بازگشت

امام حسين و گريه ي كائنات


بنابراين، اگر خداوند به جهت كشتن مسلماني، همه ي اهل آسمان و زمين را عذاب كند، آيا به جهت كسي كه قليلي از فضايلش را شنيدي، چه خواهد كرد؟ و


اگر كشتن او به آن نحوي كه كسي را به آن نحو نكشته اند باشد، چقدر عظيم خواهد بود؟

مگر عبث است كه حضرت صادق عليه السلام به زرارة بن اعين مي فرمايد:

اي زراره! آسمان چهل صباح بر حسين عليه السلام خون گريست، و زمين چهل صباح به سياهي گريست، آفتاب چهل روز به كسوف و سرخي گريست، كوه ها پاره پاره شده و از هم پاشيدند و درياها به جوش آمدند و ملائكه چهل روز گريستند.

«و ما اختضبت منا امرة، و لا ادهنت و لا اكتحلت و لارجلت حتي أتانا رأس عبيدالله بن زياد - لعنة الله عليه - و ما زلنا في عبرة بعده»؛

زني از قبيله ي ما خضاب نكرد، روغن نماليد، سرمه نكشيد و موي خود را شانه نزد تا سر پسر زياد لعين را به جهت ما آوردند. و نه فقط همين تشفي دل هاي ما شده باشد، بلكه ما، بعد از اين مصيبت هميشه در گريه و زاري و ناله مي باشيم.

هرگاه جدم او را ياد مي كرد آن قدر مي گريست كه ريش مباركش از آب ديده اش تر مي گرديد، هر كس صداي گريه ي او را مي شنيد دلش بر او مي سوخت و از گريه ي او به گريه درمي آمد.

به راستي كه ملائكه اي كه در نزد قبر مبارك او هستند در مصيبت او چنان مي گريند كه هر چه ملائكه در هوا و آسمان مي باشد از گريه ي ايشان به گريه درمي آيند. [1] .

اي والله! عجب نيست گريستن آسمان و زمين و آفتاب و ماهتاب.

بلي، عجب است كه چرا آسمان پاره پاره نشد؟ چرا زمين سرنگون نگرديد؟ و چرا عالم خراب نشد؟

آيا آفتاب هنوز طلوع و غروب مي كند؟ يا هنوز ماه روشني مي دهد و هنوز ستارگان نور مي دهند؟


آيا هنوز جهان برپاست و حال آن كه جان جهانيان را بي جان، لنگر آسمان و زمين را در خاك و خون كشيدند، كشتي نجات عصات را در موج بلا غرق نمودند، زورق حيات كائنات را بي رونق كرده و شمس فلك امامت را از ظلم و جفا منكسف نموده و بدر فلك عصمت را از ضرب تيغ و سنان در خاك و خون منخسف گردانيدند.

عزيز خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم را ذليل كرده و پرورده ي سينه ي بتول عليهاالسلام را در خاك هلاك انداخته، و نوباوه ي بوستان علي مرتضي عليه السلام را از پا درآوردند.

شكوفه ي چمن «لا فتي» را پژمرده نموده و سرور خيابان «هل أتي» را از راه جفا قطع نمودند.

آه! پدر شيعيان را كشتند، آقاي مؤمنان را شهيد كردند و پناه درماندگان را بي پناه گذاشتند.



يا أرض! زولي يا جبال تدكدكي [2] .

و تشعبي بتصدع لا يشعب



اي زمين! چرا باقي مانده و قرار داري! آخر بي قرار شو و زايل شو! اي كوه ها! پاره پاره شده و متزلزل شويد!



يا سحب! جفي يا بحار! تنضبي

فلمثل هذا الخطب ماؤك ينضب



اي ابر بارش رحمت! خشك شو و مزارع آمال عالميان را آب مده، اي درياها! چرا آب هايتان فرونرفت و هنوز برقراريد؟ چرا كه از براي چنين بليه اي سزاوار بود كه آب هايتان فرورفته و خشك بمانند.



بل يا سماء! تزعزعي و استعبري

فلمثل هذا الرزء دمعك يهضب



بلكه اي آسمان! تو هم متزعزع شو و اشك بريز و مضطرب شو! از براي اين مصيبت بايد كه اشك بريزي.



قتل ابن أحمد والوصي فيا له

من فادح منه الفوادح تعجب



فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و جگر گوشه حيدر عليه السلام را كشتند، داد از مصيبتي كه مصيبت هاي عالم


از آن مصيبت، تعجب مي كنند.



هتك و سفك للدماء و للدماء

و عقائل تسبي و تلك تسلب



يك مصيبت نبود؛ بلكه مصيبتي بود كه مشتمل بر انواع مصيبت ها بود؛ زيرا كه يك طرف خون ها را ريختند، يك طرف پرده ها را دريدند، يك طرف زنان مخدره را اسير كردند و يك طرف دختران پرده نشين را برهنه كردند.



لهفي له بالترب عاربالعرا

تكسوه من نسج الغبار الازيب



اي حسرت و اندوه بر آن مظلومي كه او را عريان بر زمين بيابان انداخته بودند و بادهاي غبارآلود از غبار خود او را مي پوشانيدند.



لهفي له رهن المنية مفردا

تدعوه من فرط المصيبة زينب



آه از آن حالتي كه او را تنها بر زمين انداخته بودند و زينب كبري عليهاالسلام با دل سوزان، سينه ي بريان و ديده ي گريان نوحه مي كرد و مي گفت:



ءاخي! طيب العيش بعدك لم يكن

يحلو و لا ماء المشارب يعذب



اي جان برادر! بعد از تو زندگي دنيا بر ما تلخ و ناگوار است و آب خوشگوار بر ما ناگوار است.



ءأخي! بعدك لا بقيت و قلما

نفس عليك من التحسر تذهب



اي برادر حسين! بعد از تو اميدوارم كه زنده نمانم و بعد از تو از حسرت و اندوه تو مردن اندك است.



قد كنت نورا في البرية للهدي

فدهاه من ليل الظلامة غيهب



تو نوري بودي كه براي گمشدگان وادي ضلالت روشني مي دادي، ظلمات كفر و ارباب ضلال، نور تو را فرونشانيدند و عالميان را در ظلمت كفر و جهل گذاردند.



يا راكبا! من فوق ظهر عرندس

اهبط متي لا حت لهيبك يثرب



وانع الحسين الي البتول وقف علي

قبر الرسول و قل ودمعك يسكب



اي قاصد بي كسان! و اي پيك درماندگان! هنگامي كه به مدينه رسيدي از ناقه ي خود فرود آي و خبر مرگ حسين عليه السلام را به مادرش برسان و بر سر قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با ديده ي گريان بايست و بگو:



أمحمد المختار ان امية

هدموا بيوتك عاميدن و خربوا




اي محمد مختار! بني اميه خانه ي تورا خراب كرده و قواعد دين تو را برهم زدند.



و تقصدوا بالقتل ألك بعد ما

أضحي تراثهم يحاز و يغصب



ميراث اهل بيت تو را گرفتند و اموال ايشان را غصب كردند و به اين هم راضي نشدند؛ بلكه همه ي آنها به قصد كشتن آنان اجتماع نمودند.



أمسي حسينك يا [- رسول الله! -] في

وطء الخيول علي الثري يتقلب



آخر حسينت را - اي رسول خدا - در زير پاي اسبان انداختند كه به هر جانب مي گرديد و استغاثه مي نمود.

آقا جان حسين! پدر و مادرم، بلكه پدر و مادر شيعيانت به فداي مظلوميت تو شوند، ابي عبدالله!



و بناتك الخفرات أضحت بعده

بالسلب و الضرب العنيف تعذب



آه! آه! دختران بي كس تو را بعد از تو برهنه كردند و بر آنان سيلي ستم مي زدند.


پاورقي

[1] بحارالانوار: 206/45 ح 13.

[2] در نسخه‏ي چاپ سنگي آمده:«تزلزلي».