بازگشت

ستمديدگان رانده شده


از بعضي تفاسير معتبره و اخبار استفاده مي شود:

قبل از نزول اين آيه، حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم مأمور به قتال با كفار نبودند، كفار پيوسته درصدد اذيت مسلمين بودند و سر و پاي آن حضرت را از روي ظلم و ستم مي شكستند و اهانت مي نمودند تا آن كه جبرئيل آمد و اين آيه را آورد و شمشيري بر كمر آن حضرت بست. [1] .

در كتاب شريف «كافي» از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه حضرتش فرمودند:

«نزل في علي عليه السلام و جعفر و حمزة، و جرت في الحسين عليه السلام.» [2] .

نزول اين آيه ي شريفه در شأن علي عليه السلام و جعفر و حمزه بود [و درباره ي امام حسين عليه السلام جاري گشت].

آن حضرت را از ديار خود كه مكه از روي ظلم و ستم بيرون كردند، ايشان را تقصيري نبود مگر اين كه طريقه ي مشركان را ترك كرده و به طريقه ي توحيد سلوك مي نمودند. پس ايشان در دار هجرت و محل غربت ماندند و در راه خدا جهاد كردند تا آن كه به سعادت شهادت فايز شدند.

همچنان كه وارد شده است:

در جنگ احد، وقتي حمزه عليه السلام را با بسياري از انصار و مجاهدين شهيد كردند، چون مسلمين به مدينه برگشتند در خانه هاي خودشان صداي نوحه ي زنان بلند شد كه بر كشتگان خود گريه مي كردند و چون حمزه عليه السلام غريب بود و كسي نداشت كه عزايش را برپا نمايد، از خانه اش صدايي بلند نشد.

وقتي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين حالت را ديد متأثر و محزون گرديد و فرمود:

«أما عمي حمزة، فلا بواكي له هاهنا»؛

عمومي من حمزة، در اينجا غريب است و عزدار و گريه كننده اي ندارد.

هنگامي كه مهاجرين، حزن آن حضرت را ديدند زنان خود را فرستاده و گفتند: برويد، اول بر حمزه ندبه و نوحه كنيد و بعد بر كشتگان خود.

روز ديگر، اول از خانه ي حمزه صداي شيون بلند شد، حضرت فرمود: كيست كه بر عموي غريبم گريه مي كند؟

گفتند: زنان انصار.

فرمود: خدا از ايشان راضي و خشنود باد. [3] .

بنابراين، امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

«و جرت في الحسين عليه السلام»؛


اگرچه اين آيه در شأن ايشان نازل شده، لكن در حق حسين عليه السلام جاري است.

آري! مصداق اين آيه ي شريفه درباره ي آن آواره ي از ديار و وطن به ظهور رسيد كه او را بي گناه از وطن خود دور كرده و در غربت اسير نموده، آخر الأمر آن حضرت به اذن الهي با ايشان جنگ و مقاتله نمود تا آن كه بي جرم و تقصير او را كشتند.

او تقصيري نداشت مگر آن كه طريقه ي خداپرستي را پيش گرفته ودست از بت پرستي و اطاعت جبت و طاغوت برداشته بود. مردم را به سوي ولايت - كه اعظم شرايط توحيد است - هدايت مي فرمود و به غير از قول: «ربنا الله» چيزي نمي فرمود.

به همين جهت، روايت شده: آن شهيد مظلوم را روز عاشورا به آن قوم بي حيا مي فرمود:

«خبروني هل تطلوبني بقتيل قتلته منكم، أو بقصاص أو من جراحة، أو بمال استهلكته [منكم]، أو علي سنة غيرتها؟ أم علي شريعة بدلتها؟»؛ [4] .

به من خبر دهيد! چرا شما دور مرا گرفته ايد؟ مگر كسي را به ناحق كشته ام مي خواهيد مرا به عوض او بكشيد؟ يا جراحت و قصاصي از من مطالبه مي نماييد؟ يا مال كسي را به ناحق مالك شده ام كه از من مؤاخذه مي كنيد؟ يا بدعتي در دين خدا ظاهر كرده ام؟ يا سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را تغيير داده ام؟ يا شريعت او را تحريف نموده ام؟!

آن جماعت بي دين در عوض جواب اين سخن، ساكت شدند. حضرت مكرر اين نحو كلمات را مي فرمود و اين به خاطر اتمام حجت برآن جماعت بي حميت با قلوب قاسيه بود.

به راستي كه آنان از طينت هاي لئيمه ي خبيثه بهم رسيده بودند، چه مي توان كرد؟ و چگونه با موعظه و نصيحت، آنان را مي توان نرم نمود؟! كه خداوند مي فرمايد:

(فهي كالحجارة أو أشد قسوة و ان من الحجارة لما يتفجر منه الأنهار و ان


منها لما يشقق فيخرج منه الماء). [5] .

بنابراين، آيه ي شريفه در حق امام حسين عليه السلام به كمال رسيده، كه خداوند مي فرمايد:

(و ولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا) [6] .

و اگر نه اين بود كه خدا عذاب خود را از خلق به واسطه ي بقيه ذريه ي طيبه ي او دفع مي كرد هر آينه عذاب الهي نازل مي شد به نحوي كه زمين با اهلش سرنگون مي گرديد، معابد و مساجد منهدم و خراب مي شد.


پاورقي

[1] تفسير نورالثقلين: 500/3 و 501.

[2] الکافي: 337/8 ح 534، تفسير برهان: 297/5 ح 1.

[3] رجوع شود به: اعلام الوري: 183/2، بحارالانوار: 98/20 ضمن ح 28.

[4] المنتخب: 182/1، بحارالانوار: 7/45، با تفاوت.

[5] سوره‏ي بقره: آيه‏ي 74.

[6] سوره‏ي حج: آيه‏ي 40.