بازگشت

شمه اي ديگر از فضايل اهل بيت


آري، قوام دهر، وجود دهر و بقاي دهر از شماست كه:

«بكم فتح الله و بكم يختم»؛ [1] .

خداوند به شما افتتاح فرمود، و به يد قدرت شما ختم نمود.

آري، نخستين كسي را كه خلعت وجود پوشانيد شما بوديد و نقاش ازل، نقشي كه در اين كارخانه كشيد تصوير دلپذير شما بود؛ بلكه هر فيض و هر بخششي كه از فياض مطلق مي رسد، افتتاحش از شماست و به شما قائم است تا به شما اختتام نمايد.

«و بكم ينزل الغيث»؛ [2] .

به واسطه ي وجود شماست كه قطرات بارش ابر رحمت، ريزان است.

«وبكم يمسك السماء أن تقع علي الأرض الا باذنه»؛ [3] .

به واسطه ي وجود شماست كه آسمان بيستون برپا ايستاده و بر زمين نمي افتد و عالم خراب نمي گردد.

در «ارشاد القلوب» از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه حضرتش فرمود:

«نحن أهل البيت لا يقاس بنا أحد...»؛

ما اهل بيت را نمي توان با احدي قياس نمود.

ما كساني هستيم كه اگر كسي ما را دشمن بدارد خدا را دشمن داشته، و كسي كه ما را دوست بدارد، به ما اقتدا كند، آنچه را كه خداي به ما وحي كرده و تعليم نموده، قبول كند و خداوند را در حق ما اطاعت


كند؛ در واقع، خدا را دوست داشته است... [4] .

اي والله! نمي توان كسي را به شما قياس نمود، چگونه مي توان و حال آن كه همه طفيل وجود شما بودند و هستند.

سماعة بن مهران از ابوالحسن موسي به جعفر عليهماالسلام روايت مي كند كه فرمودند:

اي سماعة! اگر تو را حاجتي به سوي خدا باشد بگو:

اللهم اني أسألك بحق محمد و علي عليه السلام فان لهما عندك شأنا من الشأن، و قدرا من القدر، فبحق ذلك الشأن و بحق ذلك القدر أن تصلي علي محمد و آل محمد و أن تفعل بي كذا».

مجمل كلام آن كه، خدا را به قدر و منزلت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام قسم بده تا خدا حاجت تو را برآورد.

«فانه اذا كان يوم القيامة لم يبق ملك مقرب و لا نبي مرسل و لا مؤمن امتحن الله قلبه للايمان [5] الا و هو محتاج اليهما في ذلك اليوم»؛

آري، چگونه محتاج نباشند و حال آن كه مفتاح جنت و نار به دست آنهاست، حساب همه ي خلائق با آنهاست. كسي داخل بهشت نمي شود مگر آن كه با او براتي از محبت محمد و آل محمد عليهم السلام باشد و بهشت بر هر امتي حرام است تا در آن محمد و آل محمد عليهم السلام داخل شوند؛ «و شيعتهم من بين أيديهم و شمائلهم»، و شيعيان آنان، انبيا و مرسلين هستند.

بنابراين، آنان پادشاهان دنيا و آخرت هستند و دنيا و آخرت براي آنان خلق شده و مال آنهاست، هر تصرفي كه مي خواهند به امر پروردگار خود در آن مي نمايند و كسي را در آن تصرفي نيست مگر شيعيان آنان كه عبيد و بندگان آنها هستند و بنده ي مطيع امين هر چه بخواهد در ملك آقايش انجام مي دهد.


اگر بعضي از آنچه گفتيم بر تو گران آمد، گوش كن تا مأخذ بعضي ازآن را بشنوي.

مفضل بن عمر گويد: از حضرت صادق عليه السلام در مورد تفسير آيه ي (ان الينا ايابهم - ثم ان علينا حسابهم) [6] و اين كه مراد از كسي كه رجوع خلق به سوي اوست و حساب خلق با اوست، پرسيدم؟

حضرت فرمود:

«هم نحن، والله! الينا يرجعون، و علينا يعرضون، [و عندنا يقضون]، و عن حبنا يسئلون»؛

ايشان ماييم، به خدا قسم! همه ي خلق رجوعشان به ماست و بر ما عرض مي شوند، و از دوستي ما پرسيده مي شوند. [7] .

شيخ صدوق رحمه الله در «امالي» خود روايت كرده كه [امام صادق عليه السلام مي فرمايد]:

چون روز قيامت شود خداوند اولين و آخرين را [براي فصل الخطاب] جمع مي كند، آنگاه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را و علي بن ابي طالب عليهماالسلام را مي خوانند. پس جامه ي سبزي در بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي كنند كه از مشرق تا مغرب از نور و ضياء آن جامه، روشن مي شود، و مثل آن را در بر علي عليه السلام مي كنند. آنگاه ما را مي خوانند و حساب خلايق را به ما مفوض مي دارند.

«فنحن والله! ندخل أهل الجنة بالجنة و [ندخل] أهل النار بالنار»؛

به خدا قسم! ماييم كه اهل بهشت را داخل بهشت و اهل نار را داخل نار مي كنيم.

آنگاه پيغمبران را مي آورند آنان در نزد عرش الهي به دو صف مي ايستند تا ما از حساب خلايق فارغ شويم، چون اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش داخل شوند، پروردگار عزت، علي عليه السلام را مي فرستد تا آنها را در منازلشان قرار دهد و آنها را به يكديگر تزويج


نمايد.

به خدا قسم! علي عليه السلام اهل بهشت را به تزويج همديگر درمي آورد و به غير او [چنين كرامتي از جانب خداوند متعال نيست و اين فضلي است كه خداوند به او مخصوص نموده است و سوگند به خدا!] اوست كه اهل جهنم را داخل جهنم مي كند و اوست كه درهاي جهنم و بهشت را بر اهل ايشان مي بندد، [چرا كه درهاي بهشت و جهنم در اختيار اوست] [8] .

آري، مرتبه و منزلت محمد و آل محمد عليهم السلام را نشناخته اي و بزرگي آنان را نفهميده اي كه از امثال اين نعوت [و توصيف ها به وحشت افتاده و]، استيحاش مي نمايي و جلالت آنان را نيافته اي كه از سبب امر جزئي به آنان، استبعاد مي كني.

آري، آنان اسرار الهي، انوار خدايي، شموس طالعه، اقمار منيره و نجوم مضيئه هستند.

آنان چشمه هاي علوم و معارف، خزينه هاي كمالات و عوارفند. آنان كساني هستند كه در ادراك مرتبه ي جلال و معرفت، قدر و مقام ايشان، عقول عقلا و فهم و حكم و ادراك عرفا، حيران و از تقرير قليلي از كثير شأني از شئون و نعتي از نعوت ايشان، بيان ادباء و لسان فصحا و بلغا عاجز است.

چگونه چنين نباشد و حال آن كه صادق آل محمد عليهم السلام مي فرمايد:

«ان الذي ظهر للملائكة المقربين من معرفة آل محمد قليل من كثير لا يحصي»؛ [9] .

آنچه از براي ملائكه مقربين از اسرار معرفت آل محمد عليهم السلام ظاهر شد، قليلي از كثير است كه كسي نمي تواند آن را احصا كند.

بنابراين، اگر ملائكه ي مقربين با آن كه از سكان صوامع ملكوت، باريافتگان حظاير جبروت، متوطنان محال قدس و مجاوران محافل انسند؛ در معرفت آل محمد عليهم السلام قاصر و از ادراك حقيقت آن عاجز مي باشند، پس فصول عقول را كجا مجال هوس


و جواسيس از هوا را كجا مقام دسترس بوده باشد؟

آيا كلام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را نديده اي؟ در خطبه ي شريفه اي كه در مقام اوصاف امام است، بعد از كلام طويلي مي فرمايد:

«ظاهره أمر لا يملك، و باطنه غيب منيع لا يدرك، واحد دهره، و خليفة الله [في نهيه و أمره]، و ولي أمره، لا يوجد له مثيل و لا يقوم له بديل، فمن ذا ينال معرفتنا أو يعرف درجتنا، أو يشهد كرامتنا، أو يدرك منزلتنا؟»؛

چه كسي را قوت آن است كه به معرفت ما برسد، يا زهره ي آن است كه بتواند به درجه ي ما نايل شده يا بتواند كرامت ما را ببيند، يا منزلت ما را ادراك كند؟

«حارت الألباب والعقول و تاهت الأوهام فيما أقول...؛

در آنچه مي گويم عقل ها حيران و وهم ها سرگردانند.

و در همان خطبه مي فرمايد:

«هل يعرف أو يوصف، أو يعلم، أو يفهم، [أو يدرك، أو يملك] شأن من هو نقطة الموجودات و قطب الدائرات و سر الكائنات و شعاع جلال الكبرياء [و شرف الأرض والسماء]؟، جل مقام آل محمد عليهم السلام عن وصف الواصفين، و نعت الناعتين، و أن يقاس بهم أحد من العالمين»؛

چگونه شناخته، يا توصيف مي شود، [يا دانسته مي شود، يا معلوم، يا مفهوم، يا ادراك، يا تمليك مي شود] شأن و مرتبه ي كسي كه نقطه ي موجودات، قطب دايرات، سر كائنات و شعاع جلال كبريايي است، مقام محمد و آل محمد عليهم السلام از وصف واصفان و مدح مدح كنندگان بلندتر است.

«فما آية لله أكبر منهم، فهم آية من دونها كل آية، و ما من نعمة الا وهم أولياؤها فهم نعمة منها أتت كل نعمة»؛ [10] .


پاورقي

[1] فرازهايي از زيارت جامعه‏ي کبيره؛ بحارالانوار: 131/99 و 132.

[2] همان مدرک.

[3] همان مدرک.

[4] ارشاد القلوب: 296/2.

[5] در منابع حديث آمده: «و لا مؤمن ممتحن».

[6] سوره‏ي غاشيه: آيه‏ي 25 و 26.

[7] سوره‏ي غاشيه: آيه‏ي 25 و 26.

[8] بحارالانوار: 316/27 ح 14، به نقل از «المحتضر».

[9] مشارق الانوار: 298.

[10] مشارق الانوار: 178، بحارالانوار: 171/25، با اندکي تفاوت.