه رفتند، ناگاه يكي از اصحاب گفت: الله اكبر.

حضرت فرمود: خدا بزرگ تر است، چرا تكبير گفتي؟

گفت: درختان خرما نمايان شد.

بعضي از همراهان گفتند: به خدا قسم! كه در اين مكان نخلي نمي باشد.

حضرت فرمود: پس چه ديديد؟

گفتند:

«والله! نراه أسنة الرماح و آذان الخيل»؛

به خدا قسم! اين سرهاي نيزه هاي دشمنان و گوش هاي اسبان مخالفان است.

چون اين حال را ديدند، حضرت امر فرمود كه اصحاب از راه ميل كرده تا خود را به «ذو حشم» [1] برسانند و در حوالي آن فرود آيند كه اگر امر به مقاتله انجاميد آن كوه پناه ايشان باش.چون اصحاب آن حضرت ميل كردند و اصحاب حر نيز ميل نمودند،تا آن كه اول اصحاب آن حضرت وارد آن مكان شدند. حضرت امر فرمودند تا خيمه ها را زدند كه در آن حال، لشكر حر وارد شده و در برابر ايشان صف كشيدند، چون هوا گرم بود و آثار تشنگي از ايشان مشاهده نمود، حضرت فرمودند:


ايشان را آب دهيد و اسب هاي ايشان را سيراب گردانيد و كم كم آب دهيد چون بسيار تشنگي كشيده اند، مبادا احساس ناراحتي كنند.

پس طشت ها و ظرف ها را پر از آب مي كردند و همه را تا آخر سيراب نموده و حيوانات ايشان را نيز آب دادند.


پاورقي

[1] در بحارالانوار آمده: «ذو جشم» و در نسخه بدلش آمده: «ذوخشب» و در الارشاد آمده: «ذو حسمي» و ظاهرا همين صحيح است.