بازگشت

حركت امام حسين از مكه


آنگاه امام حسين عليه السلام مسلم بن عقيل عليه السلام را طلبيده و تكليف سفر كوفه را به او فرمود، و او را با قيس بن مسهر صيداوي، عمارة بن عبدالله [سلولي] و عبدالرحمان بن عبدالله بن ازدي روانه ي كوفه فرمود و نامه اي به اعيان كوفه نوشت و ايشان را به نصرت خود تكليف فرمود، و خود حضرتش چندي در مكه توقف فرمود تا اين كه در هشتم ذي الحجه در روز «ترويه» از مكه بيرون رفت. [1] .

مؤلف گويد: در مورد رفتن آن حضرت از مكه معظمه، علاوه بر آنچه شنيدي كه كوفيان نامه هاي پياپي و قاصدهاي بي حد در عقب يكديگر فرستادند، اين بود كه: گروه عظيمي بر در خانه ي آن حضرت جمع شده و اشقياي بني اميه در صدد كشتن آن حضرت برآمدند، آن حضرت به جبر از مكه بيرون رفته و ناچار رو به سوي عراق گذاردند.

چنانچه روايت شده: در آن سال، يزيد بن معاويه، عمر بن سعد بن ابي العاص [2] را امير حاج نموده با لشكري عظيم روانه ي مكه ي معظمه نمود و بدو سفارش نمود كه: اگر بتواند به پنهاني و اگر نتواند به مكر و خدعه آن حضرت را شهيد


نمايد.

علاوه بر آن، سي نفر از شياطين بني اميه را فرستادند كه به هر نحوي كه بتوانند و به هر حالتي كه باشد، آن حضرت را شهيد نمايند.

چون امام حسين عليه السلام بر اين امور مطلع شدند و يافتند كه اگر در مكه بمانند حرمت حرم را ضايع خواهند نمود، او را در حرم الهي شهيد خواهند كرد، لهذا با اين كه به احرام حج محرم شده بود، از احرام حج به عمره ي مفرده عدول فرموده و در روز «ترويه» از مكه بيرون رفتند. [3] .

زرارة بن صالح گويد: سه روز قبل از خروج آن حضرت از مكه با شخصي ديگر خدمت آن حضرت رسيده و به او گفتيم: دل هاي اهل كوفه با تو و شمشيرهاي ايشان عليه توست.

حضرت با دست مبارك خود به آسمان اشاره نمود، ديديم درهاي آسمان گشوده شد و آن قدر ملائكه نازل شدند كه تعداد ايشان را كسي، جز خدا نمي داند.

آنگاه فرمود:

اگر برطرف شدن اجر و شوق به مقامات عاليه و تقارب اشيا نبود، هر آينه با اين لشكر با آنها مقاتله مي كردم، لكن يقين مي دانم كه آنجا محل كشته شدن من و از اصحاب من خواهد بود و كسي از آنان نجات نمي يابد، مگر فرزندم علي. [4] .


پاورقي

[1] بحارالانوار: 334/44 و 335 و 363.

[2] در المنتخب آمده: «عمر بن سعد بن العاص».

[3] المنتخب: 424/2.

[4] اللهوف: 126، بحارالانوار: 364/44.